«دوران هژمونی آمریکا پایان یافته است»؛ عبارتی که در سال های اخیر بارها و بارها از سوی چهرههای شاخص جهان، مقامات کشورها و رسانه های بین المللی تکرار شده و در تازه ترین مورد هم اخیرا محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به آن اشاره کرد. صرف نظر از اینکه ایران و آمریکا چه از منظر ژئوپولیتیکی و چه در قاموس حکمرانی و جهانبینی همچون دو خط موازی، مسیرهایی طلاقیناپذیر بوده و رویکرد هر کدام از کشورها در برابر یکدیگر قابل تفسیر و تبیین است اما اگر نیمه نخست قرن بیستویک را دوران تداوم تقدم آمریکا در منابع قدرت بدانیم، بی تردید مهمترین مشخصه سالهای اخیر، کاهش تدریجی قدرت آمریکا در بسیاری از ابعاد سیاسی، روابط دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و فرهنگی و اجتماعی است که سبب شده تا ترکیب واژگان «افول هژمونی» در توصیف کاهش نقش ایالات متحده در معادلات جهانی را به آن نسبت دهیم.
به گزارش ایرنا، نباید فراموش کرد که افول آمریکا و چندوچون آن بحث تازهای نیست، بلکه حداقل از دهه ۱۹۸۰ تاکنون مکررا مطرح بوده و همچنین هرگز نباید آن را ساخته و پرداخته جوامع ضد آمریکایی از جمله جمهوری اسلامی ایران دانست، بلکه این بحث همواره در خود آمریکا نیز جریان داشته است.
در نوامبر سال 2008 ، شورای ملی اطلاعات آمریکا به عنوان یک نهاد تحقیقاتی پیش بینی کرد که ممکن است موقعیت جهانی این کشور در خلال دو دهه آینده تضعیف شود در حالیکه ایران می تواند به نقشی موثر در صحنه بین المللی دست یابد.
شورای ملی اطلاعات آمریکا در آن گزارش نوشت که با ظهور قدرت های اقتصادی جدید مانند چین و هند احتمال دارد طی چند دهه آینده، موقعیت اقتصادی، نظامی و سیاسی ایالات متحده در صحنه بین المللی تضعیف شود.
اینکه دوران یکهتازی آمریکا به سرآمده، بازتاب رفتار نظام حکومتی آمریکا در دورهای مختلف بوده که این روند در دوره چهارساله اخیر ریاست جمهوری «دونالد ترامپ»، تشدید شد.
به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، همین که شخصی با مختصات رفتاری ترامپ بر ملتی ۳۲۵ میلیون نفری حکومت میکند از نشانههای بارز افول سیاسی در این کشور است.
سال گذشته، پیتر هاریس نویسنده آمریکایی در مقالهای در مجله نشنال اینترست آمریکا نوشت که اکثر کارشناسان سیاست بینالمللی بر این باورند که قدرت آمریکا در جهان رو به افول است.
این نویسنده که استاد علوم سیاسی دانشگاه کلرادوستیت است اشاره میکند که کارشناسان به آشفتگی داخلی آمریکا یا ظهور چین و دیگر قدرتهای درحال ظهور دامن میزنند.
انزوای آمریکا در سطح جهان و به ویژه در سازمانهای بین المللی، ظهور قدرتهایی چون چین و روسیه به عنوان تهدیدهایی اقتصادی و ژئوپولیتیک در سیاست خارجی آمریکا، تکیه مکرر روسای جمهور آمریکا به ابزار جنگ و تحریم و تهدید علیه کشورهای مغضوب و بی اثر شدن و نخنما شدن این ابزار در طول زمان، جنگ تجاری و رقابت در حوزه فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی چین و آمریکا، مشاهده شکلگیری هستههای مقاومت در سایر کشورها و حتی در درون آمریکا، بی نتیجه مانده جنگ های بی سرانجام از جمله در عراق و افغانستان، تضعیف قدرت دیپلماتیک، بیماری کووید-۱۹ و ناتوانی آمریکا در مهار این بیماری، افزایش خشونت ها و تیراندازی های مرگبار در داخل آمریکا، افزایش پدیده تبعیض نژادی و اعتراض های گسترده به آن تنها بخشی از عواملی است که نشان میدهد روند افول آمریکا در سالهای اخیر رنگ و بوی جدیتری به خود گرفته و از وقوع تغییرات در توازن قدرت جهانی خبر میدهد.
