ماهان نوروزپور: صبح پنجشنبه میرشمس الدین ادیب سلطانی،پزشک،مترجم،فلسفهپژوه و نویسنده، در بیمارستان ایرانمهر درگذشت.ترجمههای او از متون سخت و دشوار فلسفی مثل «سنجش خرد ناب» نوشتهی ایمانوئل کانت، «ارگانون» از ارسطو،«جستارهای منطقی» از برتراند راسل، «رسالهی فلسفی منطقی ویتگنشتاین» و «سوگنمایش هملت» نوشتهی ویلیام شکسپیر، نام او را بر سر زبانها انداخت و او را به یک چهرهی ماندگار تبدیل کرد. شیوهی خاص ترجمههای او همواره موضوع بحث خیلی از محافل علمی و آکادمیک در ایران بوده است. او که به زبانهای آلمانی، فرانسه و انگلیسی تسلط و با زبان یونان باستان و پارسی میانه آشنایی داشت؛ در کار ترجمه بسیار سختگیر، دقیق و وفادار به متن اصلی بود. این استاد فلسفه میکوشید تا برابرنهادها و واژههای نویی را برای رساندن مفاهیم فلسفی به کار ببرد و از الگوهای زبانی پارسی میانه برای اینکار کمک میگرفت. بسیاری، ترجمههای او را سختخوان، دشوار و بدون کاربرد میدانند اما برخی هم بر این باورند که او راهی را پیش پای همهی مترجمان گذاشت تا بتوانند از تواناییهای زبان فارسی برای ساخت برابرنهادهای نو کمک بگیرند. در مورد اهمیت کار این استاد فلسفه با مرتضی نوری، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی مصاحبه کردیم:
آیا شما هم ترجمههای آقای ادیب سلطانی را غیر کاربردی و سختخوان میدانید؟
اولین مواجههی من با کارهای استاد ادیبسلطانی برمیگردد به دورۀ کارشناسی، زمانی که با آقای حداد عادل واحد کانت را میگذراندم. قصدم این بود که به جای خواندن منابع دست دوم فلسفی، متن اصلی فیلسوفی مثل کانت را هم بخوانم و همراه با زبان خود کانت با فلسفۀ او آشنا بشوم. در آن زمان یادگیری زبان آلمانی را نیز شروع کردهبودم و در کنار متن اصلی، ترجمهی استاد ادیب سلطانی از کتاب کانت یعنی سنجش خرد ناب را هم آغاز کردم. نخستین رویارویی هر خوانندهای با متن استاد ادیب سلطانی بسیار عجیب و غریب است. من با خودم میگفتم اگر این متن فارسی است، چرا خود مترجم، معادلهایی را در که انتخاب کرده، داخل کروشه یا قلاب توضیح داده است. من به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ناگزیر میشدم که ترجمهی ایشان از متن کانت را دوباره در ذهن خودم ترجمه کنم. این مواجهه با متن فارسی بسیار عجیب و سخت بود اما به مرور که پیش رفتم و نیمی از کتاب را با ترجمهی ایشان خواندم، متن برایم روانتر شد و علاوه بر نظریهی فلسفی کانت در مورد زبان فارسی و امکانات فراموششدهی آن بسیار آموختم.
برای مثال، ایشان در ترجمهی این اثر برای واژهی لاتینِ a priori معادل «پرتوم» (که در حال حاضر، معادل فارسی «پیشینی» یا معادل عربی «ماتقدم» در میان اهل فلسفه بیشتر جاافتاده است) انتخاب کرده بود که برای مخاطب فارسیزبان واژهای ناآشناست. اما به مرور که با معادلهای او آشنا میشوید دیگر نیازی نیست که دائما در ذهن خود آنها را به فارسی امروزی ترجمه کنید. در دوران دانشجویی برای من سوال بود که چه ضرورتی برای انجام چنین ترجمهی سخت و بکاربردن واژههای نامانوس وجود دارد؟ خود استاد ادیبسلطانی در اینباره در مقدمههای آثارشان توضیحات مفصل و قانعکنندهای دادهاند.
