رضا صائمی، منتقد دذر فرهیختگان نوشت: زخم کاری ۲ در چند قسمت اخیر و پس از اینکه کمی از ریتم و رمق افتاده بود و بر مدار تکرار میچرخید، بار دیگر با چند رخداد تازه جان گرفت. گویی خون به رگ درام برگشت و تعلیق و التهاب لازم برای قصهای جنایی-معمایی فراهم شد.
گاهی یکی دو اتفاق میتواند قصه را از مدار تکرار و یکنواختی خارج کرده و با مولفههای ژانری خود هماهنگ کند. حالا در این سه قسمت اخیر شاهد این اتفاق در زخم کاری هستیم و سریال به اوج خود برگشته است. مرگ سه تا از شخصیتهای قصه، (فرنهاد، شفاعت و شیدا) گرچه جان کاراکترها را گرفت اما جانی دوباره به قصه بخشید و آن را در فرازی دیگر از تداوم درام قرار داد که از ظرفیت تعلیقآفرینی بیشتری برای جذب مخاطب برخوردار شود.
گرچه به نظر میرسد این مرگهای متوالی شاید به زمان بیشتری برای ایجاد غافلگیری نیاز دارد تا مخاطب بتواند آنها را هضم کند اما انگار مهدویان قصد دارد با حذف تدریجی برخی شخصیتهای قصه، فضا را برای بازگشت شخصیت محوری و مهجورمانده یعنی مالک مالکی فراهم کند تا این قهرمان پنهان داستان، در موقعیتی به قصه رجعت کند که بازگشتش با شوکتی قهرمانانه همراه شده و حضوری مقتدرانه داشته باشد.
ضمن اینکه از سوی دیگر وجوه خبیثانه طلوعی در جنایات که رخ میدهد بیشتر رو شده و ضدقهرمان قصه تقویت میشود تا رویارویی مالکی و طلوعی به مثابه نبرد نهایی، فینالی جذاب را رقم بزند.
مرگ شفاعت به دلیل تصادفی ماجراجویانه از یک سو و خودکشی شیدا دخترش پس از جدال با برادرش شهریار بر سر ماجراهای عاشقانه با میثم از سوی دیگر، حالا قصه را در یک مغاک هولناکی قرار داده و بحران درام را بسط میدهد تا هم با یک جدال درونخانوادگی و هم یک جدال رقابتی مواجه شویم که حالا سه ضلع پیدا کرده است.
در واقع جدال طلوعی و مالکی با خانواده شفاعت هم گره خورده و عمق و ابعاد این بحران را بیشتر کرده است. ضمن اینکه درون خانواده شفاعت هم شکافی افتاده که میتواند التهابی تازه در درون کلیت قصه باشد. با مرگ شفاعت، شهریار که به انتقامگیری از میثم برافروخته شده بود حالا با مرگ شیدا میتواند از مدعی به متهم تبدیل شده و ضمن تحمل عذاب وجدانی شدید، دشمنی میثم را هم برانگیزد و حتی نفرت سیما را هم در پی داشته باشد.
در واقع با مصائبی که بر خانواده شفاعت آوار شده هم این خانواده از درون پاشیده و هم جبهه تازهای در برابر طلوعی شکل گرفته که ممکن است جدال بین شهریار و میثم را به اتحاد آنها برای مقابله با دشمن و رقیبی مشترک تبدیل کند. حتی اگر شهریار همچنان در جبهه مقابل میثم به جدال با او ادامه دهد، باز هم قصه در موقعیت جدیدی قرار گرفته که نفرتها و کینهها و میل به انتقامجویی در یک درهمتنیدگی عاطفی، تنور یک جدال پرجنون را داغ کرده و هر کدام از آنها را برانگیخته تا زخمی کاری به دیگری بزند.
حالا پس از چند قسمت رخوت و رکود دراماتیک، شاهد تغییری استراتژیک در روند داستان هستیم که میتواند مخاطب را در یک التهاب و تعلیق ممتد با خود همراه کند و چهبسا با غافلگیریهای تازه به اوج هیجان برساند.
به عبارت دیگر میتوان گفت با فصل تازهای از سریال در درون فصل دوم مواجه هستیم که شخصیتها بینقابتر به نبرد با یکدیگر رفتهاند. شاید بعد از این، آنکه بیش از همه از زخمی که بر جان زده شده جان بگیرد و علیه وضعیت موجود طغیان کند، سیما باشد.
مواجهه تهاجمی و تهدیدآمیز او با طلوعی در بیمارستان نخستین ورق این بازی رو بود که بعد از این به نبردی نهایی میان سیما و طلوعی منجر شد. به ویژه اینکه سیما کینه قدیمی نسبت به طلوعی داشته و منتظر فرصتی برای زخم زدن به او بود.
از آن طرف هم با مرگ شیدا و پریشانی میثم، سمیرا هم از این زخم کاری بینصیب نبوده و حالا در موقعیتی قرار گرفته که میتواند زهرش را به طلوعی بزند.
در واقع در چند قسمت گذشته، زمینه و بستر دراماتیک لازم برای آنکه قصه به نقطه اوج نزدیک شود فراهم شده و سریال با وجود اینکه جواد عزتی همچنان در گوشه رینگ قصه قرار دارد، داغ شده و میتواند مخاطب را راضی نگه دارد.
بسیاری از مخاطبان از اینکه جواد عزتی در این فصل حضور حاشیهای داشته گلایه داشتند، گرچه او نه حذف که معلق شده بود تا درام به نقطهای برسد تا بازگشت او از منطق و اثربخشی بیشتری برخوردار شود.
حالا به نظر میرسد قصه دارد به آن نقطه نزدیک میشود. موقعیتی که میثم در مخاطرهآمیزترین شرایط خود قرار دارد و بازگشت پدر میتواند برای او به مثابه منجی باشد. بازگشتی که شاید مرهمی بر زخم کاریای باشد که بر جان میثم نشسته است. شاید حالا بتوان گفت نبرد نهایی نزدیک است.