استاندارد دوگانه آمریکا در تعریف دموکراسی
آمریکا اگر چه سعی داشت تا با قرار گرفتن در جایگاه بالاتری از سایر کشورها، نظم و قواعد مورد نظر خود را به دیگران دیکته کرده و حرکت همگان در مسیر هژمونی آمریکا را هدایت کند اما نه تنها در دستیابی به این هدف ناکام ماند بلکه در فرآیند سقوط واشنگتن، علاوه بر واکنش کشورهای رنج کشیده برای رهایی از سلطهگری آمریکا و به کارگیری راهبرد مقاومت، اعتراضهای داخلی اخیر نیز بیانگر این مطلب است که آمریکا ظرفیت، قابلیت و صلاحیت قرار گرفتن در جایگاه یک کشور ابر قدرت را ندارد.
از اعتراضهای گسترده به قتل یک سیاهپوست و واکنش داخلی و خارجی به این رویداد تا آشوبهای کنگره، نام دونالد ترامپ را در کنار بدترین روسای جمهور پوپولیست و نیمه اقتدارگرای جهان قرار داد و نشان داد که آمریکا تحت تسلط یک طبقه سیاسی ناکارآمد است.
سرکوب معترضان ضد نژادپرستی یا به قول ترامپ «تروریستها» به بهانه حمایت از دموکراسی تا توجیه و دفاع از هجوم هواداران ترامپ به ساختمان کنگره به بهانه پیروی از دموکراسی گواه این مطلب است که رویکرد میلی آمریکا در توصیف مفاهیم مد نظر خود، حتی دوست و دشمن نمیشناسد.
تقابل جمهوریخواهان و دموکراتها سبب شد تا برای ساعاتی کنگره آمریکا شاهد هجوم آشوبگران و پس از آن محل استقرار نظامیان آمریکایی باشد. تصویری که از آمریکا برای جهان در روز ششم ژانویه (۱۷ دی ماه) به نمایش درآمد، یکبار برای همیشه به این عقیده که آمریکا کشوری استثنایی و اسطوره دموکراسی است، پایان داد.
سیاست آشوب طلبانه آمریکا در اتفاقات ساختمان کنگره در حالی به خانه رسید که با زدن مهر تایید بر سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا نشان داد که موقعیت سلطهگرانه آمریکا که بر پایه ظلم بنا شده بسیار سست است.
برجام، تضعیف برتری دیپلماتیک و کنشگری سیاسی آمریکا در فضای بینالملل
توافق برجام را شاید بتوان مهمترین توافق دو دهه اخیر دانست که ماحصل چندجانبه گرایی بین المللی و عبور جهان از یکجانبه گرایی و استثناگرایی آمریکایی بود؛ توافقی که توانست نه تنها قدرت های بزرگ، بلکه جهان را در یک محور و آن هم دیپلماسی گردهم آورد، به نحوی که هنوز برجام به عنوان مهمترین موضوع دیپلماسی مذاکرات دیپلماتیک مطرح می باشد.
عقب نشینی هر چند منفعلانه اروپا از حمایت آمریکا در مسئله خروج ترامپ از توافق برجام و رد درخواست او در تمدید تحریمهای تسلیحاتی علیه ایران در شورای امنیت سبب شد تا آمریکای امروز متفاوت از آمریکایی باشد که هر زمان اراده میکرد به سهولت به اجماع جهانی برای پیشبرد اهدافش دست مییافت.
تکیه واشنگتن به فشار سیاسی، اقتصادی و تحریمی در مقابل تکیه تهران به توان داخلی و بومی و تقویت مقاومت، رویکرد سرمایه داری آمریکا در مقابل رویکرد انسان مدارانه ایران، تلاش واشنگتن برای غلبه نظام سلطه و زور و یکجانبه گرایی در مقابل تلاش ایران برای تقویت نگاه تعاملی و اجماع بینالمللی و چند جانبه گرایی همه و همه برای کاخ سفید حاوی این پیام است که دنیای امروز دنیای تعامل برد- برد و زمان سر رسید تاریخ انقضای شعار «اول آمریکا» است.
