نام هنری کیسینجر برای بیش از ۷۰ سال در تاریخ روابط دیپلماتیک جهان، نامی شناخته شده و تأثیرگذار بود. دیپلمات یهودی – آمریکایی – آلمانی که ادعا میشود خانواده او در سال ۱۹۳۸، هنگامی که هنری تنها ۱۵ سال داشت، شهر «فورت» در مرکز ایالت بایرن آلمان را از ترس تعرض نازیها ترک کرد و به آمریکا گریخت، پنج شنبه گذشته و در حالی که یک قرن را از سر گذراندهبود، درگذشت. کیسینجر برای تمام عُمر ته لهجه آلمانی خود را حفظ کرد. گفته میشود که او در جنگ جهانی دوم، همراه با نیروی زمینی ایالات متحده در جنگ علیه آلمان شرکت کرد و درجه گروهبانی هم گرفت.
با این حال، آنچه باعث شهرت وی در مجامع بینالمللی شد، تکاپوهای گسترده و تأثیرگذارش در حوزه سیاست خارجی آمریکا بود. به عنوان نمونه، او را عامل اصلی برقراری ارتباط میان واشنگتن و پکن در سال ۱۹۷۲ م و سفر تاریخی ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا به چین میدانند. این اقدام، به نوعی باعث باز شدن پای پکن به بازار تجاری اروپا و آمریکا شد. چینیها این لطف کیسینجر را هیچوقت فراموش نکردند و او تا همین اواخر، گاه به گاه سر از پکن در میآورد؛ البته به ظاهر در کسوت یک دلال و تاجر بینالمللی! کیسینجر با وجود وابستگی به حزب جمهوری خواه آمریکا، رویکردهای دیپلماتیک را برای کسب منافع ترجیح میداد. او را معمار طرح تنشزدایی میان ایالات متحده و شوروی و نیز، عادیسازی روابط میان رژیم جعلی اسرائیل و کشورهای عربی غرب آسیا میدانند.
اما رویکردهای دیپلماتیک کیسینجر که ظاهراً باعث شد در سال ۱۹۷۳ م برنده جایزه نوبل شود، فقط بخشی کوچک از شخصیت سیاسی وی را تشکیل میداد. توجه کیسینجر به رویکردهای دیپلماتیک، ناشی از مخالفت وی با جنگ نبود. او به عنوان یک دلال حرفهای و سرمایهدار شناخته شده یهودی، پیش از هر چیز به دنبال منافع میگشت و سعی میکرد این منافع را با کمترین هزینه به دست آورد. مهارت وی در این کار و تلاش بیوقفه و البته موفقش برای ترتیب دادن شوهای صلحطلبانه، کیسینجر را به گزینهای دایمی برای مشاوره در کاخ سفید تبدیل کردهبود.
او به شدت از اینکه به عنوان دخالتکننده در جنگ شناخته شود، پرهیز داشت. اما هیچکس در این امر تردید نمیکرد که کیسینجر، زمانی که لازم بداند، از گُرگ هم درندهتر است! این را حتی زمانی که هنوز در بدنه ساختار دیپلماتیک زیاد هم بالا نیامده بود، خیلیها میدانستند. جلال آلاحمد، نویسنده و روشنفکر متعهد و نامآشنای معاصر که در سال ۱۳۴۴ ش / ۱۹۶۵ م برای شرکت در یک کنفرانس بینالمللی به آمریکا دعوت شد و در جلسات این کنفرانس در دانشگاه هاروارد حضور داشت، از کیسینجر به عنوان «مدیر سمینارهای بینالمللی هاروارد» چنین یاد میکند: «امروز برای من مُسلَّم شد که این نوع سخنرانها و سخنرانیها بیشتر برای این است که زهر روشنفکر عالم را در این هاروارد نسبت به آمریکا بگیرند؛ حالا دیگر مثل روز روشن میبینم تأسیسات و تشکیلات کمپانیها کار خودشان را میکنند، منتها برای خواباندن صداها و به عنوان همان سوراخ اطمینان معهود، پولی هم به آدم دغلی مثل کیسینجر میدهند.
