همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: نمایش «زندگی من، یک من ساده»، داستان پرستاری است که وارد فضای تئاتر میشود و به دلیل خستگیهای روزانه آن را آرمان شهری برای خودش مییابد. او مدام تئاتر میبیند و با بازیگری آشنا میشود که با او ازدواج میکند، اما این ازدواج به تراژدی ختم میشود. محمدعلی زمانی این کار را با متنی از شراره پورخراسانی روی صحنه برده که البته مثل بقیه نمایشهای کارگاه نمایش فقط ۱۵ اجرا خواهد داشت. زمانی در این گفتوگو از آسیبهای این اجراهای محدود در کارگاه نمایش و این که باید سیاست درستتری در مورد این سالن وجود داشته باشد، صحبت کرده است.
چه چیزی در این متن وجود داشت که آن را برای اجرا انتخاب کردید؟
این که اساسا کسی آرمانشهری را پیدا میکند و میخواهد با آن خودش را آرام کند و بعد که واردش میشود، متوجه میشود فقط از بیرون به این شکل به نظر میرسیده، برای من سوژه جذابی بود. اجراهای قبلی من هم در باره همین یافتن هویت بوده است. این هم اولین متن ایرانی است که کار کردم و سوژهاش برایم جذاب بود؛ آدمهایی که تلاش میکند شرایط بهتری را رقم بزنند، اما گویا این شرایط بهتر سخت به وجود میآید.
این را هم باید بگویم که متن تغییرات زیادی کرد. شخصیتهای اصلی در متن خانم پورخراسانی یک زن، یک مرد و یک پرسشگر بودند. ما این فضا را تغییر دادیم و به جای پرسشگر که حضورش محدود شد، زن دیگری را وارد جهان نمایش کردیم. به این ترتیب براساس طراحی صحنه و طراحی نمایش، تماشاگر دو جهان مجزا را میبیند: صحنه سمت چپ و راست که تلاقی آسایشگاه و خانه است. ما در این فضا قصه را تعریف میکنیم. این کار را کردیم تا جهان روایی بهتری داشته باشیم و اتفاقات به روزتر باشند.
پوستر کار شما یک تایپوگرافی است که اسم نمایش به شکلی که حروف ژاپنی را تداعی میکند، روی آن نوشته شده است. کار ولی ارتباطی به ژاپن و فرهنگ ژاپن ندارد. دلیل این انتخاب چه بوده است؟
هدی بیکزاد، طراح پوستر این کار، اساسا در زمینه نقاشیخط کار میکنند. در نمایش پرسشگر از زن میپرسد تو او را کشتی؟ و زن جواب میدهد من نه، من ساده. در واقع دو «من» در متن وجود دارد. با گپوگفتی که با خانم بیکزاد داشتیم تصمیم گرفتیم در پوستر دو من را وارد جهان دفرمه کنیم. با استفاده از اسم نمایش، زندگی من، یک من ساده، این دو من را در پوستر با حروف در هم کنارشان برجسته کردیم.
ولی مخاطب با دیدن پوستر گمان میکند با یک فضای ژاپنی مواجه خواهد شد یا کار ارتباطی با ژاپن دارد.
بله. در نگاه اول اگر کسی چنین تصوری بکند، به او حق میدهم، ولی اگر از تماشای تئاتر هم بیرون بیاید و باز هم ذهنش سمت این نرود که دو من را وارد یک فضای روانی دفرمه میبیند، شاید انتخاب ما اشتباه بوده است.
تمرینها از کی شروع شد؟
مهمترین مسئله در تئاتر تمرین است. ولی به دلیل برگزاری جشنواره هم آغاز در تئاترشهر برنامهریزیهای ما به هم خورد. ما طبق چارت تئاترشهر باید هشتم دی اجرا میرفتیم. جشنواره هم آغاز قرار بوده فقط در سالن قشقایی برگزار شود، اما دو سالن سایه و کارگاه هم درگیر این جشنواره شدند. به همین دلیل کار ما زودتر و در آبان ماه اجرا رفت. این تغییرات روی کار ما تأثیر منفی گذاشت. ما مجبور شدیم پروسه تمرینی درست را از دست بدهیم و تمرین محدودی داشته باشیم که فقط یک ماه طول کشید. بازبینی هم خیلی زود اتفاق افتاد و نتوانستیم اصلا تبیلیغات داشته باشیم.
