وقتی قریش زیر بار نرفت نبوت و امامت در بنی‌هاشم جمع شد

خبرگزاری فارس شنبه 25 آذر 1402 - 20:27

خبرگزاری فارس ـ گروه اندیشه ـ مرتضی ماکنالی: مساله جانشینی پیامبر(ص) یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ اسلام است، به‌طوری که این مساله موجب شکل‌گیری مذاهب و اندیشه‌های متکثر در جهان اسلام شد.

باتوجه به سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، درباره وقایع آن مقطع مهم تاریخی با خانم فهیمه فرهمند‌پور استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران به گفت‌وگو پرداختیم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

*اخذ بیعت در غدیر برای جانشینی امیرالمومنین گزاره قطعی تاریخی است

یکی از مسائلی که پاسخ به آن می‌تواند سیر بحث را شکل بدهد، بحث بیعت در واقعه غدیر است. سوال این است که آیا در غدیر، بیعت انجام شد یا خیر؟ برخی معتقدند در غدیر بیعت نشد و فقط جانشین از سوی پیامبر معرفی شد اما برخی دیگر معقتدند علاوه بر معرفی جانشین، بیعت هم انجام شد.

بله، جواب قطعا مثبت است. یعنی در غدیر بیعت گرفته شده و چند روز مراسم بیعت طول کشیده است. تک به تک افراد آمدند و بیعت کردند. البته زنان با شیوه دیگر و مردان به شیوه دیگری. به خاطر همین بیعت و تعداد بیعت کنندگان بود که ماجرا چند روز طول کشید. یکی از شواهدی که متکلمین شیعه برای ولایت امیرالمومنین به آن استناد می کنند همین است.

اگر آنچنان که برخی از اهل سنت ادعا می‌کنند؛ غدیرصرفاً یک ماجرای ناظر به دوستی با علی بن ابی‌طالب بود که بیعت لازم نداشت، همین ماجرای بیعت گرفتن از مسلمانان نشان می دهد که ولایت به معنای دوستی نبوده و به معنای سرپرستی و امامت امیرالمؤمنین بوده که برای اعلام قبول آن، همه آمدند و بیعت کردند. در فهرست بیعت کنندگان حتی نام کسانی که بعداً مدعی خلافت شدند هم آمده است.

اگر بیعت در غدیر را بپذیریم، این سوال به‌وجود می‌آید که در فرهنگ عرب معمولا بیعت بعد از دنیا رفتن فرد انجام می‌شود. درواقع بیعت با جانشین پس از رحلت بوده است. نکته دومی که به آن استناد می کنند این است که وقتی امیرالمومنین و حضرت فاطمه سلام الله به درب خانه انصار مراجعه می‌کنند، آنها در توجیه عدم همراهی می‌گویند ما دیگر بیعت کرده‌ایم. اگر در غدیر علاوه بر معرفی جانشین پیامبر، بیعت هم انجام گرفته بود، بیعت در غدیر مقدم بر بیعت در مسجد یا در سقیفه بود چون واقعه غدیر از لحاظ زمانی زودتر رخ داده است.

اولا این که معمول بوده بیعت بعد از فوت نفر قبلی اتفاق بیفتد، لزوما اینطور نبوده است. کما اینکه در دوره‌های مختلف، خلفا برای ولی عهد‌های خودشان بیعت می‌گرفتند. معاویه در زمان حیات خود اقدام به بیعت گرفتن برای یزید کرد و کسی هم نگفت الان وقت بیعت گرفتن نیست و تو هنوز زنده‌ای. اگر در موارد دیگر بیعت گرفتن را نمی‌بینید، به‌دلیل این بوده که خود آن فرد قصد بیعت گرفتن برای جانشین خود را نداشته است اما عرف جامعه با بیعت گرفتن در زمان حیات فرد مخالفتی نداشته است.

ولی اینکه کسانی که به امیرالمومنین و حضرت فاطمه گفتند ما بیعت کردیم و دیگر نمی‌توانیم بیعت را بشکنیم، به‌نظر می‌رسد این بهانه است. دقیقا به همین دلیل که اینها قبلا با امام علی در غدیر بیعت کرده‌ بودند و بیعت کردن با شخص دیگری، به معنای شکستن بیعت قبلی بود. کما اینکه  صدوق در کتاب امالی از حضرت فاطمه زهرا نقل می‌کند که به این افراد فرمود این حرف‌ها چیست؟ بعد از غدیر دیگر برای کسی جای بهانه باقی نمانده است.

*معرفی جانشین پیامبر در اولین دعوت علنی

از فاصله غدیر تا رحلت یا شهادت پیامبر صل الله، در این فاصله زمانی چه اتفاقی در بین جناح‌های قدرت رخ می‌دهد که به فاصله حدود 90 روز، معرفی جانشین توسط پیامبر و اخذ بیعت برای حضرت علی علیه السلام فراموش می‌شود و فضا به سمت و سوی دیگری می‌رود؟ آیا در این فاصله زمانی تحرکات خاصی رخ می‌دهد یا اینکه تلاش برای تغییر فضا به چند روز پایانی حیات رسول الله محدود می‌شود؟

بگذارید کمی عقب تر برویم. سوال اول اینکه پیامبر از چه زمانی برای تعیین جانشین اقدام کردند؟ پاسخ این است که پیامبر از اولین مرحله آغاز دعوت عمومی به فکر تعیین جانشین بودند. اولین نقلی که ما از آن خبر داریم، مربوط به یوم الانذار است. اولین روزی که پیامبر ماموریت پیدا کردند وارد مرحله عمومی دعوت شوند و با عرضه اسلام به عشیره اقربین یعنی خویشاوندان نزدیکشان این مرحله را آغاز کنند.این واقعه به یوم الانذار معروف شد زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (و خویشان نزدیکت را هشدار ده). پیامبر خویشاوندان نزدیک‌‌شان را دعوت می‌کنند؛ دو بار به‌دلیل جوسازی‌هایی که برخی افراد انجام می‌دهند این مهمانی به نتیجه نمی‌رسد. تا اینکه بار سوم پیامبر موفق به عرضه اسلام به خویشاوندانشان می‌شوند.

