عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در بیستمین سالگرد درگذشت شیخ صادق خلخالی نکاتی را میتوان یادآور شد که به بهانۀ آنها بخشهایی از رخدادهای بعد از پیروزی انقلاب هم مرور میشود.
20 سال قبل و در 5 آذر 1382 صادق خلخالی در انزوای کامل بود و از بیماری پارکینسون هم رنج میبرد اما اشتهار او چنان بود که بارها بر شبکه تلویزیونی الجزیره این عبارت نقش بست: وفاه الشیخ الصادق الخلخالی رییس المحاکم الانقلابیه الاسلامیه سابق.
او نخستین حاکم شرع و رییس اولین دادگاه انقلاب 57 است و با این که شمار کسانی که به فرمان او اعدام شدند از اعدام شدهها با احکام افرادی چون آیتالله محمدی گیلانی بسیار کمتر است اما چون محکومین دادگاههای خلخالی بسیار مشهور بودند و از همه بیشتر امیر عباس هویدا با سابقه ۱۳ سال نخست وزیری در رژیم پهلوی و ژنرالها و مقامات درجه اول گذشته نام او بیشتر بر سر زبانها افتاد خاصه بعد از آن که سلطنتطلبان از رسانه های فرامرزی گسترده برخوردار شدند.
در واقع برخورد قضایی خلخالی با سه گروه بود: نخست فرماندهان و امرای ارتش شاه و کارگزاران ارشد رژیم پهلوی. دوم آنچه در کردستان و مشخصا پاوه انجام داد و سومین ماموریت او مبارزه با قاچاق مواد مخدر بود. اما از سال ۶۰ دیگر هیچ سمتی در دستگاه قضایی نداشت و وارد سیاست شد. حتی سودای ریاست جمهوری داشت و اگر امام روحانیون را از کاندیداتوری منع نکرده بود نامزد می شد.
نکته قابل توجه این که به رغم اشتهار بنیصدر به عنوان چهرهای لیبرال و خلخالی به خشونتطلبی او از بنیصدر حمایت کرد و اتفاقا پایگاه مردمی و اجتماعی هم داشت و چه بسا در موفقیت بنیصدر هم اثر گذاشت کما اینکه خود خلخالی هم بارها با رای مردم نماینده مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری شد در روزگاری که نظارت استصوابی در کار نبود.
رابطه بنیصدر با خلخالی البته بر سر تخریب آرامگاه رضاشاه پهلوی در شهرری شکرآب شد اگرچه اولین رییس جمهوری از او به سبب ماجرای دادگاه هویدا - اعدام زودهنگام یا کشتن قبل از اعدام رسمی- هم ناخرسند بود.
به هویدا اشاره شد و جا دارد یادآوری شود بخش قابل توجهی از شهرت صادق خلخالی به خاطر محاکمه امیر عباس هویدا و صدور حکم اعدام برای او بی توجه به توصیههای مهندس بازرگان و تلاشهای بنیصدر است و مهم تر از همه معمای مرگ او ساعتی بعد از صدور حکم حال آن که قاعدتا سحرگاه روز بعد باید اجرا میشد.
توجه جهانی به محاکمه هویدا چنان بود که ۷ نخستوزیر سابق فرانسه که در میان آنها نام ژاک شیراک رییس جمهوری فرانسه هنگام مرگ خلخالی هم بود درباره او نامهای سرگشاده یا سرگشوده خطاب به شخص امام خمینی نوشتند و در آن تصریح کردند: تقاضا داریم دادرسی امیرعباس هویدا که با ما دوستی نزدک داشته با اصول انسانیت و انصاف و عدالت - همچنان که از آن ماست از آن اسلام نیز هست انجام شود.
این مکاتبهها اما بیش از آن که هویدا را نجات دهد به زیان او تمام شد زیرا خلخالی و همفکران او را به این نتیجه رساند که هر روز که بگذرد احتمال اعدام هویدا کاهش می یابد و نگران بود نزدیکان امام خصوصا بنی صدر یا نخست وزیر دولت موقت از امام در این باره دستخط بگیرند. از این رو شتاب کرد و هویدا ۱۸ فروردین ۱۵۸ و تنها یک هفته بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی تیرباران یا کشته شد در حالی که در همه پرسی شرکت کرده بود ولی مانند عبدالله ریاضی رییس مجلس شورای ملی و عباس علی خلعتبری وزیر امور خارجه نگفت رای آری به صندوق انداخته بلکه تصریح کرد: رای هر کس باید مخفی باشد.