کرونا طومار برتری آمریکا را در هم پیچید
مقام معظم رهبری ۲۱ اردیبهشت در بخشی از سخنان خود با اشاره به شکست غربیها در امتحان بزرگ مقابله با ویروس کرونا فرمودند: غربیها در این آزمون بینالمللی در تواناییهای مدیریتیشان شکست خوردند. با اینکه کشورهای غربی یعنی کشورهای اروپا و آمریکا دیرتر از کشور ما و بعضی از کشورهای دیگر ابتلا پیدا کردند و فرصت داشتند برای اینکه آماده شوند و خودشان را برای مواجهه آماده کنند، در عین حال نتوانستند مواجهه را آنچنانی که باید و شاید ترتیب بدهند.
از روز ۲۱ ژانویه (یکم بهمن ۹۸) و شناسایی نخستین مورد ابتلا به کووید-۱۹ در واشنگتن بیش از یکسال میگذرد و آمریکا با ثبت بیش از ۲۸ میلیون و ۷۶۵ هزار مورد ابتلا به ویروس کرونا و بیش از ۵۱۱ هزار مورد فوت همچنان جایگاه خود در صدر کشورهای درگیر را حفظ کرده است.
شیوع ویروس کرونا همپای همه دردسرهایی که در سایر نقاط جهان ایجاد کرد سبب شد تا همزمانی سال سخت کرونایی با انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا فراتر از بحرانی بهداشتی به چالشی سیاسی تبدیل شده و احوال آمریکا را از دست و پنجه نرم کردن با کرونا در دوران ترامپ به مقابله با کرونا در دوران بایدن تغییر دهد.
به گزارش روزنامه "یواسایتودی" در حالی که پیش از این نحوه مدیریت "ناعادلانه و ناکافی" دولت دونالد ترامپ رئیس جمهوری پیشین آمریکا در برابر کووید-۱۹ مقصر وضع موجود اعلام شده بود، اما گزارش اخیر نشریه لنست نشان می دهد ریشه پیامدهای ضعیف وضعیت سلامت کشور بسیار عمیق تر از آن است که پیش از این تصور می شد.
«دکتر دیوید هیملشتاین» (David Himmelstein)، استاد دانشگاه کالج هانتر دانشگاه نیویورک گفت: گزارش منتشر شده نشان می دهد دهه ها سیاستهای بهداشتی، اقتصادی و اجتماعی که منجر به افزایش شکاف در جامعه شده تسریع پیدا کرده است. به گفته هیملشتاین، کار اساسی که باید در آمریکا انجام شود این است که نابرابری های گسترده کاهش یابد.
وی همچنین افزود: کووید-۱۹ به طور نامتناسبی بر رنگین پوستان تاثیر گذاشته، به گونه ای که میزان مرگ و میر میان سیاه پوستان در مقایسه با سفیدپوستان ۵۰درصدافزایش یافته است. آمار نشان می دهد مرگ و میر کرونایی در میان رنگین پوستان ۱.۲ تا ۳.۶ برابر بیش از سفیدپوستان است. این گزارش می گوید، این اختلافات به ویژه میان بزرگسالان میانسال بیشتر دیده می شود و احتمالا نشانه ای از شلوغی شرایط زندگی و مشاغل است که به آنها اجازه نمی دهد با خیال راحت از یکدیگر فاصله بگیرند.
هجوم مردم به فروشگاههای مواد غذایی در آمریکایی که هرگز طعم تحریم را نچشیده و نگاه به طبقه سالمند به عنوان قشری که تاریخ مصرفش گذشته در کشوری که مدعی هدایت جهان است، نه تنها تصاویری ناخوشایند از آمریکا در دوران شیوع بیماری همهگیر است بلکه شکست زیر ساختهای بهداشتی و اخلاقی این کشور را به تصویر میکشد.
واشنگتن در برابر رقبایی چون پکن و مسکو
گزاف نیست اگر بگوییم طی یک دهه گذشته، روسیه به عنوان یکی از اصلیترین تهدیدهای ژئوپولیتیک در سیاست خارجی آمریکا به شمار میآید؛ روسیه و آمریکا بعنوان دو ابرقدرت هستهای، مسئولیتی منحصر به فرد در مورد صلح جهانی و توسعه تسلیحات هستهای، بیولوژیکی و شیمیایی در سرتاسر جهان دارند.