در آن جلسه ایشان بعد از عرضه اسلام، می‌فرمایند کدامیک از شما پیش از همه دعوت من را می‌پذیرد که در حیاتم، وزیر و پس از مرگم جانشین من باشد؟ نقل‌های تاریخی می‌گوید اولین و تنها کسی که این دعوت پیامبر را اجابت کرد علی بن ابی‌طالب علیه السلام بود. پیامبر بعد از سه بار تکرار این ماجرا، این حدیث معروف را بیان می‌کنند که: "انّ هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا" ایشان برادر و وصی و جانشین من بین شماست پس سخنش را بشنوید و اطاعت کنید. بعد از این واقعه، نمونه‌هایی از این دست فراوان می‌بینیم.

*لیلة المبیت و ماجرای مهاجرت پیامبر به مدینه یکی دیگر از نمونه‌های انتخاب جانشین است

مثال دیگر لیلة المبیت است. واقعه ای که ضمن آن، امیرالمؤمنین برای حفظ جان پیامبر و برای جلوگیری از ترور ایشان، به جای پیامبر در بستر خوابید. این ماجرا بسیار حائز اهمیت است و نباید آن را صرفا به اقدامی صوری برای فریب دشمنان تقلیل داد. پیامبر می‌توانست روش‌های دیگری برای امنیت به کار بگیرد و یا حتی زودتر از آن شب پرخطر، مکه را ترک کند. حقیقت این است که لیلة المبیت یکی از مهمترین قرینه های جانشینی امیرالمومنین است. اینکه جایی را که پیامبر خالی کند، علی پر می کند. به علاوه بعد از لیلة المبیت، ماجرای دیگری نیز واقع می شود.

می‌دانیم که پیامبر به امانت‌داری معروف بود و به‌ همین دلیل دارایی‌های زیادی از مردم نزد حضرت به امانت بود. پیامبر قبل از اقدام به هجرت به مدینه، این امانت‌ها را نزد علی علیه السلام قرار دادند تا بعد از فاش شدن هجرت پیامبر، افراد، امانت های خود را از ایشان دریافت کنند.

پیامبر می‌توانستند از قبل این دارایی‌ها را به صاحبان شان بازگردانند اما آنها را نزد علی علیه السلام می‌گذارند. به نظر من این هم اشاره‌ پیامبر به جانشینی است و به معنای آن است که در نبود پیامبر، مردم باید امانت‌های خود را از ایشان مطالبه کنند. کدام امانت مهمتر از ولایت الهی و هدایت و ...؟

علاوه بر اینها، نمونه‌های فراوانی در دوران بعد از هجرت در تاریخ دیده می‌شود. در جریان عقد اخوت، حدیث منزلت و نمونه‌های فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که نشان‌دهنده تلاش پیامبر برای معرفی جانشین است.. این جریان با غدیر به اوج می رسد و با تلاش رسول الله برای وصیت در آخرین روزهای حیات شان به آخر می رسد.

* ماجرای سد ابواب و واقعه مباهله از مصادیق معرفی جانشین

جریان سد ابواب را هم می‌توان نمونه‌ای از این موارد در نظر گرفت؟

بله. حتما همین طور است. درِهمه خانه ها که به مسجد باز می شد به فرمان خدا و پیامبرش بسته شد. الا در خانه رسول الله و در خانه علی و فاطمه! چه سنخیتی میان این دو در و یا چه تمایزی میان در خانه علی با سایر مردم وجود دارد؟

نمونه‌های فراوانی می‌توانید پیدا کنید. آیه مباهله شاید یکی از صریح‌ترین آیه‌هایی است که می‌توان از آن مساله جانشینی را دریافت. به تصریح آیه به ضمیمه شرح ماوقع خارجی، امیرالمومنین علی علیه السلام نفس رسول الله است و به‌معنای حقیقی کلمه قائم مقام، جان و خود پیامبر است. بنابراین پیامبر از همان ابتدای دعوت موضوع جانشینی را مستمرا و به طور مکرر مورد نظر داشتند و مطرح کردند.

اما چرا حضرت رسول این کار را می‌کردند؟ به نظر من نکته اصلی این است که پیامبر می‌خواهند تاکید کنند که امامت از نبوت جدا نیست. شاید بعدا اشاره کنم که اساسا جنس دعوت پیامبر و جامعه‌ای که رسول الله در آن مردم را دعوت می‌کردند، نیازمند تغییرات درازمدت بود و با تغییرات دفعی و کوتاه مدت چند ساله، موضوع حل نمی‌شد. این جامعه آنقدر آسیب‌های ساختاری و مشکلات عمیق داشت که باید به مرور و به تدریج حل می شد. ضمن اینکه، نه تنها در این جامعه بلکه در همه جوامع، اساسا فرایند دین‌پذیر کردن جامعه یک فرایند تدریجی و طولانی مدت است.

* امامت در ادامه مسیر نبوت است

بنابراین شاید جواب اصلی این است که نبوت و امامت از هم جدا نیست و اینگونه نیست که پیامبری بیاید و چراغ اولیه دین را روشن کند وبعد فرایند دینی شدن جامعه به شکل خودکار در بستر تاریخ ادامه پیدا کند. تحولات اساسی، نیازمند آموزش، تعلیم و تغییرات درازمدت و تدریجی است و بنابراین امامت جزء لاینفک در توفیق نبوت است، این نکته اول.

* مردم جانشینی علی بن ابی طالب را پذیرفته بودند

نکته دوم این است که این تلاش‌های رسول الله برای اعلان مکرر مساله جانشینی امام، موجب پذیرش مردم شده بود. تقریبا مردم این انتخاب را پذیرفته بودند.  شاهد من نقلی است که می‌گوید وقتی امیرالمومنین مشغول آماده کردن بدن مطهر پیامبر بودند، جناب عباس عموی امیرالمومنین و پیامبر، به امیرالمومنین می‌گوید بیا دستت را به من بده، من با تو بیعت کنم تا اختلافی در این موضوع پیش نیاید. امام علی پاسخ می‌دهند: مگر در این موضوع  اختلافی هست؟ این پیشنهاد جناب عباس نشان می دهد بحث‌ها و اتفاقاتی در پشت پرده جامعه، موجود و عباس از آن آگاه است. البته نه اینکه امام از تحریکات پشت پرده اطلاعی ندارند بلکه می‌خواهد اساسا این نوع مواجهه در جامعه جا بیافتد و إحساس بروز اختلاف و تردید به جامعه انتقال داده نشود.