نامحبوبیت خلخالی سال به سال بیشتر میشد تا جایی که اعضای مجمع روحانیون مبارز محترمانه از او خواستند کنار بکشد و ترجیح داد در قم مدعی مرجعیت تقلید شود.
هر چه سن بیشتری از او گذشت و خاصه بعد از امام که حذف شد از گفتار و رفتار قبل بیشتر فاصله گرفت اما هیچ گاه ابراز پشیمانی نکرد. این قول هوادارانی دارد که اگر مجاهدین خلق یا کمونیستها به قدرت رسیده بودند شمار بسیار بیشتری از سران رژیم شاه و امرای ارتش را به جوخههای آتش میسپردند و بیشتر انتقادهای داخلی بر سر حکم هویدا و حساسیت خارجی به خاطر اعدام حاج حبیبالله القانیان رییس انجمن کلیمیان تهران بود که موجب تنش شدید در روابط ایران و آمریکا در بهار ۱۳۵۸ و اعتراض سناتورها شد.
او در خاطرات خود می گوید: «دادگاه انقلاب با قاطعیت کار خود را شروع کرد و در بدو امر افراد سرشناس رژیم مانند مهندس ریاضیُ علامه وحید، سرلشکر پاک روان، سرلشکر نادر جهان بانی، جواد سعید نایب رییس محلس شاه، دانشیان و سرهنگ زمانی شکنجه گر زندان قصر، خواجه نوری دادستان کل ارتش، سرلشکر بیدآبادی فرماندار نظامی تبریز، سرلشکر یزدجردی فرماندار نظامی مشهد، کوچصفهانی رییس شکنجه گرهای ساواک در زندان اوین و تعداد زیادی از روسای ساواک مراکز استان ها و فرماندار نظامی نجف آباد و جهرم و بعضی از نمایندگان شاه و افراد وابسته به انها محاکمه انقلابی و جوخه اعدام سپرده شدند و در این کار ما شب و روز به خود راه ندادیم. شب ها تا صبح بیدار بودیم و من می دانستم جو فروکش کند دست و پای ما را خواهند بست. لذا تا مجال داشتیم به حرف هیچ کس گوش فراندادیم و با همان حکمی که در دست داشتیم همه آنها را به حکم قرآن و تحت عنوان مفسدین فی الارض به جزای عمل خود رساندیم.»
خلخالی در ادامه از کارشکنی های بسیار سخن می گوید که روشن است مراد او دخالت های مهندس بازرگان و در مواردی بنی ضدر است تا روند را آهسته کنند.
با این همه و اگرچه مدعی است در مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۸ یکی از پیشنهاد دهندگان رهبر جدید بوده در دهه ۶۰ کنار گذاشته شد و در دهه دوم کاملا برکنار و منزوی بود و به همین سبب نام کتاب خاطرات خود را ایام انزوا گذاشت و در صفحه نخست این شعر نیما را گذاشت:
نازکآرای تن ساقه گلی
که به جان پروردم و دادمش آب
به برم می شکند
رفتارهای او در ۱۰ سال آخر عمر متفاوت شده بود اما همه او را با اعدام های دو سال اول به یاد می آوردند نه آن رفتارها و فاصله گرفتن ها و خاصه با آن پاسخ صریح به خبرنگار بی بی سی که پرسید شب ها سر راحت بر بالین می گذارد یا نه و گفت: بله. آسوده تر از آنچه شما تصور می کنید.
یکی از رفتارهای دور از انتظار او در سال های انزوا حضور در مراسم تدفین مهندس بازرگان در قم بود. در سوز سرمای آرامگاه بیات در بهمن ۱۳۷۳ و دور از جمعیت کسانی یک روحانی را دیدند که عبا بر سر نظاره میکند. او شیخ صادق خلخالی بود با نام واقعی صادقگیوی و شاید خیلیها ندانند خانم اهل اندیشه و مداراجویی که در رسانهها هم گاه گفتوگو میکند دختر اوست و هر چه میخواهد به پدر نپردازد انگار نمیشود.
از کتاب خاطرات صادق خلخالی به جز شعر نیما این جمله او را هم به یاد دارم که فرانتس فانون میگفت «انقلاب فرزندان صادق خود را میخورد. تازه اسم من هم صادق است.»