- برای اجرای تئاتر باید پوست دایناسور داشته باشیم| هنرمندان شهرستانی کلیهشان را می فروشند که به تهران بیایند
- از الناز شاکردوست تا امیرمهدی ژوله | بازیگران سینما که این روزها روی صحنه تئاتر هستند
این تمرین کم به کار شما آسیب زد؟
قطعا. کاری که خیلی خوب تمرین و تحلیل شود و جلسات دورخوانی و تحلیل داشته باشد، با کاری که با یک تمرین محدود روی صحنه برود، فرق میکند.
شما سال ۱۴۰۰ نمایش پوزه چرمیرا در سالن شانو اشاره کردید و بعد هم در گفت وگویی از مشکلات اجرا در سالنهای خصوصی گفتید. به دلیل همین مشکلات است که این نمایش را در سالن دولتی اجرا بردید؟
هزینههای سالنهای خصوصی بسیار گزاف است. البته سالنهای خصوصی با این تورم و گرانی حق دارند که هزینه بالا دریافت کنند. ما به لطف تئاترشهر از پرداخت هزینه سالن تمرین و اجرا معاف بودیم. ولی هزینه اجرا بردن یک کار بسیار بالاست و در سالن خصوصی و دولتی هم تفاوت زیادی ندارد. فقط در سالنهای خصوصی یک هزینه اجاره سالن هم اضافه میشود.
که البته رقم کمی نیست.
بله. همینطور است. یک مزیت دیگر هم این است که سالنهای دولتی معمولا تک اجرا هستند. یعنی قبل یا بعد از نمایش شما نمایش دیگری روی صحنه نیست. در کارگاه نمایش هم همینطور است. (هرچند در سالنهای دیگر تئاترشهر این اتفاق میافتد و دو کار در یک سالن اجرا میروند.) در سالنهای خصوصی شما مجبورید به دلیل کوچک و قابل حمل بودن دکور، از خیلی از خواستههایتان درطراحی صحنه و نور بگذرید. ولی در نهایت تفاوت چندانی بین این سالنها وجود ندارد.
در پایان دوست دارم یک مسئله در باره کارگاه نمایش تئاترشهر مطرح کنم. نمایش «استرالیا» که پیش از ما در کارگاه نمایش روی صحنه بود، بعد از ۱۵ اجرا جایش را به ما داد. ما هم بعد از ۱۵ اجرا باید سالن را تحویل گروه دیگری بدهیم. این اجراهای ۱۵ شبی نمایشها را نابود میکند. نمایش استرالیا، روی غلتک افتاده بود و تازه داشت تماشاگرش را جذب میکرد و نقدهای خوب میگرفت. اما درست همان زمان اجراهایش تمام شد. در مورد کار ما و کارهای بعد از ما هم همین اتفاق خواهد افتاد. به نظرم نگاه درستی به این سالن وجود ندارد. من از مجموعه تئاترشهر واقعا متشکرم که در این شرایط پشتیبان ما بودهاند، ولی به نظرم این نگرش به کارگاه نمایش درست نیست و سیاست درستی در مورد این سالن پیش گرفته نشده است. تا اسم کارگاه را میبرید، میگویند سالن آماتوری است و این خیلی بد است. ما سی صندلی در این سالن داریم که بخشی از آن بلیتش مال تئاترشهر است و بخشی هم نمیدانم متعلق به چیست. در نهایت کلا ۱۸ صندلی داریم که باید پرش کنیم. بنابراین از نظر اقتصادی اصلا اجرا در این سالن به صرف نیست و گروههایی که در این سالن کار میکنند، فقط به خاطر عشقشان به تئاتر این کار را میکنند. هم کار قبلی ما و هم مطمئنم کار بعدی ما نمایشهای شریفی هستند. با صدای بلند میگویم ما هم سعی کردیم یک کار شریف را در کمترین زمان ممکن روی صحنه ببریم، اما این نگرش به کارگاه تا حل نشود این چرخه معیوب ادامه خواهد داشت ...