دعوای زوج جوان بر سر مغازه، پای آنها را به دادگاه خانواده تهران باز کرد. زن جوان که از مشتریهای مغازه شوهرش بهشدت عصبانی بود، تصمیم عجیبی گرفت. او از شوهرش خواست که فقط لباسهای مردانه بفروشد و دیگر سراغ لباسهای زنانه نرود. همین مسأله باعث ازهمپاشیدن زندگی این زوج جوان شد.
وقتی این زوج در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفتند، قاضی از آنها علت درخواست جدایی را پرسید. مرد جوان نیز رشته کلام را در دست گرفت و دراینباره به قاضی گفت: آقای قاضی من سالهاست که مغازه لباسفروشی دارم. لباس زنانه میفروشم. وقتی با همسرم آشنا شدم، این مغازه را داشتم. اتفاقا همسرم یکی از مشتریهایم بود که عاشق هم شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. حالا اما بعد از سه سال زندگی مشترک، الهه ساز مخالف میزند. او هر روز درخصوص مشتریهایم با من دعوا و بهانهگیری میکند. در روز چندبار بدون خبر وارد مغازه میشود تا مثلا مچ من را بگیرد. به تمام مشتریهایم گیر میدهد. کافی است با یک نفر بیشتر حرف بزنم. آن شب در خانه جنجال بزرگی داریم. مدتهاست که دارم این رفتارهایش را تحمل میکنم. هرچه با او صحبت کردم، فایدهای نداشت. سعی کردم کمی از حساسیتهایش کم کنم و از او خواستم خودش هم هر روز به مغازه بیاید تا ببیند که من شیطنت نمیکنم ولی باز هم فایدهای نداشت؛ چون هربار که به مغازه میآمد، جلوی مشتریها با هم دعوا میکردیم و آبروی من میرفت. حتی با یک مشاور هم صحبت کردیم ولی الهه دستبردار نبود تا اینکه او از چند وقت پیش بهانه عجیبی پیدا کرد. از من خواست که دیگر لباس زنانه نفروشم تا دیگر هیچ مشتری زنی به مغازهام نیاید. او اصرار کرد که لباس مردانه بفروشم. در صورتی که من سالهاست در این کار فعالیت دارم و نمیتوانم به خاطر حسادتهای زنانه شغلم را نابود کنم. اگر کار پوشاک مردانه را آغاز کنم، باید همهچیز را از نو شروع کنم. من به این کار عادت دارم و برای همین همسرم باید خودش را تغییر بدهد و دست از این رفتارهای بچگانهاش بردارد. راستش من هم دیگر از این رفتارهایش خستهشده و تحمل این همه دعوا و جنجال را ندارم. برای همین میخواهم از این زن برای همیشه جدا شوم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی رفتارهای شوهرم باعثشده که من نسبت به این موضوع حساس شوم. او اوایل اجازه نمیداد به مغازه بروم. هربار هم که میروم به یک دلیلی بهانه میگیرد و دعوا بهراه میاندازد. وقتی من در مغازه هستم، رفتار خوبی با من ندارد. جلوی بقیه پرخاشگری میکند و سرم داد میکشد. این رفتارها باعث شد که من هم به او مشکوک شوم. من فقط به او گفتم که از این به بعد پوشاک مردانه بفروش تا دیگر با هم دعوا نکنیم. ولی او حاضر نشد به خاطر من یک قدم بردارد و زندگیمان را نجات دهد. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنار این مرد زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی از این زوج خواست ازجدایی منصرف شوند. او آنها را به یک مرکز مشاوره خانواده فرستاد تا شاید مشکلشان حل شود.
سارا شقاقی، روانشناس دراینخصوص میگوید: اعتماد در زندگی مشترک از ملزومات است. از طرف دیگر زن و شوهر باید این مسأله را بدانند که اعتماد نیاز به تقویت و مراقبت دارد. آنها باید طوری رفتار کنند که همسرشان روز به روز اعتمادش به آنها بیشتر شود. به هر میزان اعتماد میان زوجها افزایش یابد به همان میزان نیز مشکلات زناشویی کاهش پیدا میکند. چراکه اعتماد یکی از مهمترین مولفههای هر رابطه است. هیچ چیز زن و شوهر را مثل اعتماد به هم نزدیک نمیکند. هنگامی که اعتماد شکسته میشود، رابطه بهشدت مخرب و سخت میشود و نمیتوان بر آن غلبه کرد. زن و مرد هنگامی که اعتماد را ایجاد میکنند، میتوانند با فرد مقابلشان راحت باشند و در آرامش بیشتری به حل اختلافاتشان بپردازند. آنها میدانند که میتوانند به طور کامل به طرف مقابلشان اعتماد کنند اما هنگامی که اعتماد ندارند، پیامدهای آن فاجعهآمیز است. زن و شوهر باید به این نکته دقت داشته باشند که اعتماد به تنهایی پیشرفت نمیکند و از هر دو طرف، تلاش جدی میخواهد. اگر هر فردی از سوی طرف مقابلش در معرض دید و توجه قرار بگیرد، هر دو نفر احساس خوشحالی و احترام میکنند. همین مسأله نیز باعث جلب اعتماد بین زوجها میشود. اعتماد احترام و آرامش نیز به همراه میآورد.