مردی که هیچ‌گاه عصایش رها نشد

خبرگزاری ایسنا یکشنبه 23 مهر 1402 - 12:25
متولد روستا شوریجه‌ بالا و بزرگ شده‌ روستای معدن آق دربند سرخس است که سال‌ها ساکن مشهد شده و در دبیرستان امید نابینایان مشهد به تدریس ادبیات مشغول است. در سال‌هایی که در مدرسه‌ نابینایان شهید محبی تهران در مقطع راهنمایی درس می‌خواند اولین جرقه‌های شعری در او ایجاد شد و اولین نوشته‌هایش را برای معلمان خود خواند و با اولین تشویق‌ها و راهنمایی‌ها از سوی آن‌ها مواجه شد. همچنین حضور او در جشنواره‌های دانش‌آموزی و کسب رتبه‌های مختلف شعری باعث شد تا در این مسیر مصمم‌تر گام بردارد.

موسی عصمتی، یکی از شاعران نابینا در گفت‌وگو با ایسنا در خصوص آثاری که از خود به جای گذاشته است، اظهار کرد: اولین کتاب شعرم «قدمی مانده به تو» نام دارد و آن را انتشارات توسعه نیز به چاپ رساند که محصول تجربیات دوران دانشجویی است. همچنین «بی چشم داشت» دومین اثر من است که شهرستان ادب نیز منتشر کرد. 

این شاعر نابینا افزود: «بریل‌های ناگزیر» سومین کتاب شعری من است که از طرف انتشارات ترنجستان وارد بازار نشر شده است و جدیدترین کتاب شعرم «سمرقند» نام دارد که به زودی از سوی انتشارات شاعران پارسی زبان به چاپ می‌رسد. 

شعر بازتاب دغدغه‌های فکری من است

وی در خصوص چگونگی انتخاب موضوعات کتاب‌های شعری، تصریح کرد: شعر بازتاب تمام دغدغه‌های فکری من بوده است و سعی کردم تمام آنچه را که برایم مهم و جزو دغدغه‌ها و دل مشغولی‌های من است در شعر خود انعکاس دهم. 

عصمتی بیان کرد: مسائل اجتماعی، تجربیات و دغدغه‌های نابینایی و زندگی نابینایان، روستا و روستاییان، محیط زیست و همچنین گستره بزرگ وطن فارسی و مسائل جامعه فارسی زبانان از دغدغه‌های روزمره من است. تصور می‌کنم جغرافیای وسیع پارسی زبانان نیاز به توجه ویژه‌ای دارد. بنابراین شاعران و هنرمندان لازم است بیشتر در این حوزه فعالیت داشته باشند. 

شعر یعنی زندگی و نابینایی در زندگی من بسامد بالایی دارد

وی در پاسخ به این پرسش مبنی بر اینکه آیا از مفهوم نابینایی در آثار خود استفاده کردید، خاطرنشان کرد: همانطور که اشاره شد نابینایی و تجربیات زندگی نابینایان از موضوعات اصلی شعرهای من هستند. در تمامی کتاب‌های شعرم به این موضوع به طور ویژه توجه کرده‌ام، چراکه باور دارم شعر یعنی زندگی و من زمانی می‌توانم شعری صمیمی و صادقانه بنویسم که خود واقعی من در شعر جریان داشته باشد و با توجه به اینکه نابینایی بخش پررنگ زندگی من است و قطعا این موضوع در سروده‌های من بسامد بالایی دارد. ‌ 

شعر پناهگاهی که در آغوش امن آن آرام می‌گیرم

این شاعر نابینا از پیشرفت‌هایی که در حوزه‌های مختلف زندگی به خصوص شاعری داشته است، گفت: در جشنواره‌های متعدد شعری که به صورت ملی و استانی برگزار شد بارها حائز رتبه شده‌ام و در جشنواره‌های گوناگون حضور فعال داشتم اما تصور می‌کنم بهترین دستاورد من در شعر آرامشی است که از این هدیه الهی دریافت می‌کنم. در واقع شعر سایه‌بانی با چشم‌اندازهای رویایی و پناهگاهی است که در آغوش امن آن آرام می‌گیرم.

وی با اشاره به اینکه معلم مدرسه نابینایان است و ارتباط گسترده‌تری با جامعه نابینایان به ویژه هنرمندان نابینا و دوستان اهل قلم به ویژه دانش‌آموزان نابینا دارد، بیان کرد: در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان خدماتی برای افراد معلول درنظر گرفته شده که متاسفانه بیشتر این قوانین به بهانه‌های گوناگون بر زمین مانده است. 

عصمتی گفت: ۲۳ مهرماه از این جهت قابل اعتنا است که در چنین روزی حقوق نابینایان و قانون عصای سفید از سوی جامعه به رسمیت شناخته شده است و به همین دلیل رسانه‌ها در ۱۵ اکتبر توجه ویژه‌ای به نابینایان نشان می‌دهند و این امر می‌تواند یک فرصت برای بیان برخی از مشکلات باشد و روزی است که می‌توان از طریق تریبون‌های مختلف جامعه را نسبت به نابینایان و مسائل مربوط به آن‌ها آگاه کرد. 

این شاعر نابینا خاطرنشان کرد: برای پیشگیری از معلولیت از جمله نابینایی از دولت و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی می‌خواهم تست غربالگری را به صورت جدی در دستور کار قرار دهند، زیرا اگر بهترین و به‌روزترین امکانات در اختیار معلولان قرار گیرد نمی‌تواند جبران‌کننده بخش کوچکی از معلولیت باشد و هیچ‌گاه نمی‌تواند رنج ناشی از معلولیت را برای معلول و خانواده‌های آن‌ها کاهش دهد.

در ادامه یکی از شعرهای این شاعر نابینا را که به مناسبت ۱۵ اکتبر «روز جهانی عصای سفید» سروده است، می‌خوانیم:

آیا شما نشانه‌ای از من ندیده‌اید؟

کوهی درست رو به شکستن ندیده‌اید؟

رودی بدون فرصتِ برگشت تا ابد

آرام و سر به زیر و فروتن ندیده‌اید؟

اینجا کنار بغض سرازیر ریل‌ها

ساکی در آستانه رفتن ندیده‌اید؟

ساکی بدون نان و پنیر و کمی لباس

ساکی میان رفتن و ماندن ندیده‌اید؟

مردی شبیه رودکی امّا شکسته‌تر

در بلخ یا حوالی کدکن ندیده‌اید؟

بوداتر از همیشه تاریخ بامیان

آماج سنگ‌های فلاخن ندیده‌اید؟

مردی که رنگ مات عصایش سفید بود

در کوچه‌های قونیه اصلاً ندیده‌اید؟

مردی که آه، مثل من انگار گمشده‌ست

چون سوزنی میانه انبار گمشده‌ست

مردی که هیچ‌گاه عصایش رها نشد 

یک عمر ورد خواند، عصا اژدها نشد

مردی که باز با پر قمری پرید و رفت

با چشمِ تا ابدتر قمری پرید و رفت

در کوچه‌های گریه بسیار خنده شد

از دست سنگ‌های زمانه پرنده شد

انتهای پیام

منبع خبر "خبرگزاری ایسنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

بیشتر بخوانید