به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، سحرگاه روز میلاد ابنالرضا؛ حضرت جوادالائمه(ع) آن هم در صحن و سرای نورانی پدر بزرگوار و غریبش علیابنموسیالرضا(ع) حالوهوایی زایدالوصف دارد.
امروز از آن روزهایی است که وارد شدن از ورودی بابالجواد(ع) برای مشهدیها معنای دیگری دارد؛ هوا هنوز تاریک است؛ نماز صبح را خواندهام و در خلوت باورنکردنی خیابانهای مشهد، خود را به بابالجواد(ع) میرسانم، اینجا قطعهای از بهشت است و خوشا به حال زائرینی که لحظه ورود خوشآمدگویی فرشتگان مقیم را با گوش دل میشنوند، همان زمزمه ملکوتی «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ».
زنی میانسال را میبینم که به فرزندش در آنسوی خط میگوید:«من الان جلوی بابالجواد(ع) هستم به نیت شفای بیماران به خصوص کروناییها از این در وارد شدم تا خدا به حرمت جوادالائمه که بابالحوائج است حاجتم را روا کند.»
صحن و سرای مولایمان علیابنموسیالرضا(ع) حتی در این هوای سرد سحرگاهی هم از زائران و مجاوران عاشق خلوت نیست؛ همه آمدهاند تا خدمت حضرت پدر، تبریک بگویند میلاد دردانهای که بابالحوائج است، امامی که نگاهش گرهگشا است، همانکه ذکر اسم زیبایش رمز حاجتروایی در پیشگاه خداست.
با راهنمایی خادمین که امروز بانشاطتر از هر روز با صدایی پرمحبت حضورت را خوشامد میگویند و با رعایت کامل پروتکلهای بهداشتی در صف قرار میگیرم و همراه با بقیه آرام پیش میروم؛ وارد روضه منوره میشوم؛ چشمم به ضریح نورانی امام رئوف(ع) که میافتد بغضم در گلو میترکد و با قطرههای درشت اشک، دانه دانه روی گونههایم میلغزد؛ دلم عجیب تنگ آن روزهای قبل از کرونا میشود، همانروزهایی که به در و دیوار این صحن و سرا و گرمای حضور پرمهر زائران هم تبرک میجستیم، کوچکتر مینشستیم و برای هم جا باز میکردیم؛ حالا اما با ماسک و فاصله از هم، سهممان از در آغوش گرفتن ضریح، نگاهی از فاصله چندمتری است.
بعد از زیارت به داخل صحن انقلاب میآیم، ساعت ۵ و ۵۵ دقیقه است، نقارهها شروع به نواختن میکنند و به استقبال طلوع روزی میروند که روز میلاد دردانه صاحب این صحن و سرا؛ علیابن موسیالرضا(ع) است.
صدای نقارهها با عرض سلامها، ارادتها و تبریکهای زائرین و مجاورین خدمت وجود نورانی هشتمین امام در هم میآمیزد؛ چشمانم بین اینهمه شکوه و زیبایی، بین تمام ریسههای نور، گنبد طلایی آقا را جستوجو میکند؛ نگاهم به گنبد میافتد که حالا بعد از عملیات مرمت و پرداخت، درخشانتر از همیشه روحنوازی میکند.
زائری کنارم زیارتنامه میخواند و یک فراز را بارها و بارها با ضجه و ناله تکرار میکند: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی وَ قَطَعْتُ الْبِلاَدِ رَجَاءَ رَحْمَتِکَ فَلاَ تُخَیِّبْنِی وَ لاَ تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَى قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِه»: خدایا از وطنم آهنگ تو کردم و به امید رحمتت شهرها را پشت سر گذاشتم، پس ناامیدم مکن و بدون برآوردن حاجتم،بازم مگردان...
نمیدانم چند بار با او این فراز زیبا را زمزمه کردم، به خودم که میآیم صدای نقارهها قطع شده و روز میلاد طلوع کرده است.
لحظه خروج از حرم شمس الشموس، صبح را میبینم که آرام آرام بالا میآید تا سجده کند بر امامی که روشناییبخش آسمانها و زمین است.
======================
گزارش: معصومه مومنیان
======================
انتهای پیام/۷۰۰۶۸/س