حالا این همه تاکید را بگذارید کنار این ادعای عجیب که بعضی مدعی شدند پیامبر از دنیا رفت در حالی که جانشینی برای خود تعیین نکرده و آن را به عهده خود مردم گذاشته بود!

این گفت‌وگوی جناب عباس و امام علی، مربوط به قبل از تشکیل سقیفه می‌شود؟

بله. همان ساعات اولیه‌ای که پیامبر از دنیا رفتند. امام نمی‌خواهند این اختلافات پشت پرده با این اقدامات شتاب‌زده رسمیت پیدا کند.

* مساله جانشینی برای مخالفان اهل بیت بعد از هجرت جدی شد

بنابراین اول اینکه رسول الله سال‌ها برای معرفی جانشین تلاش کرده‌اند و دوم اینکه در تلقی عمومی، لااقل در پوسته ظاهری افکار عمومی، انتظار اختلاف نظری نیست. اما درست به موازات تلاش‌های پیامبر برای جانشینی امام علی، به‌ویژه از زمان هجرت به بعد، کسان دیگری هم دارند تلاش هایی می‌کنند.

چرا می‌گویم از زمان هجرت به بعد، به‌خاطر اینکه قبل از هجرت، درست است که افق پیش‌رو برای پیروزی و موفقیت اسلام در یک گستره تاریخی وسیع برای شخص رسول الله روشن است، اما برای بسیاری افراد اینطورنیست. به همین خاطر تا قبل از هجرت کسی تلاشی برای جانشینی پیامبر نمی‌کرد چون می‌دیدند مسلمانان عده‌ اندکی هستند که در مکّه مدام سرکوب می‌شوند، یک روز عده‌ای از آنها مجبور به هجرت غریبانه به حبشه می‌شوند و روزی دیگر هم در شعب ابی‌طالب محاصره می‌شوند. خلاصه امیدی به پیروزی بزرگ و نهایی برای خیلی ها نیست.

ولی با هجرت پیامبر به مدینه و تشکیل حکومت و شکل‌گیری ساختار قدرت، طبیعی است که برخی به فکر بیافتند و تلاش کنند از شرایط جدید بهره‌ای ببرند. به‌ویژه اینکه روز به روز بحث جانشینی امیرالمومنین و آن تلقی افکار عمومی (که عرض کردم کاملا موضوع را پذیرفته) جدی‌تر می‌شد و به همین دلیل به موازات تلاش‌های پیامبر، جریان رقیبت هم تلاش‌هایی  می‌کرد؛ ذائقه‌سنجی‌هایی، گاهی ذائقه‌آفرینی‌ هایی و گاهی تلاش برای تخریب امیرالمومنین.

* تلاش صحابه پیامبر برای ترور حضرت در غزوه تبوک

اگر ممکن است برخی از این موارد را به صورت مصداقی توضیح دهید.

بله. مثلا ماجرای تلاش برای ترور پیامبر در جریان غزوه تبوک که یکی از مسلمات تاریخ است و دست داشتن برخی صحابی مشهور پیامبر کاملا آشکار است. تلاش برای از میان بردن پیامبر در یک دوره پرتنش تاریخی به نظر می‌رسد برای این است که تصور می‌کنند در این دوره راحت‌تر می‌توانند مسلط شوند و حرکت جامعه را از مشی و مسیری که پیامبر طراحی کرده است، به مسیر مورد نظر خودشان تغییر دهند. حتی شواهدی مبنی بر نقشه ترور پیامبر پس از واقعه غدیر هم وجود دارد.

یا تلاش برای کسب امتیازات در موقعیت‌هایی خاص و رقابت با امام. یا مثلا دختران برخی از اشخاص در خانه پیامبر هستند (همسر پیامبر هستند). تلاش‌هایی می‌شود که این خانم‌ها نقش انتقال‌دهنده اخبار محرمانه خانه پیامبر به پدرانشان را داشته باشند.

تلاش برای ازدواج با حضرت زهرا هم در این مسیر ارزیابی می‌شود؟

بله. خیلی از این اشخاص خواستگاران حضرت زهرا هستند. اینها نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد این افراد تلاش می‌کنند در افق پس از رسول الله جای پایی داشته باشند و در جهت دهی به مقدرات جامعه نقش ایفا کنند.

* نقش ابوسفیان و بنی امیه در تغییر مسیر جهان اسلام از امامت به خلافت

بنی امیه که بخاطر سوابق دشمنی یا ورود دیرهنگام به اسلام، طبعاً در این بازی ها قدرت نقش آفرینی نداشت، درست است؟

غالب سران بنی امیه در سال هشتم هجری یا کمی قبل از آن مسلمان شدند. ظاهراً به نظر می رسد که خیلی زود است که سران این عشیره به‌دنبال جانشینی باشند. اما اینطور نیست. بله اگر تصور ما این باشد که یکی از سران بنی امیه مثلاً ابوسفیان ، شخصا به‌دنبال جانشینی خودش به جای پیامبر بود، این نکته درست است که قطعا با این فاصله اندک امکانش فراهم نیست. اما مساله فقط حضور مستقیم نیست.

