شاید مرگ دلخراش، شوکآور و تلخ « داریوش مهرجویی » تلنگری باشد به همه ما، اما مقصود از این جملات قطعا «مراقبت از باغ آقای مهرجویی» نیست. قرار هم نیست از صدقه دادن و حمایت سیستم دولتی در حمایت از هنرمندان قدیمی صحبت شود. بحث بر چگونگی حمایت سیستماتیک از فیلمسازانی است که تاریخ سینمای ایران به نام آنها ورق خورده است.
سوای اخلاقی بودن یا نبودن، از این نمیتوان انتقاد کرد که چرا فیلمهایی از فیلمسازان قدیمی ما توسط خبرنگاران و نویسندهها و منتقدها، «هو» شد. اما از این میتوان انتقاد کرد که چرا گذاشتیم -و هنوز هم اجازه میدهیم- آنها فیلم بد بسازند؟
آیا آقای ایستوود، با یک طرح فیلمنامه به اداره ارزشیابی و نظارت هالیوود (!) میرود و بعد تهیهکننده پیدا میکند و در ادامه، تلاش میکند تا صرفا برای معیشت خود و زندهماندنش و طراوت روح و روان و امیدواریاش به زندگی، فیلم بسازد؟
آیا آنجا کمپانیها، فیلمساز شهیر خود را رها میکنند و همه به یکباره ساز جوانگرایی کوک میکنند؟
خب قطعا این مقایسهها از اساس مساله دارد چرا که اینجا چیزی به نام صنعت و کمپانی وجود ندارد اما آیا به صرف نبود این دو عنصر مهم، باید از «رفتار مراقبتی» شانه خالی کرد؟
هنرمند/سینماگر ایرانی به هزار و یک دلیل، نیازمند مراقبتی مضاعف است. او حتی شاید با یک «هو» دنیا بر سرش خراب شود. شاید با یک بار «نامزد شدن در جشنواره فیلم فجر» انرژی مضاعف بگیرد و برای پنج، شش سال سرپا شود. شاید با یک متن در فضای مجازی، شخصیتاش تخریب شود . شاید با یک ممیزی بیهوده و توقیف در روز اکران (!) مسیر فیلمسازیاش تغییر پیدا کند. شاید با چندین و چند دوره نادیدهانگاری از سوی متولیان و دبیران جشنواره و منتقدان فیلم، دچار اضمحلال درونی و روحی شود و شایدهای دیگر…
هنرمند سینمای ایران، از یک جا به بعد، فقط با سرسختی خودش میتواند میدان را برای فعالیت فراهم ببیند؛ آن هم به شرطی که اطرافاش فردی مانده باشد که بتواند به عنوان تکمیلکننده پازلهای ذهنی او، نقشآفرین باشد یا نسلجوانی که او را درک کنند و…
برای مراقبت از سینماگران قدیمی و صاحب سبک، شاید سراغ گرفتن و حمایت مالی و … بخشی از ماجرا باشد که بخش دولتی، تلاش میکند این وظیفه را انجام بدهد. اما در واقع، این مراقبت، بیشتر یک کار جمعی است تا دولتی و حاکمیتی. این که هنرمند را با «زخم زبان» از بین نبریم و به دلیل یک موضعگیری خارج از آنچه میپسندیم، او را «چموش» نخوانیم. این که به او اعتماد داشته باشیم. این که او را هیچ وقت تنها نگذاریم. این که به اندازه توان و ظرفیتش، جای «بزرگداشت گرفتن» و شوآفهای به درد نخور، برایش با چیدن بهترین تیم فیلمسازی «موقعیت» ایجاد کنیم و بهترین خروجی را برایش رقم بزنیم تا او فقط و فقط روی صندلی کارگردانی بنشیند. او را به جا آوریم و حرفهایش را بشنویم و حذفش نکنیم. او را به کار بگیریم و از سایه حضورش بهره ببریم. این مراقبت، بیش از هر چیز، نیازمند یک «تشکل واحد» است که در آن، از مدیر دولتی، تا تهیهکننده بخش خصوصی، تا منتقد و خبرنگار و حتی دانشجویان و مخاطبان عاشق سینما میتوانند نقش داشته باشند.