وقتی ما به اقتضای سنت خود در ترجمهی متون فلسفی از واژههایی استفاده میکنیم که اصالتی عربی دارند، ناچار میشویم برای مشتقات آن واژه نیز از همخانوادهها و همریشههای همان واژهی عربی استفاده کنیم. این مسئله ما را در یک دور باطل میاندازد. ما در واقع به جای بهرهبرداری از توانمندیهای زبان فارسی از توانمندیهای زبان عربی بهرهبرداری میکنیم. برای نمونه وقتی شما به جای واژهی «خرد» از «عقل» استفاده میکنید، ناچار برای مشتقات آن باید معقول، عاقل، عقلانیت و اصطلاحاتی از این قبیل به کار ببرد. اما اگر از واژهی «خرد» استفاده کنید میتوانید مشتقاتی چون خردمند، خردورزی و خردمندانه را به کار بگیرید که به شما امکان میدهد قابلیتها و ساختار خود زبان فارسی را به استخدام بگیرید.
برداشت من این است که قصد استاد ادیبسلطانی این نبود که بهسادگی یک متن فلسفی را به زبان فارسی امروزی ترجمه کند بلکه میخواست از اساس زبانی بسازد که توانایی به دوش کشیدن معانی فلسفی نوین را داشته باشد. راهبرد ایشان طبیعتا این نبود که زبانی را از نقطهی صفر جعل کند بلکه بیشتر میکوشید تواناییها یا امکانات فراموششدهی زبان فارسی را احیا کند و به کار اندازد.
برای مثال، به یکی از پیشوندهای فراموششدهی زبان فارسی اشاره میکنم: «تَرا-». کانت در فلسفهی خود از تعبیر «transcendental» استفاده میکند که اهل فلسفه عموماً آن را به «استعلایی» برمیگردانند، به معنی چیزی که صعود میکند یا بالا میرود یا از ساحتی به ساحت بالاتر منتقل میشود. ایشان پیشوند «ترا» را به کار برده است و transcendental را به «ترافرازنده» ترجمه کردهاند، که ترجمهی دقیقی است. trans به «ترا» ترجمه شده و scendental به «فرازنده». ما امروز این پیشوند را در چندین و چند اصطلاح نوین دیگر به کار میبریم. مثلاً به جای حمل و نقل میگوییم «تَرابری»؛ اصطلاحات دیگری چون «ژن تراریخته» یا «تراکنشهای بانکی»، یا «گرایشهای تراجنسیتی» و نظایر آن نیز به همین صورت ساخته شدهاند. آقای آشوری هم برای واژهی transparent که معادل سرراست آن «شفاف» است، برابرنهاد «تَرانما» را به کار برده اند به معنای چیزی که نور از این سویش به آن سویش گذر میکند یا چیزی که نور را از خود عبور میدهد.
استاد ادیبسلطانی در رویکردشان به ترجمه به جای توقف در سطح «داده»ی زبان، یعنی همین زبان روزمرهی صلب، به امکانهای خود زبان فارسی روی میکنند و میکوشند این زبان با امکانها و قابلیتهای خود آن وَرز بدهند؛ به تعبیر دیگر، میکوشند این زبان را طوری تربیت کنند تا برای به دوش کشیدن معانی فلسفی جدید آزموده و آبدیده شود. برای مقایسه بد نیست به ترجمهی آثار فلسفهی اسلامی نظری بیفکنیم. اغلب در این گونه ترجمهها بخش عمدهای از اصطلاحات بیکم و کاست به زبان فارسی منتقل میشوند و تنها در آخر جمله، فعلِ ربطِ « است» زنجیرهی اصطلاحات عربی را به هم پیوند میدهد. در این رویکرد، در واقع، ما داریم از وجههی «داده»ی زبان _ یعنی زبان آنطور که بالفعل و بلادرنگ در زبان گفتاری و نوشتاری ما خود را نشان میدهد _ استفاده میکنیم و بهاصطلاح زبان را قلقلک نمیدهیم تا خودش را تکانی بدهد و برای به دوش کشیدن معانی جدید وَرز پیدا کند.