* پیشنهاد عجیب ابوسفیان به امیرالمومنین

بنی امیه و ابوسفیان و نزدیکان او به‌شدت اوضاع را رصد می‌کردند و به‌دنبال آن بودند که به یکی از اضلاع قدرت نزدیک شوند. مثلا بعد از ماجرای سقیفه و بعد از اینکه خلیفه اول به حسب ظاهر از مردم بیعت گرفت و مسلط شد، ابوسفیان که در مقطع سقیفه در مدینه نبوده، خدمت امیرالمومنین می‌رسد و می‌گوید (نقل به مضمون) چه بلایی باید بر سر ما آمده باشد که  زیر پرچم تِیم ( تیم عشیره خلیفه اول و یکی از عشیره‌های ذیل قبیله قریش بود) و عدی (یعنی عشیره عمربن خطاب) قرار بگیریم؟ چطور بنی هاشم باشد و ما زیر بیعت اینها باشیم؟ بیا من شهر را برای تو از خیل و رکاب پر می‌کنم. آنقدر سرباز مسلح در این شهر پر می‌کنم که به کمک آنها تو بتوانی خلیفه بشوی!

ببینید، ابوسفیان شخص بسیار سَیّاسی است و حتما می‌دانست امام این پیشنهاد را نمی‌پذیرد اما مساله این است که این اقدام از دو طرف سودآور است. یک طرف این پیشنهاد تیری در تاریکی است، شاید علی بپذیرد و یک خلافت تحت سلطه ابوسفیان شکل بگیرد. طرف دیگر این پیشنهاد یک نوع تهدید برای جریانی است که الان به قدرت رسیده. تهدید تلویحی به این که حواس‌تان باشد که ما با همه خیل و رکاب‌مان در میدان هستیم. بعد از این جریان، ماجرای تلاش خلیفه اول و اطرافیان او برای نزدیک شدن و کسب رضایت ابوسفیان و خاندان او شروع و جدی می شود.

* خلیفه اول در اولین گام صدقات مکه را به ابوسفیان می‌بخشد

درواقع ابوسفیان می‌دانست اگر امام این پیشنهاد را بپذیرد، جزء کسانی خواهد بود که باعث به‌قدرت رسیدن خلیفه شده و جای پای خود را اینگونه محکم کرده. اگر امام این پیشنهاد را نپذیرد، حداقل پیام به کسانی که باید برسد، خواهد رسید.

در عمل همین اتفاق افتاد و خلیفه و حلقه نزدیکانش به فکر جذب حمایت ابوسفیان افتادند. مثلا یک مبلغ قابل توجهی از صدقات مکه (وقتی می‌گویند صدقات یعنی زکات و عوائد حکومت که از مکه تامین می‌شده است) دست ابوسفیان بود و خلیفه اول در اولین اقدام، این صدقات را به ابوسفیان بخشید. چرا چنین تصمیمی گرفت؟ می‌خواهد بگوید تو با ما باش، علیه ما کاری انجام نده، ما هم ابزارهای لازم برای راضی کردن تو را داریم.

* انتصاب فرزندان ابوسفیان به فرماندهی لشکر مسلمانان و فرمانداری شام

دومین اقدام مهم و ریل‌گذاری موثری که خلیفه اول برای نزدیک شدن و راضی کردن ابوسفیان انجام داد این بود که در اولین حرکت‌هایی که برای فتوحات سرزمین‌های دیگر انجام شد، فرزند بزرگ ابوسفیان به نام یزید، برادر بزرگتر معاویه را به فرماندهی لشکر مسلمانان برای فتح شامات منصوب کرد.

نقل‌های تاریخی می‌گوید وقتی ابوسفیان این خبر را شنید، با شادی آمد و به همسرش این خبر خوش را داد با این تعبیر که خلیفه صله رحم کرده و پسر ما را به‌عنوان فرمانده انتخاب کرده است. معلوم است که کاملا دوطرف آگاه هستند که این کار چقدر باارزش است. خلیفه سوژه‌ای برای ابراز همراهی خودش با ابوسفیان پیدا کرده و ابوسفیان هم کاملا این را درک کرده است.

یزید بن ابی سفیان به همراه برادرش معاویه شام را فتح کردند و باوجود اینکه غالبا وقتی فرمانده جایی را فتح می‌کرد، از آن سرزمین عبور می‌کرد و شخص دیگری به‌عنوان حاکم سرزمین فتح شده منصوب می‌شد و فرمانده لشکر، فرمانده باقی می‌ماند، این از مواردی است که به جای اینکه شخص دیگری برای شام به‌عنوان حاکم تعیین شود، برای یزید بن ابی سفیان حکم فرمانداری شام صادر شد.

این حکم البته دیگر مربوط به دوره خلیفه دوم است چون عمر خلافت خلیفه اول حدود 3 سال بیشتر نبود و در زمان استقرار اسلام در شامات زنده نبود. با فاصله کمی هم که یزید بن ابی سفیان به‌دلیل بیماری واگیرداری که در شام شیوع پیدا کرده بود، از دنیا رفت، حکم فرمانداری به نام برادر وی معاویه بن ابی سفیان صادر شد و معاویه بیش از 50 سال بر شام حکومت کرد و به همین شکل قدرت حدود صد سال در بنی امیه استمرار یافت.

*دوره خلیفه اول دوران گذار برای خلیفه دوم بود

پس حکم فرمانداری شام توسط خلیفه دوم صادر شد؟

بله. این نکته قابل توجه است که دوران خلافت خلیفه اول، درواقع یک دوران گذار برای خلیفه دوم بود. یعنی دوره خلیفه اول با هدف ریل‌گذاری برای قدرت گرفتن خلیفه دوم شکل گرفت. خلیفه اول سن بالایی داشت و هم به‌دلیل شیخوخیت و ریش سفیدی احترام بیشتری از مردم دریافت می کرد و هم به‌دلیل مردم‌دارتر و ظاهرالصلاح‌تر بودن نسبت به خلیفه دوم و خشونت کمتری که نسبت به او داشت، یک مقدار شیخ وجیه‌المله‌تری در مقایسه با او بود (البته نه در مقایسه با امیرالمومنین). همه رفتارهای خلیفه دوم نشان می‌دهد تلاش او برای به قدرت رساندن خلیفه اول با هدف این است که میخ حکومت خودش را محکم بکوبد. در همین باره بعد از ماجرای سقیفه، امام علی علیه السلام خطاب به عمر بن خطاب فرمود: ریسمان شتر خلافت را محکم بگیر چون بعدا خودت می‌خواهی سوار آن شوی. این نقل را ابن قتیبیه در کتاب الامامه و السیاسة آورده.