شان ایرلندی (یکی از مدعوین این سمینار) نقل میکرد که kuafmann که راهاندازنده برنامه teach-in بود، از کیسینجر خواسته بود در آن مجلس، از نورمن میلر حرف بزند؛ کیسینجر پرسیدهبود: [به عنوان]موافق یا مخالف؟! که اراذل روشنفکران عالم را اینجا جمع کند و نشانشان بدهد که بله! ما آزادیخواهی هم میکنیم و ضد جنگ هم حرف میزنیم؛ ولی غافل از اینکه دارند جنگ و جنایت را غسل تعمید میدهند.» نگاه آلاحمد به سیاست خارجی آمریکا و رفتارهای کیسینجر کاملاً عمیق و منطبق با واقعیتهای موجود بود.
کمتر از یکسال قبل از این نشست، آمریکاییها رسماً به جنگ ویتنام ورود کردهبودند؛ جنگی که حوادث تکاندهنده و جنایات بیسابقه آن به بخشی از کارنامه فعالیتهای سیاسی کیسینجر تبدیل شد و از ضرباهنگ تلاشهای او برای نشان دادن خود به عنوان یک دیپلمات طالب صلح، به شدت کاست. او در اوایل دهه ۱۹۷۰ م، مهندس بمباران مردم کامبوج بود؛ اقدامی که به گمان او میتوانست از شدت نفوذ کمونیسم در جنوب شرق آسیا بکاهد. اسناد این جنایت، شش ماه قبل از مرگ کیسینجر در ۱۰۰ سالگی، توسط پایگاه اینترنتی و آمریکایی «اینترسپت» منتشر شد.
مطابق اطلاعات جدید که مبتنی بر مکالمات خصوصی کیسینجر و ریچارد نیکسون و نیز، اسناد طبقهبندی شده، استخراج شده، کیسینجر دست کم در قتل حدود ۱۵۰ هزار غیرنظامی کامبوجی نقش داشتهاست؛ هرچند که وی در کتاب خاطراتش که در سال ۲۰۰۳ م انتشار یافت، این آمار را منحصر به یک روستای کوچک و رقم ۱۰۰ کشته میداند! کیسینجر در جریان جنگ ویتنام که ظاهراً به واسطه تلاش برای پایان دادن به آن، جایزه صلح نوبل دریافت کرد هم، با همین رویکرد وارد میدان شد.
برای او، جنگ و جنایت، گزینهای بود که همیشه روی میز قرار داشت. وی معتقد بود در صورت نیاز باید با شدت و حدّت از این گزینه دهشتناک استفاده کرد. کیسینجر این رویکرد را به ویژه درباره دولت انقلابی سالوادور آلنده در شیلی دنبال کرد. آلنده به عنوان یک چپگرا در جبهه آمریکا و نظام سرمایهداری غرب قرار نمیگرفت و کیسینجر یکی از اصلیترین مخالفان وی محسوب میشد. چند دهه بعد از سقوط آلنده، انتشار اسناد مربوط به وقایع شیلی طی آن سالها نشان داد که کیسینجر نقشی راهبردی در سقوط و قتل وحشیانه آلنده داشتهاست.
طبق محتوای یکی از این اسناد، کیسینجر درباره دولت آلنده و رویکردهای ضدآمریکایی آن گفتهبود: «اگر او موفق شود، الگویی خواهد شد برای پیشبردن برنامههای سوسیالیستی (آموزش و بهداشت و حملونقل و ... رایگان عمومی) در چارچوبی دموکراتیک. اگر این اتفاق بیفتد، کل پروژه تبلیغاتی آمریکا در جنگ سرد با مشکلی جدی مواجه میشود.» کیسینجر نقش مهمی در به قدرت رساندن «پینوشه» و شروع دوران سیاه دیکتاتوری او در شیلی داشت.