چنانکه گفتم، استاد ادیبسلطانی تلاش کردند که با زبان از وجه دادهشدهی آن مواجه نشوند بلکه سراغ امکانها و پتانسیلهای فراموششدهی آن بروند و آن را تربیت کنند. این رویارویی بیشک یک رویارویی اثرگذار و خلاقانه با زبان فارسی بوده است. برای توضیح بیشتر ارزش کار ایشان میتوانم این رویکرد به ترجمه را به چیزی شبیه «نقد ایدئولوژی» تشبیه کنم. ما انبوهی از باورها داریم که با آنها زندگی میکنیم اما هیچ وقت از یک منظر فراتر و یا از یک چشمانداز مرتبهبالاتر به آنها نگاه نمیکنیم. هدف نقد ایدئولوژی این است که با باورها نه صرفا به عنوان اموری دادهشده یا به مثابهی یک بوده (fact) مواجه شود، بلکه سعی میکند به ریشه و خاستگاه باورها برگردد، فرآیند تکوین آنها را رصد کند و در صورت لزوم آنها را تغییر بدهد.
منظورتان این است که ادیب سلطانی رویکردی منتقدانه نسبت به زبان روزمره داشتند؟
بگذارید به یک روش دیگر رویکرد استاد ادیبسلطانی را شرح دهم. فیلسوف فرانسوی، پل ریکور، تفکیک مهمی بین دو رویکرد در هرمنوتیک ( علم تأویل یا روششناسی تفسیر) برقرار میکند. یکی رویکرد هرمنوتیکِ مبتنی بر اعتماد و دیگری رویکرد هرمنوتیکِ مبتنی بر سوءظن یا بیاعتمادی است. ما وقتی با گفتهها و نوشتههای یک فیلسوف مواجه میشویم، ممکن است به گفتههای او اعتماد کنیم و بکوشیم برای فهم معنای کلی گفتههای او جملاتاش را حمل به احسن کنیم و معنایی را که به صورت تحتاللفظی از واژههای او به ذهن متبادر میشود، مقصود حقیقی او تلقی کنیم. این همان رویکرد هرمنوتیک مبتنی بر اعتماد است؛ مثلا دکارت مدعی بود که فلسفهاش بنیاد مناسبتری برای دین مسیحیت است. رویکرد مبتنی بر اعتماد میکوشد مجموع فلسفهی دکارت را با فرض صداقت در این اظهارنظر او تفسیر کند. رویکرد هرمنوتیکِ مبتنی بر بیاعتمادی که پل ریکور یکی از سردمداران آن را نیچه میداند (دو سردمدار دیگر از نظر او، مارکس و فروید هستند) معتقد است که پشت حرفهای یک فیلسوف بزرگ غالباً مقصود مهمتری وجود دارد که آن را پنهان میکند. این رویکرد به ظاهر گفتههای دکارت اعتماد نمیکند و معتقد است دکارت زیرکانه برای نجات دادن خود از دردسر دادگاه تفتیش عقاید چنین جایگاه دینیای برای فلسفهی خود قائل شده است؛ شاهد این مدعا میتواند این باشد دکارت با دیدن دردسرهایی که گریبان گالیله را گرفت، از انتشار رسالهی le Monde یعنی رسالهی عالم _ که طرح کیهانشناختی او در باب کل عالم بود _ منصرف شد.