* تسامح آشکار خلیفه دوم در برخورد با معاویه بن ابی سفیان

رفتاری هم که خلیفه اول برای ابوسفیان و بچه‌های ابوسفیان دارد، ریشه اش در مشاوره‌های عمربن خطاب است. جالب است؛ اگر تاریخ را بررسی کنید، می‌بینید که عمربن‌خطاب به‌شدت بر والیان خودش سخت‌گیر بود و اجازه نمی داد کوچکترین حرکتی بدون هماهنگی او انجام دهند و همچنین بعد از یک یا دو سال همه فرمانداران را جابه‌جا می‌کرد چون معتقد بود ماندگار شدن فرماندار موجب فساد می‌شود. اما در این میان تنها کسی که در تمام دوران خلیفه دوم تغییر نکرد و کاملا آزاد و خودمختار عمل می کرد، معاویه بن ابی سفیان بود.

*طراحی استراتژی بقای قدرت در بنی امیه از سوی ابی سفیان

یعنی می‌توان گفت که ابقای معاویه در شام را ضامن بقای حکومت خودش می‌دانست؟

دقیقا. بعد از ماجرای سقیفه وقتی که عمر بن خطاب و ابوبکر و آن چند نفر از انصار و ابوعبیده جراح که به مسجد آمدند و اعلام کردند در سقیفه انصار با ابوبکر بیعت کردند، اولین کسی که در مقابل مردم بُهت‌زده بلند شد و با ابوبکر بیعت کرد، عثمان بن عفان بود که او هم از بنی امیه بود.

نقل‌های تاریخی می‌گوید وقتی با عثمان به‌عنوان خلیفه سوم بیعت شد مجلسی توسط بنی امیه برای تبریک به او تشکیل شد. ابوسفیان هم وارد این مجلس شد و چون نابینا شده بود، نمی‌دانست غیر از بنی‌امیه کسان دیگری هم در مجلس نشسته‌اند. در آن جلسه ابوسفیان گفت بعثت و نبوت همه بهانه است و بحث، بحث حکومت و قدرت است؛ این قدرت مثل گویی‌است که الان در دست شماست. ای فرزندان امیه، این گوی را دست به دست کنید و اجازه ندهید از جمع شما خارج شود. در آن جلسه کسانی غیر از بنی امیه هم بودند و اعتراض کردند. گفته می‌شود یک رسوایی در حال رخ دادن بود که خلیفه سوم بلند شد و فضا را آرام کرد و یک اخمی هم به ابوسفیان کرد و غائله ختم شد.

پس یک جریان، جریان تلاش پیامبر برای استمرار حاکمیت اهل بیت بوده است، اما به موازات آن یک جریان دیگری است که می‌خواهد قدرت را برای خودش به دست بیاورد. بنی امیه هم جریان سومی است که برای کسب قدرت برنامه‌ریزی بلندمدت کرده است چون می‌داند در کوتاه‌مدت نمی‌تواند شرایط را به نفع خود تغییر دهد. البته یک جریان چهارمی هم داریم که خیلی مهم است و آن هم انصار هستند.

*روحیه قبیله‌گرایی در انصار از بین نرفته بود

به نظر می‌رسد بعد از پیروزی در جنگ بدر، انصار از بعد سیاسی احساس کردند که باید یک جناح و جبهه‌ای را تشکیل دهند. شما این گزاره را چقدر درست می‌دانید؟

لازم نبود جناحی تشکیل دهند. به هر حال ما با جامعه ای دارای بافت متنوع اجتماعی مواجهیم. شما تصور نکنید در کوتاه مدت می‌شد قبیله و قبیله گرایی و عشیره و عشیره‌گرایی را که یکی از ویژگی‌های نسبتا پایدار نظم و ساختار اجتماعی عرب در آن دوره بود از بین برد. این ویژگی ماندگار و تاریخی، با 10 سال و 15 سال و 20 سال با توصیه‌ها و اندرزها و حتی اقدامات عملی پیامبر از بین نرفت. به هر حال این واقعیت وجود دارد که این جامعه، از لحاظ بافت اجتماعی متنوع است و این تنوع هضم و حل نشده است. رسول الله تلاش می‌کند از اهمیت قبیله‌گرایی و خاندان‌گرایی کم کند اما این واقعیت همچنان در آن جامعه وجود دارد.

اساسا چرا پیامبر توصیه به عقد اخوت می‌کنند؟ یکی از جنبه‌های آن این است که رسول الله می خواهند از قدرت مرزبندی های عشیره و قبیله کم کنند. اینکه تاکید کردم امامت نمی تواند از نبوت جدا شود به این علت است که دین قرار است آثاری بر جامعه بگذارد که در کوتاه مدت قطعا امکان تحقق ندارد. پیامبرهم به این موضوع کاملا اشراف دارند که نمی‌شود همه این ویژگی‌های ساختاری و نظم موجود را در کوتاه مدت تغییر داد.

بنابراین انصار قطعا یک جناحی برای خودشان هستند و یک ساخت اجتماعی دارند. مهاجرین هم همین‌طور. در بدنه انصار هم همچنان اختلاف اوس و خزرج فعال است. گاهی اوقات این ساخت‌ها وجه اقتصادی خودشان را نشان می‌دهد. مثلا در بحث غنائم جنگ حنین بعد از جنگ با هوازن، اولین احساس خطر انصار را با وجه اقتصادی آن می‌بینید. می‌خواهم بگویم این مرزبندی ها وجود دارد اما یک جاهایی وجه سیاسی پیدا می‌کند و یک جاهایی جنبه اقتصادی و یا فرهنگی پیدا می‌کند. تا زمان فتح مکه یا دقیق‌تر، تا زمان صلح حدیبیه احساس خطر انصار از آینده سیاسی و اجتماعی خودشان خیلی پررنگ نیست.