یکی از مهمترین فرازهای زندگی سیاسی کیسینجر، موضوعی است که با عنوان حمایت بیدریغ از محمدرضا پهلوی مطرح میشود. کیسینجر حتی بعد از فرار شاه از ایران، قائل به حمایت از او و تلاش برای بازگرداندنش به قدرت بود. تلاشهای کیسینجر برای تقویت شاه در برابر حکومت عراق که در نیمه نخست دهه ۱۹۶۰ م، با نخستوزیری عبدالکریم قاسم، آشکارا به سمت شوروی متمایل شد، راهکاری برای حفظ موقعیت آمریکا در منطقه غرب آسیا به حساب میآمد. کیسینجر تلاش میکرد ایران را به نماینده منطقهای آمریکا تبدیل کند.
اصطلاح «چک سفید» برای خرید تسلیحات آمریکایی از سوی شاه در همین دوره باب شد. کیسینجر توصیه کردهبود که هر نوع سلاحی را که محمدرضا پهلوی مایل است، در اختیار وی قرار دهند. این رویکرد، البته با هجوم گسترده مستشاران نظامی آمریکایی به ایران و سود سرشار کیسینجر بابت حق دلالیاش در این زمینه همراه بود. اما نباید فراموش کنیم که در درک مفهوم سیاست «چک سفید» مدنظر کیسینجر هم اغراق شدهاست؛ شاه البته سیاهه بلند بالایی از خریدهای تسلیحاتی به کارخانههای در حال ورشکستگی آمریکایی ارائه کرد، اما در این سیاهه، خبری از سلاحهایی که بتواند اراضی اشغالی فلسطین و منافع رژیم جعلی اسرائیل را هدف قرار دهد نبود! ایران حتی با «چک سفید» کیسینجر، تنها موشکهایی با برد حدود ۳۰۰ کیلومتر دریافت میکرد تا بتواند هدفهایی را در خاک عراق مورد حمله قرار دهد و نه دورتر! با این حال، تا سال ۱۹۷۶ م، یعنی آخرین سال حضور کیسینجر در مسند وزیر خارجه آمریکا، محمدرضا پهلوی به بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد.
بخش عمدهای از دلایل رفتار و چرایی سیاستی که کیسینجر طی سالهای پایانی حکومت رژیم پهلوی در پیش گرفت، همچنان پنهان مانده؛ او در کتاب خاطرات دو هزار و ۸۰۰ صفحهای خود، کمتر از ۲۰ صفحه را به روابط ایران و آمریکا و انقلاب اسلامی اختصاص دادهاست! در واقع این دیپلمات کارکشته و حَرّاف، حاضر نبود درباره آن همه برنامه و سیاستهای تنشزا در منطقه غرب آسیا حرفی بزند. کیسینجر کوشید تا شاه را دوباره به ایران برگرداند؛ اما محاسبات او اینبار غلط از آب درآمد.
به همین دلیل بود که به تشویق کاخ سفید به حمایت کامل و اطلاعاتی از رژیم صدام در جنگ تحمیلی پرداخت. گزارشهای تأیید نشدهای از سخنرانی وی در ابتدای دهه ۱۹۸۰ م و در یک جمع محدود وجود دارد که درباره جنگ ایران و عراق اظهار نظر کردهبود: «جای تأسف است که هر دو طرف نمیتوانند بازنده این جنگ باشند.» کیسینجر در نخستین هفتههای آغاز جنگ تحمیلی، در اکتبر سال ۱۹۸۰، در جلسه مشاوران انتخاباتی رونالد ریگان به صراحت گفتهبود: «ادامه جنگ میان ایران و عراق به سود آمریکاست ... ایالات متحده باید از ادامه این درگیریها و خصومتها سود ببرد.» این کاسبکاری البته بخش عمدهای از فضای درآمدی کیسینجر را هم پوشش میداد؛ او دلال اسلحه و نفت بود و این دو، ضمن جنگهای رقم خورده در غرب آسیا، اصلیترین بازار خرید و فروش را به خودشان اختصاص میدادند. شاید باید دیدگاه نویسنده مجله «The Nation» را قویّاً بپذیریم که درباره کیسینجر و اقدامات وی، هشت سال قبل نوشت: «ما هنوز بهای خونین ابتکارات [دیپلماتیک]کیسینجر را میپردازیم»!