سایت رجانیوز ، ارگان رسانه ای جبهه پایداری در مطلبی با اسم نویسنده حسین حبیبزاده، دانشجوی ارشد علوم اجتماعی دانشگاه تهران نوشت: در قرن بیستم جامعه شناسی به نام «اروین گافمن» نظریهای در باب تحلیل کنشهای انسانی ارائه کرد که به «نمایشگرایی» مشهور شد. گافمن ادعا میکرد که انسانها هنگامی که میخواهند با افراد دیگر تعامل کنند برای آنها مثل یک «بازیگر» نمایش اجرا میکنند. گویی ما در یک صحنهی تئاتر قرار داریم که بازیگران به دنبال ایفای نقش هستند و تلاش میکنند تا بیشترین تأثیر را بر تماشاچی بگذارند و تماشاچیها را به سمت اهداف خود برانگیخته کنند. البته همیشه تماشاچیها منفعل نیستند. ممکن است به دلیل دلچسب نبودن برنامه، سالن نمایش را ترک کنند یا با صدای بلند اعتراض نمایند یا به حدی خشمگین شوند که به بازیگران و دست اندرکاران نمایش حملهور شوند.
وضعیت ما بی شباهت به توصیف گافمن نیست. از یک طرف بازیگرانی داریم که در مذبوحانهترین حالت با لودگی تمام سعی در جلب نظر تماشاچیها دارند و از طرف دیگر تماشاچیانی داریم که یا به خون این بازیگران تشنهاند یا چنان نگاه تحقیرآمیزی به عوامل نمایش دارند که جز تمسخر آنان کار دیگری انجام نمیدهند. اما گویی بازیگران و عوامل صحنه ارادهای تزلزل ناپذیری در جلب حمایت و ترحم تماشاچیان دارند، تا حدی که میتوان آنان را به اختلال DPD یا «شخصیت وابسته» متهم کرد. بازیگران صحنه یا اصول فکری خود را کتمان میکنند و یا جوری تفسیر میکنند که حداقل بتوانند حمایت تماشاچیان را برانگیزند.
در این میان اما کسانی که وظیفهی حراست از عوامل نمایش را برعهده دارند، مورد شدیدترین حملات زبانی و حتی فیزیکی قرار دارند و گاهاً نیز جانشان را از دست میدهند. از طرفی دیگر به محض اینکه این افراد میخواهند با مهاجمین درگیر شوند، بلافاصله توسط خود عوامل نمایش، برچسب رادیکال و تندرو و متعصبین ناتوان از فهم سیاسی و... میخورند. دلیلش چیست؟ کاملاً واضح است، چون فن بازیگری و کارگردانیشان در حد «هنرمند فاجعهی» جیمز فرانکو است، بنابراین دنبال سیاست چماق و هویج میروند. در این سیاست باید کسانی که به مانند سیم خاردار به مثابهی حلقهی حفاظتی این افراد عمل کنند را قربانی کنند تا بلکه بتوانند قطرهای حمایت، از تماشاچیان تشنه به خونشان را دریافت کنند.
به هر حال این مدافعین همچون دژ نفوذناپذیر مانع از عبور مهاجمین میشوند و اگر کشته شوند بلافاصله جایگزین میشوند. این مسئله برای بازیگران هزینهای ندارد، اما میتوانند از این وضعیت سواستفاده کنند؛ یعنی در همان حالی که بین مهاجمین و مدافعین زد و خورد در جریان است، مدافعین را محکوم نمایند و آنها را مسبب اصلی نارضایتی مهاجمین اعلام کرده و خود را سفیدشویی کنند. گویی ذبونی این افراد چنین است که خطاب به تماشاچیان فریاد میکشند: «محتاج غمزه نیست گرت قصد خون ماست/ چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است».
از اینجا به بعد مخاطب سوم شخص نیست و خطاب مستقیم و روشن است: مسئله این است که دیگر این نه این نمایش دوامی خواهد داشت و نه صحنهی تئاتری که در آن «عالم و آدمی را به اسم حکمرانی و سیاستورزی»، گوش دراز فرض کرده اید. دیگر نمیشود خون برادرانمان، زمین را گلگون کند تا بعد از آن، شما با مشوقین قاتلینشان به لودگی بپردازید و اسم آن را وحدت یا نگاه حداکثری بگذارید. دیگر نمیشود قاتلین برادران ما را جزئی از «فرهنگ متکثر» حساب کنید و ما را متعصبین مرتجع. دیگر نمیشود از صبر انقلابی، تفسیر تسامحگرایی لیبرالی دربیاورید و ائتلاف سیاسی و حزبی خود را به نام «سیاست وحدت بخش تراز انقلاب» به مسئولین گمراهتر از خودتان قالب کنید.
امام ما صراحتاً فرمود: «از دو قطبیهای کاذب بپرهیزید.کسانی که مبانی و اصول اسلام و انقلاب و ولایت فقیه را قبول دارند برادر شما هستند». اما شما این جمله را چنین تفسیر کردید که مخاطب این حرف قطعاً ناظر به بسیجیان است! بیایید برچسبهای لیبرال، سکولار، صورتی را برداریم و همدیگر را بوس کنیم تا سپهر عمومی سیاستزدایی نشود. برون داد این سخنان جز فاشیسم ضدانقلابی نیست. یعنی رسمیت دادن به رادیکالیسم برانداز و قربانی کردن حامیان انقلاب. یعنی ذبح سیاست در مسلخ مصلحت متوهم و غیرواقعگرا. یعنی زیر سیبیلی رد کردن تناقضات و تصور پارتی مختلط به جای وحدت سیاسی و حقیقی. مردم در تماشاخانه نیستند و تاکنون التفاقی به اختلالات شما نداشتهاند و اگر هم چیزی شنیدهاند به حساب آن سخن مولوی گذاشتهاند که میگفت: «ساربان آهسته، بَهر هر دلخسته/ کن مدارا آخِر، کاندر این قطاریم» اما گویی قطاری در کار نیست. مردم یا ذغال این قطارند یا تیرآهنی که این قطارسواران از آن رد می شوند.
فرزندان مردم را قربانی بتکدهی سیاست خود میکنید و با خون مذبوحین، قاتلین را تقدیس و تشویق. این موارد مردم را حساستر خواهد کرد. ممکن است تعداد بیشتری از امثال پدر شهید سید روح الله عجمیان، پی به پشت صحنهی نمایش شما ببرند و «نمایش» را بهم بزنند. بنابراین اگر قرار است نام این «لاس زدن»های متعفن خود را گفتگو بگذارید (که حقیقتاً این نوع تعامل، مصداق ابتذال همین واژگان است) و از چالشهایی زیربنایی به سمت اشتراکات روبنایی و نمایشی فرار کنید باید این حقیقت را در نظر داشته باشید که گرچه ما متعصبانِ کوته فکرِ رادیکال یا هرچیزی که اسم آن را میگذارید هستیم، اما دیگر بدانید که «مردم سیم خاردار شما نیستند» و این برکت خون عجمیانهاست. به هر تقدیر با وجود این لحن گزنده، بیهیچ تعارفی ما شما را برادر خود میدانیم و چون جان برایمان عزیزید، تندی لحن ما نه از باب کینه بلکه از باب میزان مهم بودن دیدگاههای برادرانمان است، اما باید تأکید کنم که «ما سیم خاردار ارزشهاییم نه اشخاص».