*نگرانی انصار از آینده سیاسی خود بعد از صلح حدیبیه

اما بعد از صلح حدیبیه که به‌تدریج دشمنی‌های و خصومت‌های بین مکه و مدینه در حال برطرف شدن است، نگرانی‌های جدی انصار را شاهدیم. تا قبل از این، انصار هم مثل بقیه مردم تصورشان این بود که امیرالمومنین جانشین می‌شود. اتفاقا آنها رابطه خوبی با امیرالمومنین داشتند و مشکلی از این بابت نداشتند. اما وقتی هم قبیله‌هایی را که قبلا دشمن بودند و اکنون به تدریج در حال پیوستن به جرگه دوستان هستند، می‌دیدند و می دیدند که کفه ترازوی قدرت به سمت مهاجرین در حال سنگین‌ترشدن است، دغدغه‌‌های انصار نسبت به آینده سیاسی شان بیشتر می‌شد.

ضمن اینکه همانطور که عرض کردم انصار هم مثل بنی امیه و بقیه قبایل متوجه اتفاقات پشت پرده هستند. اینکه چه اتفاقی می‌افتد که انصار در سقیفه دور هم جمع می‌شوند، نکته‌اش همین است. بالاخره اگر قرار باشد جریاناتی که موافق علی بن ابی طالب نیستند، به قدرت برسند، آن وقت سرنوشت ما چه می‌شود؟

یادمان باشد وقتی می‌گوییم انصار، گرچه از انصار به‌عنوان رقیب کلی در مقابل مهاجرین یاد می‌کنیم اما باید متوجه یک دعوا و اختلاف اوسی _ خزرجی در بین انصار هم باشیم. علاوه بر نگرانی از سرنوشت کل انصار در مقابل مهاجرین، نگرانی از به هم خوردن توازن قدرت در بین دو قبیله اوس و خزرج باعث می‌شود انصار قاطعیت کافی در حمایت از امام علی علیه السلام در جریان سقیفه را نداشته باشند.

بنابراین این اختلاف بین اوس و خزرج مانع از تصمیم‌گیری قاطعانه شان بود.

نگران بودند که با روی کار آمدن کسانی که مثل پیامبر نگاه فراعشیره‌ای و فراقبیله‌ای ندارند، تمایلات قبیله‌ای موجب شکل‌گیری دوباره عدم توازن بین این دو قبیله انصار از یک طرف و عدم توازن بین آنها با قریش و مهاجرین از سوی دیگر شود.

*جزئیاتی از محتوای بحث‌های درون سقیفه

یک سوال در این میان به‌وجود می‌آید. بعد از شهادت سعد بن معاذ که رئیس قبیله اوس بود، اوسی‌ها برای خودشان رئیسی تعیین نکردند و ریاست سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج را پذیرفتند. این یعنی یک حرکت بزرگ به سمت وحدت اوس و خزرج. با این حال باز هم نگرانی و رقابت بین این دو قبیله وجود داشت؟

بله وجود داشت به این خاطر که آن اطمینانی که به سعد بن معاذ در بزنگاه‌های مهم و سرنوشت‌ساز داشتند، به سعد بن عباده نداشتند. به علاوه وقتی یک انشقاق و اختلاف بزرگ مهاجر و انصاری پیش بیاید، بروز و بازتولید و احیای انشقاق های کوچکتر، ناگزیر و اجتناب ناپذیر است. وقتی آن سه نفر مهاجر وارد سقیفه ‌شدند و انصار گفتند سهم ما به‌عنوان انصار چه می‌شود؟

این سهم‌خواهی سیاسی، جلوه دیگری از سهم‌ خواهی های اقتصادی بعد از جنگ حنین بود. بعد از جنگ حنین وقتی اختلاف نظر در تقسیم غنائم پیش آمد، پیامبر به انصار فرمود اجازه بدهید آنها (نومسلمانان اهل مکه) اسب و شتر با خودشان ببرند، اما شما منِ پیامبر را با خودتان ببرید. آنها در آن زمان قانع شدند، دلخوش شدند و رضایت دادند اما دیگر آن پیامبر نیست و به همین دلیل دوباره نگرانی ها و سهم‌خواهی‌ها شکل گرفت.

در جلسه سقیفه، انصار گفتند امیری از ما و امیری از شما. ابوبکر در جواب، حدیث مشهور الائمةُ مِن قُریش پیامبر را طرح کرد. انصار کاملا متوجه بودند. جمله «امیری از ما و امیری از شما» که از طرف انصار خطاب به سه مهاجر مطرح شد، درواقع تیری در تاریکی بود و خودشان هم می‌دانستند که این پیشنهاد پاسخ دارد و معتبر نیست. ولی وقتی ابوبکر گفت پیامبر فرموده الائمه من قریش، تعدادی از انصار که در سقیفه بودند گفتند لا نُبایِعُ اِلّا عَلیّا (یعنی تنها با علی بیعت می‌کنیم) چرا که علی علیه السلام هم از قریش بود.

 ولی وقتی که دیدند به نظر نمی‌رسد علی شانسی برای مقابله با این جریان داشته باشد که گرچه در ظاهر جمعیت کمی دارد اما پشتوانه عمیقی در ساختارهای اجتماعی آن دوره دارد و متکی به سنت‌ها و کهن الگوهای قدیمی و پایدار شده و ریشه‌دار است، کم‌کم اصرار به تعیین جانشین از داخل انصار کمرنگ شد. تامل در روایات تاریخی نشان می‌دهد اختلاف بین اوس و خزرج کار را خراب کرد.

*نقش کمرنگ انصار در قدرت در دوران سه خلیفه اول

یعنی انصار درواقع مغلوب استدلال آن سه مهاجر نشدند؟

نه نشدند. به نظر می‌رسد انصار هم به‌خاطر حدیث پیامبر و هم به‌دلیل اینکه فهمیدند مهاجرین با آنها بیعت نخواهند کرد، به این نتیجه رسیدند که قطعا به‌عنوان انصار شانسی برای کسب قدرت ندارند به همین دلیل تلاش کردند حلقه خودشان را به یکی از گروه‌های قدرت وصل کنند.

