همشهری آنلاین: نقاشیهای تاملبرانگیز و منحصربهفرد ادوارد هاپر، نقاش رئالیست امریکایی، که مضمون اغلبشان انزوا، تنهایی، دریغ و افسوس، ملال و عزلتنشینی است، با حالوهوای زندگی بشر امروز بسیار سازگار به نظر میرسد. موضوع نقاشیهای هاپر عموما دو چیز است: اول، مکان های عمومی در زندگی امریکایی (پمپبنزینها، مُتلها، رستورانها، سالنهای سینما و تئاتر، ریلهای قطار و خیابانها) و افرادی که در آنها حضور دارند و دوم، مناظر دریایی و چشماندازههای روستایی. در نقاشیهای هاپر، حس تنهایی و جداافتادگی از سایرین به شکل عمیق و اثرگذاری به تصویر کشیده شده است. اما آیا واقعا تنهایی و گوشهنشینی شخصیتهای نقاشیهای هاپر شباهتی به تنهایی انسان امروز دارد؟
تنهایی در مکانهای عمومی
«دفتر کار نیویورک»، «نور خورشید در کافهتریا»، «میانپرده» و «دفتر کار در شهری کوچک» چهار نقاشی از هاپر هستند. آنچه در این چهار نقاشی جلب توجه میکند، آدمهاییاند که از محیط اطرافشان جدا شده و در خودشان فرو رفتهاند. فرقی نمیکند که کجا هستند؛ در کافه تریا، سر کار یا سالن سینما. اینطور که مشخص است هر چیز که آنها را به فکر برده، موضوعی غمگینکننده و حسرتبار است؛ شاید عشقی ازدسترفته، کاری خستهکننده و ملالتبار، همسر یا فرزندان یا رؤسا یا حتی اربابرجوعهایی پر توقع و ناسپاس، آرزوهایی بربادرفته و هر مسئلهای که انسان را عمیقا به خودش مشغول میکند و از توجه به پیرامونش بازمیدارد. نکته مهم درباره این نقاشیها این است که تقریبا همه آنها نشانگر حس تنهایی و انزوا در مکانهای عمومی هستند. در واقع، احساس تنهایی در مکانهای عمومی ــ یا به عبارتی، تنهایی در میان جمع ــ گویای گسست روابط انسانی و بیگانهشدن آدمها با یکدیگر است. در سایر کارهای هاپر نیز، مانند «خورشید صبحگاهی» که در آن زنی تنها در داخل اتاقش بر روی تخت نشسته و از پنجره به بیرون نگاه میکند، حس تنهایی و دلزدگی به خوبی درک و دریافت میشود.
نقاش در پی خودش
بهرغم اینکه در بسیاری از تفاسیری که از نقاشیهای شهری هاپر ارائه شده، بر تنهایی و انزوای آدمهای آثار او تاکید شده، اما خودش چندان علاقهای به این نوع خوانش نداشت. شاید به همین دلیل هم بود که وقتی از او میپرسیدند در نقاشیهایش به دنبال چیست ــ مثلا به جای اینکه بگوید: «به دنبال نشان دادن تنهایی انسان» ــ میگفت: «به دنبال خودم.» با این حال، خودش درباره نقاشی «شبزندهداران» گفته: «احتمالا بهطور ناخودآگاه، داشتم تنهایی را در یک شهر بزرگ نقاشی میکردم.» در نقاشی «شبزندهداران» که مشهورترین نقاشی هاپر است و گویا از داستان کوتاه «آدمکشها» ی ارنست همینگوی الهام گرفته شده، سه مشتری آخر وقت یک رستوران در افکارشان غوطهورند و گویی از وجود یکدیگر خبر ندارند. قطع ارتباط میان افراد یکی از مضامین تکرارشونده در کارهای هارپر است. البته خود هارپر گفته این نقاشی بیش از اینکه درباره تنهایی باشد، درباره احتمال وجود خلافکاران در شب است.
ازخودبیگانی انسان مدرن
با اینکه به نظر میرسد، در نقاشیهای هاپر، زندگی شهری باعث منزویشدن آدمها شده است و همین انزوا و قطع ارتباط با سایرین میتواند وجه اشتراک نقاشیهای هاپر با اوضاع کنونی جهان قلمداد شود، اما به قول جاناتان جونز، نویسنده روزنامه «گاردین»، نباید فراموش کرد که این نقاشیها تصویر عزلت راضیکننده یا انتخابشده نیستند، بلکه انعکاس وحشتهای هاپر هستند. هاپر نقاشی است که آلفرد هیچکاک، استاد تعلیق در سینما، طرفدار او بود و اقامتگاه نورمن بیتس در فیلم «روانی» را بر اساس یکی از نقاشیهای هاپر طراحی کرد. این منتقد هنری مینویسد: «همه ما امیدواریم که در برابر این دیدگاه ترسناک هاپر درباره انسانهای منفک و بیگانهشده ایستادگی کنیم و در عوض بهعنوان یک جامعه نجات بیابیم. پیام هاپر این است که زندگی مدرن میتواند بسیار تنها باشد. آدمهای او به همان اندازه در بین جمعِ حاضر در غذاخوری یا رستوران تکافتاده و منزویاند که در پنجرههای آپارتمانهایشان.»
جونز معتقد است امروزه ما بهتر میتوانیم جدایی و انزوایی را که هنرمندانی مانند ادوارد هاپر یا ادوارد مونک (خالق تابلوی مشهور «جیغ») تصور میکردند عامل تعیینکننده زندگی مدرن است، پنهان کنیم. در مواقع عادی، ما هم در کافهها تنها مینشینیم، بهجز اینکه اکنون موبایلهایی داریم که به ما احساس اجتماعیبودن میدهند. واقعیت این است که مدرنیته انبوه مردم را به سبک زندگی شهری سوق میدهد که کاملاً از اجتماعیبودن ــ که در گذشته عادی بود ــ بریدهاند. این روزنامهنگار در انتهای مقالهاش مینویسد: «ما تنهایی مدرن را انتخاب میکنیم زیرا میخواهیم آزاد باشیم. اما اکنون هنر هاپر سوال سختی را پیش میکشد: وقتی آزادیهای زندگی مدرن برداشته شود، چه چیزی جز تنهایی باقی میماند؟»
شاید بشود گفت تنهایی آدمهای هاپر پیامدِ ناگزیرِ زندگی مدرن است؛ در نهایت ما به تنهایی و عزلت خو کردهایم، اما آدمهای هاپر از تنهایی دلزده و خسته بودند.