گروهی با چهرههای پوشیده و چماقبهدست به خانه مهاجران افغان حمله کردند؛ این خبر -با ضمیمه تصاویری کوتاه- در فضای مجازی منتشر شد و نشان داد تعجب و اعتراض به حضور ناگهانی هزاران مهاجر افغان در ایران از گفتوگوهای خیابانی و خانوادگی به رفتار خشونتآمیز کشیده شده و این مساله، مستعدِ تنش اجتماعی است.
البته این خشونت ابدا فراگیر نیست، اما به سادگی میتوان احساس کرد که نارضایتی عمومی، فراگیر است. بسیاری میپرسند آیا ایرانیها نژادپرست هستند؟ برخی دلایلی میآورند و مثالهای انکارناپذیری میزنند که بله ما نژادپرست، بیگانهستیز یا دیگریستیز هستیم؛ در مقابل برخی هم از عاطفیبودن و مهربانی و مهماننوازی ایرانیها حرف میزنند و این ادعا هم ناروا نیست. عدهای حد ِ وسط را میگیرند و میگویند در هر جامعهای افرادی با تمایلات دیگریستیز وجود دارند و این طبیعی است. در مقابل، مخالفان میتوانند استدلال کنند که اگر دیگریستیزی صرفا در محدوده کوچکی از جامعه دیده شود، میتوان آن را طبیعی تلقی کرد در حالیکه احساسات منفی نسبت به مهاجران افغان در جامعه ما فراگیر است هرچند خشونت فراگیر نباشد. گروهی از همدلان با افغانها میپرسند ما ایرانیها که -گفته میشود- شش تا هشت میلیون مهاجر داریم چرا مهاجران افغان را درک نمیکنیم؟ روبهروی نخست وزیر کانادا میایستیم و -با لحنی بیپروا- حقوق شهروندی خود را طلب میکنیم در حالیکه تنها چند سال است ساکن آن کشور شدهایم، اما برای یک افغانِ مهاجر کوچکترین حق انسانی قائل نمیشویم؟ مخالفان اما در جواب میگویند ایرانیهای مهاجر معمولا نخبههای ایرانی هستند، اما برخی مهاجران افغان مرتکب قتل و تجاوز میشوند! البته درست است که بسیاری از نخبههای ایرانی مهاجرت کردهاند و جامعه ایران دست کم نسبت به افغانستان توسعهیافتهتر است، اما این تصویرسازی کلی از مهاجران ایرانی و افغانی واقعبینانه نیست؛ برای نمونه برخی مهاجران ایرانی چنان در صنعت بزهکاری در کشورهای میزبان رخنه کرده و نفوذ داشتهاند (مثل مواد مخدر) که تصویری منفی و حتی تبهکارانه از مردم ایران ساختهاند به خصوصکه بسیاری از افراد جامعه میزبان اغلب شناختی نسبت به ایران واقعی ندارند و آن گروه کوچک خلافکار را ممکن است مترادف با ایران بدانند.