اگر انصار با هم بر شعار لا نُبایِعُ اِلّا عَلیّا همداستان می‌ماندند، حتما آن سه مهاجر نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند. مشکل از آنجا به‌وجود آمد که در بین انصار هم دودستگی ایجاد شد. روایت‌های تاریخی نشان می‌دهد در سقیفه ابتدا اوسی‌ها از نظرشان کوتاه آمدند و دست خزرج برای اینکه کار را پیش ببرند کوتاه شد. دیوار انصار که ترک خورد دیگر کار تمام شد. در  حالی که اگر آنها روی حرف‌شان باقی می‌ماندند، اتفاقات بعد از این جلسه رخ نمی‌داد.

در نهایت ضرر‌کننده اصلی انصار شدند چون نه خودشان به قدرت رسیدندند و نه کاندیدایی که روی آن اصرار داشتند به قدرت رسید.

می‌توانیم بگوییم درواقع از عاقبتی که می‌ترسیدند، به سرشان آمد؟

دقیقا همین اتفاق افتاد. شما این چهار جریان را اگر بشناسید، این چهار جریان کاملا در تحولات بعدی، استمرار دارند. یعنی نحوه مواجهه خلفا در جریان فتوحات، در توزیع مناصب و موارد دیگر، این شرایط ادامه دارد. به‌عنوان مثال عمر بن خطاب حدود 10 سال حکومت می‌کند و مهمترین فتوحات دوره 25 ساله سه خلیفه اول، مربوط به این دوره 10 ساله خلافت عمر است. حتی یک نفر از بنی هاشم در این دوره منصوب نمی‌شود. حتی عبدالله بن عباس که اتفاقا عمر بن خطاب ظاهرا خیلی او را دوست داشت و به او ابراز ارادت می‌کرد هم در جایی منصوب نکرد.

نه تنها از بنی‌هاشم، حتی از بین هواداران امیرالمومنین هم در دوران خلیفه دوم کسی حکمی دریافت نکرد. در بین هواداران امیرالمومنین فقط سلمان فارسی برای دوره کوتاهی به فرمانداری مدائن منصوب شد که آن هم یک مورد استثنائی است. بعد از فتح ایران،عرب‌ها اعتماد به نفس لازم برای حکمرانی بر ایرانی که در سوابق تمدنی با اعراب قابل مقایسه نیست، ندارند و به همین دلیل خلیفه به عنوان یک تدبیر خاص و مصلحتی، سلمان فارسی را که ایرانی بود، برای فرمانداری مدائن انتخاب کرد. بنابراین این یک مورد استثناء است و مورد مشابه دیگری در این دوره وجود ندارد.

در حالی که کسانی از بنی امیه به قدرت می‌رسند در مواجهه با انصار، به شکل کج‌دار و مریز و به این شکل که یک نفر از انصار را بردارند و یک انصاری دیگر را جای او بگذارند، با آنها رفتار کردند.

بنابراین سهم انصار از قدرت در دوره سه خلیفه اول بسیار اندک بوده است.

بله. سهم اندکی از قدرت دارند و همان چیزی که نگرانش بودند به‌سرشان آمد و در تمام این مدت نتوانستند سهم قابل توجهی از قدرت به دست بیاورند.

* سقیفه حرف اول بود نه آخر

من اسامی همه افراد حاضر در سقیفه را پیدا نکردم و نمی‌دانم دقیقا چه کسانی از انصار در سقیفه حضور داشتند و چه کسانی حضور نداشتند. اما این سوال برای من به وجود می‌آید که تاریخ نشان می‌دهد افراد بزرگ از انصار که قبل و حین حکومت امیرالمومنین از یاران باوفای حضرت بودند مانند سهل بن حنیف چه واکنشی به این تحولات داشتند. مثلا فردی مانند سهل بن حنیف جزء 12 نفری بود که در پیمان عقبه اول با حضرت رسول حضور داشت، گفته می‌شود جزء 8 نفری بود که در جنگ احد، در کنار امیرالمومنین از جان پیامبر محافظت کرد و در دوران حکومت امیرالمومنین هم به‌شدت مورد اعتماد حضرت بود به‌طوری که حضرت وقتی که برای جنگ جمل از مدینه به سمت بصره حرکت کرد، جناب سهل را فرماندار مدینه قرار داد، گفته می‌شود او از معدود شیعیان اعتقادی امیرالمومنین بود  و در مراسم تدفین سهل، امیرالمومنین به‌شدت گریست و بارها برای او نماز میت خواند. سوال  این است که واکنش این افراد به ماجرای سقیفه چه بود. آیا چنین افرادی هم در سقیفه حضور داشتند و دچار خطای محاسباتی شدند؟

در سقیفه که فقط سه نفر از مهاجرین هستند و باقی انصاری که نام آنها در تاریخ ذکر شده، دغدغه‌مندان انصار هستند. همه انصار نیستند و فهرست دقیقی هم از اسامی آنها در تاریخ موجود نیست. کسانی که صحبت‌ کرده‌اند یا در معرض اظهارنظر بودند و سرشناس بودند، نامشان ذکر شده است.

نکته دوم اینکه عده‌ای هم صبر می‌کنند تا ببینید چه پیش می‌آید. این صبر به معنای بی‌تفاوتی نیست بلکه به این دلیل است که ببینید اهل بیت چه واکنشی نشان می‌دهند. چه بسا اگر بعد از جلسه سقیفه، وقتی آن جمعی که به سمت مسجد رفتند تا نتیجه سقیفه را علنی کنند، کسانی مثل عثمان بلند نمی‌شدند و با سرعت بیعت نمی‌کردند و نتیجه را به رسمیت نمی‌شناختند، کار پیش نمی‌رفت. یعنی اینگونه نیست که سقیفه حرف آخر را زده باشد بلکه در سقیفه حرف اول زده شد.