علاوه بر این چالشهای جهانی همچون تروریسم، تغییرات اقلیمی، مقابله با کووید ۱۹ و حاکمیت قطب شمال نیازمند همکاری دو طرف است. چالش برای یافتن موازنه میان همکاری و رقابت و شکلدهی به روابط دوجانبه موضوعی مهم ارزیابی میشود. اندیشکده «بروکینگز» در گزارشی تحلیلی ضمن بررسی دلایل روابط پرتنش روسیه و ایالات متحده، مسائل مهم در شکلدهی به نوع روابط دو طرف را اینگونه بیان کرد: روابط ایالات متحده و روسیه اکنون در بدترین حالت آن قرار دارد.
در دوره ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین روسیه متمرکزتر و کشوری اقتدارگرا و بازیگری در عرصه جهانی مبدل شده که نفوذ ایالات متحده را به چالش میکشد.
از طرفی برتری چین در عرصه های مختلف از اقتصادی و نظامی گرفته تا علمی و فنی زنگ های هشدار را برای واشنگتن به صدا دراورده است چین بی آنکه حتی یک گلوله شلیک کند به بزرگترین نیرو و چالش به اعتراف سازمان های اطلاعاتی و مقام های آمریکا، برای آن کشور تبدیل شده است.
اینکه چین توانسته است بزرگترین موتور محرکه اقتصاد باشد، از لحاظ ذخیره ارزی با بیش از ۳ هزار میلیارد دلار در صدر دنیا قرار گیرد و بزرگترین مصرف کننده بسیاری از کالاها و البته بزرگترین تولید کننده اقلام در دنیا باشد بخودی خود برای آمریکا خبر خوشایندی نیست.
چین در سال گذشته میلادی توانست از ایالات متحده به عنوان بزرگترین شریک تجاری اتحادیه اروپا پیشی بگیرد و به عنوان اولین طرف معاملات فرامرزی این اتحادیه تبدیل شود.
بنا بر اعلام یوروستات (مرکز آمار اتحادیه اروپا) در حال حاضر پس از این کشور، به ترتیب آمریکا و انگلیس، دومین و سومین طرف تجاری ۲۷ کشور عضو این بلوک قدرتمند محسوب میشوند.
برتری تجاری چین بر آمریکا پس از سه ماهه اول سال ۲۰۲۰ میلادی آغاز شد؛ یعنی زمانی که پکن توانست با اجرا تدابیر سختگیرانهای همهگیری ویروس کرونا را کنترل و اقتصاد خود را به سرعت بازسازی کند.
تضعیف اقتصادی آمریکا چه به لحاظ شکاف ثروت میان طبقات در جامعه و چه به لحاظ قدرت خرید مردم در این کشور نیز نشانهای آشکار از افول ایالات متحده است. علاوه بر این، سهم آمریکا از اقتصاد جهانی از زمان جنگ جهانی دوم که بالغ بر ۵۰ درصد اقتصاد جهان متعلق به آمریکا بود، با کاهش تدریجی در سال ۱۹۸۰ به ۲۲ درصد تنزل یافت. این سهم اکنون حدود ۱۶ درصد است و طبق پیشبینیها سهم آمریکا از اقتصاد جهانی تا سال ۲۰۴۰ میلادی به ۱۱ درصد و سهم چین به حدود ۳۰ درصد خواهد رسید.
کار برای جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا از زمانی سختتر شد که بر اساس اظهارات طرفین روس و چینی نه تنها کاهش و یا قطع ارتباطی در روابط مسکو- پکن رخ نخواهد داد بلکه دو طرف مصمم هستند مناسباتشان را در عرصه های مختلف بخصوص در برابر آمریکا تقویت کنند.
فرجام سخن
آنچه واضح است اینکه وضعیت کنونی آمریکا در سقوط دوران سلطهگری و یکهتازی در قدرت، ارتباطی با تنها یک رئیسجمهوری خاص ندارد؛ باراک اوباما و یا دونالد ترامپ مسئول وضعیت پیشآمده نبوده و جو بایدن نیز به یکباره ناجی قدرت از دست رفته آمریکا نخواهد بود. رفتارهای تهاجمی آمریکا علیه چین و یا روسیه بیانگر این مطلب است که با به پایان رسیدن تاثیر سیاستهای مستکبرانه و غیرمنطقی کاخ سفید در هدایت جهانی، این کشور در تلاش است تا در آخرین تلاش ها برای عدم واگذاری جایگاه به رقیب، کوتاهی نکند.