در مقابل، گرچه بسیاری از مهاجران افغان از نخبگان تحصیلکرده نبودهاند، اما مردمانی قانع و شریفند که با حداقل امکانات و حداکثر تلاش برای خود زندگی ساختهاند. گروهی از مخالفان افغانها معترضند این مهاجران رفتاری قدرناشناسانه و طلبکارانه دارند در حالیکه بسیاری از مردم ایران در فقرند آنها از یارانههای دولتی و مواهب زندگی در ایران بهره میبرند اما نه فقط از ایران بدگویی میکنند که از ایران نفرت هم دارند؛ مثل قدرناشناسی که هم از کسی نفع ببرد و هم او را بیارزش یا کمارزش جلوه بدهد.در مقابل، صاحبنظران افغان اعتقاد دارند این رفتار افغانها ناشی از سالها محرومیت از ابتداییترین حقوق انسانی مانند مانعتراشی حتی در داشتن خط تلفن یا مسدود کردن کارت بانکی و معلق نگهداشتن و بلاتکلیفی طولانی هویتی و تحقیر آنها در سازوکارهای دولتی است. برخی دیگر از مخالفان مهاجران افغان، فرضیههای سیاسی دارندو معتقدند تمام کشورها نسبت به چند صد نفر مهاجر غیرقانونی واکنش قاطع و تند نشان میدهند چه برسد به چند میلیون؛ بنابراین، بیتفاوتی برخی مسوولان ایرانی نسبت به هجوم مهاجران و تبعات کلان آن، طبیعی نیست و انگیزههای سیاسی دارد. کسانی که چنین دیدگاهی مطرح می کنند برای اثبات فرضیههای سیاسی خود به مواردی مانند سخنرانی یک روحانی اشاره میکنند که علنا فرمایش کرده بود به مهاجران افغان شناسنامه بدهید تا در انتخابات شرکت کنند! و انگار متوجه معانی و پیامدهای چنین توصیهای نبود یا در یکی از خبرگزاریهای رسمیِ داخلی در مصاحبه با یک صاحبنظر افغان این سوال پرسیده شده بود که آیا این درست است که از افغانها سربازگیری میکنند برای جنگ اوکراین؟ فارغ از درستی یا نادرستی این فرضیهها، این تصور که رهاسازی میلیونی مهاجران با انگیزههای سیاسی است با عقل سلیم سازگار نیست، چرا که برای استخدام چند صد یا چند هزار سرباز یا رای، هیچ عاقلی چند میلیون مهاجر نمیپذیرد؛ در واقع اکثریت مطلقِ مهاجران افغان، مثل اکثریت جوامع انسانی، به دنبال یک زندگی عادی و آرام هستند و تنها درصد بسیار کوچکی ممکن است مشمول این فرضیههای سیاسی بشوند. با این همه دیدگاه و فرضیههای متقابل دوباره میپرسم آیا ما نژادپرستیم، بیگانهستیز یا دیگریستیز هستیم؟ برای پاسخ به این پرسش به جنگ ایران و عراق برمیگردم و دوران مهاجران جنگزده را یادآوری میکنم. (گرچه نگارنده در آن سالها کودک بود اما بعضی از بستگان نزدیکش در آبادان زندگی میکردند) کسانی که در آغاز جنگ، آبادان و خرمشهر را ترک کردند، روایتهای زیادی از رفتارهای اعتراضی مردم شهرهای میزبان دارند. هجوم جنگزدهها از سویی با همدلی و یاری مردم همراه بود و از سوی دیگر آسیبهای اجتماعیِ ناگزیری به وجود میآورد که شهرهای میزبان را نگران میکرد؛ مثلا برخی شهروندانِ شهرهای اصفهان و شیراز که روزگاری خودِ آنها برای کار در آبادان و خرمشهر ساکن بودند با حضور انبوه جنگزدگان در شهر، نگران تبعات مختلف آن بودند. حتی در شهری مثل ماهشهر که زندگیِ در همتنیدهای با آبادان و خرمشهر داشت هم، جمعیت جنگزدهها، در برخی شهروندان این شهر نگرانی و نارضایتی ایجاد کرده بود. آیا مردمان شهرهای اصفهان، شیراز، ماهشهر و دیگر شهرها، نژادپرست، بیگانهستیز یا دیگریستیز بودند؟ اگر به روایتهای آن دوران مراجعه کنید با مواردی مواجه میشوید که دلالت بر دیگرستیزی دارد، اما در واقع برخلاف آنچه عموما تصور میشود نقطه آغاز یا عزیمت رفتارهای ما برخاسته از ایدئولوژیها نیست، بلکه برعکس، تمایلات، تعارضات ما را به رفتاری وا میدارد که برای موجهکردن و تداوم آن رفتارها و خواستهها ایدئولوژی میسازیم. به زبان ساده، ما با مهاجران اغلب، به دلیل نژادپرستی خصومت پیدا نمیکنیم، بلکه برای حل تعارضات، رفتاری نژادپرستانه در پیش میگیریم و بعد چارچوبی میسازیم که توجیهی نژادپرستانه برای آن رفتارهاست. نارضایتی عمومی از انبوه مهاجران افغان استدلال سادهای دارد؛ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. خانه چلچراغ باشد چراغ مسجد هم حلال میشود. مهمان، روی چشم ما؛ اما مهمانی به اندازه سفره؛ به قاعده خانه.