اکنون دو نوع مترجم را در نظر بگیرید. مترجمی که با زبان بر اساس وجه دادهگی آن مواجه میشود و میگوید من میخواهم متن اصلی را به گونهای ترجمه کنم که خواننده با کمترین زحمت بتواند مقصود کانت را متوجه شود. به نظر من، این همان رویکرد هرمنوتیکِ مبتنی بر اعتماد است. سود این رویکرد به زحمت نیفتادن خواننده است. در بهترین حالت خواننده بدون اینکه مجبور شود جملات را چند مرتبه بخواند به مقصود متن اصلی پی میبرد. زیانش هم میتواند این باشد که اگر زبان مقصد، مانند زبان فارسی امروزی، توانایی پرداختن به پیچیدگیها و ظرافتهای متن مبدأ را نداشته باشد، ممکن است جملاتی که ترجمه میکنید با منظور دقیق فیلسوف فاصله داشته باشد. در یک متن فلسفی کلمات ربط سیستماتیکی با هم دارند. فرض کنید شما برای واژهی transcendental معادل «استعلایی» را انتخاب میکنید و برای اصطلاح همخانوادۀ آن یعنی transcendent معادل «متعال» یا «متعالی» را. اینجا هر دو واژه ریشهی یکسان دارند، که البته این ریشه عربی است. اما گاهی شما واژههای رایجی را به شکل حاضر و آماده انتخاب میکنید که برای مشتقات آن، معادلی همریشه و همخانواده در فارسی وجود ندارد. آن وقت مجبور میشوید که کلماتی را به کار ببرید که ریشهی یکسان ندارند. در نتیجه وحدت و خویشاوندی کلمات و اصطلاحات در متن ترجمه از بین میرود. برای مثال، اهل فلسفه امروزه عمدتاً اصطلاح object را به «عین» و subject را به «ذهن» ترجمه میکنند. دقت کنید که این دو واژه ریشهی یکسانی دارند که در هردو تکرار شده است و آن بنِ «ject» است که معنای بیرون دادن یا پرتاب کردن را افاده میکند. حال، مسلم است که اگر برای اصطلاحاتی چون objects، objective و objectivity بهترتیب معادلهای «اعیان»، «عینی»، و «عینیت» را، که از زبان عربی وام گرفته شدهاند، به کار ببرید وحدت ریشه و همخانوادگیِ این کلمات به زبان فارسی هم منتقل میشود؛ اما همین که برای subject معادل «ذهن» و برای subjective و subjectivity معادلهای «ذهن» و «ذهنیت» را به کار ببرید، آنگاه مشخص است که وحدت ریشه و همخانوادگی این کلمات با اصطلاح همخانوادهشان، یعنی «عینی» و «ذهنی» در زبان فارسی پنهان میماند. حال به رویکرد دکتر ادیب سلطانی دقت کنید. ایشان بنِ ject را به «آختن» برگرداندهاند و سپس از پیشوندهای فارسی «برون» و «درون» استفاده کردهاند تا اصطلاحاتی چون «برونآخته» را در ازای «objective» و «درونآخته» را در ازای «subjective» بسازند. حالت اسمی این دو اصطلاح را نیز میتوان به «برونآختیگی» و «درونآختیگی» بازگرداند. این گونه مثالها شاهد بارزی است بر این مدعا که اگر از پتانسیلهای زبان فارسی برای آفریدن واژههای جدید استفاده بکنید و پیشوندها و پسوندهای این زبان را به کار بگیرید، میتوانید همریشگی اصطلاحات و مشتقات زبان بیگانه را در زبان فارسی نیز منتقل کنید. در این صورت خوانندهای که به متن اصلی دسترسی ندارد میتواند به این همریشگی و همخانوادگی پی ببرد.
