قریب به ۴۰ روز از عملیات طوفان الاقصی و هجوم بیامان رژیم صهیونیستی علیه کودکان، زنان و مردان بیپناه و بیدفاع غزه میگذرد. سرخط مطبوعات و اخبار این روزهای جهان مرتبط با اتفاقات منطقه بالاخص جنگ بین اسرائیل و نیروهای مقاومت فلسطینی است. آتش جنگ قطع نمیشود و به نقل الجزیره تعداد شهدای فلسطینی در طی سی و اندی روز گذشته مرز ۱۱ هزار نفر را رد کرده که بین آنها ۴ هزار و ۵۰۰ نفر از شهدا کودکان هستند!
مورد هدف قرار دادن بیمارستانهایی، چون المعمدانی و الشفاء، دانشگاه اسلامی غزه، مناطق مسکونی، استفاده از بمبهای فسفری، جلوگیری از انتقال مواد غذایی و قطع آب و برق غزه تنها نمونههایی از اقدامات رژیم صهیونیستی است که در این مدت رخ داده و با قواعد و حقوق بینالملل مغایر است.
در این بین بسیاری از مردم جهان و شخصیتهای برجسته و نهادهای حقوقی، اجتماعی و فرهنگی در قبال این اتفاقات بغرنج واکنش نشان داده و اسرائیل را محکوم کردند.
اما با اینحال در ایران شاهد آن هستیم که بسیاری از روشنفکران، دانشگاهیان، اهالی ادبیات و هنر یا نسبت به این اتفاقات سکوت کرده یا نهایتاً با تأخیر با پناه بردن به حرفهای کلی چندن واکنش تند و خاصی به اقدامات صهیونیستها و حامیان آن نداشتند. به تعبیری، روشنفکران که همواره به مدد ارتباط پیوسته خود با تودههای مردم آنان را هدایت و راهنمایی میکنند و منشأ تحولات مهم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی در جوامع محسوب میشوند، در کشور ما و در چنین برههای غایبان اصلی میدان هستند.
بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و استاد دانشگاه که میتوان او را در سِلک روشنفکران به حساب آورد، چندی پیش در برنامه به افق فلسطین گفت: «بخشی از مردم روشنفکران ما هستند که من آنان را هیچگاه نمیبخشم، چرا که آنان به خاطر خشمی که از جمهوری اسلامی و شرایط ایران دارند از اسرائیل حمایت کردند. این اتفاق بسیار بسیار ننگین است.» علیرضا شجاعیزند، جامعهشناس و استاد دانشگاه نیز در نقدی که بر نامه به اصطلاح حمایتی روشنفکران از فلسطین داشت در یادداشتی اشاره کرده بود: «در نامه سرگشاده گروهی از دانشگاهیان ایران که اگر به حاکمانان ساکت عرب و به دبیرکل سازمان ملل هم عرضه کنید، امضاء میکنند، نه ردی از اندیشمندی وجود دارد و نه اثری از روشنفکری؛ چه رسد به مسلمانی.» شجاعیزند همچنین با عنوان «میانبازی» برای روشنفکران در نقد نامه آنان نوشته بود: «چگونه میشود در یک بیانیه سیاسی ناظر به یک واقعه مشخص، سخن بگویی و اعلام موضع بکنی، اما اسمی از اطراف مسأله نیاوری؟ اسم اشغال و اشغالگری را بیاوری، اما اسم اشغالگر را نیاوری؟ به اشغالگری اشاره نمایی و بلافاصله از آن بگذری و بر طرح سوخته دو دولت پای بفشاری؟ به دولتهای حامی جنایتها اشاره کنی، اما اسمشان را نیاوری تا خدشهای احیاناً بر دامان عالَم مدرن نیفتد و بافتههای به اصطلاح علمیتان درباره آن، ملکوک شود.»
شاید بتوان فهم بهتر سخنان شجاعیزند را در این گفته محمدحامد الاحمری، در کتاب مسئولیت روشنفکر یافت که نوشته است: «روشنفکر، تحصیل کردهای است که برخی محصولات فرهنگ را مصرف میکند و به کار عام معرفتی یا هنری یا اخلاقی یا شرعی توجه دارد. از راه یکی از رسانههای عمومی دغدغههای خود را پیگیری و پیادهسازی میکند هرچه را حق بداند میگوید هرچه را غلط بداند افشا میکند. برای آینده ایده دارد یا به ایدهای باور دارد و تلاش میکند درباره آن اقناسازی کند. خلاصه اینکه روشن فکر کسی است که موضعی دارد که بر یک معرفت یا بینش استوار است و آن را ترویج میدهد. اصل در روشنفکر این است که اهل عمل باشد نه نظریه پردازی، زیرا فرهنگ یک لذت و سرگرمی ذهنی صرف یا پرداختن به متون فلسفی نیست، بلکه روشنفکر کسی است که فکر و عمل را در کنار هم دارد.»
به عبارتی دیگر، باید گفت روشنفکران ما، بر خلاف شعارهای آوانگاردی و اصلاحطلبانه خود، در مواجهه با مسأله فلسطین دچار نوعی تناقض با رسالت اصلی خود شدند که آنان را از وظیفه مهمشان که روشنگری و هدایت تودهها به سمت حقیقت باشد دور ساخته است. علیرضا سمیعی، پژوهشگر حوزه علوم انسانی در مورد سکوت روشنفکران هشدار داده بود و این انفعال در قبال مردم غزه را مسخ آنان دانست و در گفتگو با خبرگزاری فارس بیان کرد: «سکوت روشنفکران در برابر چنین موقعیتهایی برایشان نتیجه ناخوشایندی را به ارمغان میآورد و آن «مسخ روشنفکری» است. مسخ یعنی تبدیل شدن به چیزی دیگر که یک حالت دوگانه را ایجاد میکند. شاید بهترین نمونه آن «گرگور سامسا» در رمان مسخ کافکا باشد که یک روز بلند شد و دید کالبدش حشره و درونش انسان است و در چنین حالت متناقضنمایی احساس بیگانگی با جهان دارد. روشنفکر با سکوتش در برابر ظلم آشکار بر مردم فلسطین مسخ میشود، یعنی روشنفکری میشود که در حقیقت روشنفکر نیست.»
سکوت روشنفکران و دانشگاهیان در قبال جنایات رژیم صهیونیستی را باید نوعی تناقض با شعارها و رسالت اصلی آنان دانست که موجب میشود آنان جایگاه حقیقی خود را بین تودهها از دست بدهند و چنین به نظر بیاید که برای روشنفکر ایرانی؛ این منافع هستند که جهتگیری، موضع گرفتن و وارد میدان شدن را تعیین میکنند. این سؤالی است که امروزه در اذهان میگذرد که چگونه روشنفکرانِ مدافع اوکراین و سینهچاکان جنگ با روسیه، نصف آن واکنشها و حرفها را در قبال فلسطین نمیزنند؟ روشنفکرانی که باید خود هدایت جامعه را به دست بگیرند، از مردم عقب افتادهاند.