من گمانم بر این است که رویکرد دکتر ادیبسلطانی به زبان فارسی روزمره، هرمنوتیک سوءظن بوده است. به این معنی که اگر مواجههی ما با زبان فارسی امروزین تسلیمگرایانه و معتمدانه باشد، زبان ترجمه صلب و تنبل باقی میماند و نمیتواند پا به پای معانی جدید پیش بیاید. در عوض ما باید سعی کنیم زبان را بهاصطلاح قلقلک دهیم تا پویا شود و امکانات فراموششدهاش را زنده کند. به نظرم کسانی که خواندن ترجمههای دکتر ادیب سلطانی را سخت و زجرآور مییابند، بهتر است از این منظر به کارهای او بنگرند. دیگربار تکرار میکنم: قصد او صرفا ترجمهی آثار بزرگ فلسفی نبود بلکه او میخواست زبان فارسی را وَرز بدهد تا بتواند حامل معانی مدرن باشد. دست کم بعد از ورود اسلام اندیشهی فلسفی عمدتاً معانی خود را در قالب زبانی عربی میریخت و فیلسوفان فارسیزبان اندیشههای خود را به زبان عربی مینوشتند. طبیعیست که زبان فارسی، که ساحت شعر و ادبیات درخششی بینظیر داشت، این فرصت را نیافت که در انتقال مفاهیم و معنای فلسفی ورزیده شود. دکتر ادیب سلطانی حین ترجمهی متون فلسفیْ خود را با همان مشکلی روبرو میدید که فیلسوف بزرگی چون ابن سینا در نگارش دانشنامۀ علایی با آن دستوپنجه نرم میکرد. اما متاسفانه این تلاش، دست کم در متون فلسفی، ادامه پیدا نکرد و امروز زبان فارسی، در شکل و شمایلی که هست، توانایی حمل معانی مدرن فلسفی را به طور دقیق ندارد. خوانندهی فارسی زبان باید رنج و مشقت زیادی را متحمل شود تا بتواند پا به پای معانی مدرن فلسفی پیش بیاید.
در پایان، در ارزیابی کلی رویکرد دکتر ادیب سلطانی در ترجمهی متون فلسفی، قطعهای از پیشگفتار ایشان بر ویراست دوم سنجش خرد ناب را نقل میکنم:
«براستی، بهترین و بزرگترین خدمت به یک شیوه یا روش یا نگرهی نوین ... آفند به آن شیوه یا روش یا نگره و کوشش در نابودی آن است. اگر یک نوشته، یک نگرهی نوین، نابود شود، حقاش است که نابود شود: ناتوان یا کمتوان یا میانتهی بوده است، و از این رو با یک آتَک [= حمله، attack]، با یک تلنگر، با یک مقاله، فروریخته است. ولی اگر به رغم آفندها و آتکهای گوناگون، یک نگر یا نگرهی نوین به زندگیی خود ادامه دهد و اندک اندک نیرومندتر شود و در اندیشش همگان نفوذ گذارد، آنگاه از راه «پارتیبازی» و «ارفاق» و «تعاریف» به چنین پایگاهی دست نیافته است، بلکه به گوهر، نیرومند بوده است.» (سنجش خرد ناب XI)
کوششی که دکتر ادیب سلطانی با ترجمۀ سنجش خرد ناب آغاز کرد و با ترجمۀ منطق ارسطو ادامه داد، میتواند مصداق همین گفتهی او باشد و بر همین اساس ارزیابی شود. انبوه نقدها و ارزیابیهایی که از ترجمههای ایشان صورت گرفته است، خود گواهی است بر این مدعا که نهضتی که ایشان در ترجمه آغاز کرد همچنان زنده است. قضاوت دربارهی تلاشهای ایشان بر مبنای جاافتادن یا جانیفتادن معادلهایی که برگزیده یا ساختهاند، قضاوت منصفانهای نخواهد بود. آنچه مهم است، کلیت رویکرد ایشان در ورز دادن زبان فارسی و احیای امکانات ذاتی این زبان برای حمل معانی مدرن بوده است، و این همان مسیری است اکثر مترجمان ناگزیرند در آن گام بردارند.
بیشتر بخوانید:
پروژه بزرگ فیلسوف ایرانشهری / آیا تولید فکر در ایران امکانپذیر است؟
وجود ادیب سلطانی معجزه زمان فروبستگی بود
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است
216313