بنابراین اگر برخی افراد صالحی هم بودند و واکنش نشان نداند، احتمالا به این دلیل بوده که تصور می‌کردند موضوع جدی نیست. همانطور که عمر بن خطاب در مقطعی گفت انتخاب خلیفه اول فَلته (کار شتاب‌زده و بدون فکر) بود که البته این حرف بی‌معنایی بود چون آنها کاملا برای جانشینی پیامبر برنامه‌ریزی کرده بودند اما شاید از نظر مردم واقعا این اتفاق، فَلته بود.

یعنی اگر عمر زبان حال جناج خودش را بیان می‌‌کند، درواقع دروغ می‌گوید اما از منظر آسیب‌شناسی اجتماعی، حرف درستی است چون از نگاه خیلی از مردم همین بود. بنابراین چه بسا کسانی که واکنش فوری نشان ندادند به این دلیل بود که فکر می‌کردند اهمیت این حرف‌ها کمتر از آن است که نیازی به واکنش داشته باشد.

*ریشه‌های اجتماعی و فرهنگی پذیرش نتیجه سقیفه

با این توضیحات می‌توانیم بگوییم کار از دست در رفت و اتفاقی کم‌اهمیت و کم‌ارزش یکباره جدی شد؟

بله. اما چرا کار از دست در رفت؟ من اگر بخواهم تحلیلی ارائه کنم، همان چیزی است که قبلا به آن اشاره کردم. ببینید پیامبران عموما و البته رسول الله به طور خاص و ویژه، وقتی ظهور می‌کنند که اوضاع به‌شدت نیازمند تغییر است. قرن‌ها از ظهور حضرت موسی و شروع انحرافات دین حضرت موسی می‌گذرد تا  مسیح ظهور ‌کند و دین جدیدی بیاورد. یعنی وقتی انبیا ظهور می‌کنند که اوضاع واقعا نیازمند تغییر است. تغییر چطور اتفاق میفتد؟ یک تغییر دفعی و فوری، ماندگاری ندارد. درست است که پیامبران ظهور می‌کنند و مجموعه‌ای از آموزه‌ها را ارائه می‌کنند و تلاش می‌کنند این آموزه‌ها به فرهنگ تبدیل شود ولی تغییر هویت‌های اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و نظامات اجتماعی نیازمند زمان است.

رسول الله آمده و پرچمدار تغییری شده که با ویژگی‌های درازمدت نظم اجتماعی کهن این جامعه در تعارض است. من تعبیر کاریزما را نمی پسندم و با این واژه مشکل دارم اما متاسفانه شاید ما نتوانسته‌ایم واژه‌ای مناسب جایگزین آن کنیم و گاه ناچار به استفاده از این کلمه می‌شویم؛ پیامبران و به‌ویژه پیامبر اسلام شخصیتی به‌شدت اثرگذار و به قول ماکس وبر(جامعه‌شناس آلمانی) کاریزماتیک بود و مردم در مقابل پیامبر کاملا انعطاف‌پذیر بودند.

البته در تاریخ نمونه‌هایی از مقاومت مردم حتی در مقابل پیامبر هم وجود دارد؛ مقاومت در پذیرش نحوه تقسیم غنائم، صلح حدیبیه، ازدواج‌های پیامبر، احکام صادر شده به نفع زنان، خمس و زکات و موارد دیگری گزارش شده است اما ویژگی‌های شخصیتی پیامبر و دسترسی پیامبر به وحی و اینکه گاه وحی نازل می‌شد و برخی افراد رسوا می‌شدند و نمی‌توانستند در برابر مردم سر بلند کنند، باعث می‌شد در مقابل پیامبر خودشان را جمع و جور کنند و سعی کنند یک مقدار خویشتنداری بیشتری داشته باشند.

ولی در مجموع تغییرات مورد نظر اسلام با نظام ارزشی و سنت های پایدار پذیرفته شده در فهم عمومی جامعه سازگاری نداشت. با سازماندهی های اجتماعی، با نگاه به زنان، با نگرش شیخوخیت محور، با قبیله گرایی و عشیره خواهی، با مناسبات فقیر و غنی و...

حتی گاهی نقل هایی نشان می دهد که از برخی قبایل پراکنده شنیده شده که صبر کنید پیامبر از دنیا بروند، ما چنین و چنان می‌کنیم. حتی در میان افراد نزدیک به پیامبر شنیدن بعضی تعابیر عجیب است مثلا طلحه که یکی از أصحاب شناخته شده است طی یک جریانی در زمان حیات پیامبر، می‌گوید بگذار پیامبر بمیرد، ما زنانش را به عقد خود درمی‌آوریم که آیه قرآن نازل می‌شود مبنی بر اینکه زنان پیامبردر حکم مادران امت هستند و ازدواج با آنها بعد از رسول الله حرام است.

این نقل‌ها نشان می‌دهد این جامعه گرچه به اسلام تن داده و از وجود مبارک پیامبر بهره می‌برد اما پیامبر و اسلام را به‌خوبی نشناخته و درک نکرده و نتوانسته عمیقا و به درستی همه محتوا، اخلاقیات، تدابیر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پیامبر را دریافته و به عمق باورهایش رسوخ کرده باشد. مثل یک فنری که در شرایطی در خودش فرو رفته اما اینگونه نیست که آماده بازگشت و ارتجاع نباشد. درواقع آنها در درون خودشان یک خویشتنداری‌هایی در تقابل با آموزه‌های اسلام، فرهنگ اسلام، اخلاق پیامبر و انتظارات پیامبر دارند که نسبت آنان با مساله جانشینی را تحت تاثیر قرار می دهد.

*نقش موثر میل به بازگشت به سنت‌های جاهلی در پذیرش نتیجه سقیفه

یعنی می‌توانیم بگوییم اسلام را پذیرفته‌اند اما شعور اغلب مردم در آن دوره، هنوز شعور جاهلی است؟

دقیقا همین‌طور است. آنها محتوای اسلام را در ظرف جاهلیت‌شان ریخته بودند. البته این وضعیت توده مردم و اکثیت جامعه بود و حتما خواصی از أصحاب هستند که این تحلیل در مورد آنها صادق نیست. اتفاقا آن اقلیت همان هایی هستند ک با فهم درست اسلام بعدا در کنار امیرالمومنین قرار گرفتند.

حالا نکته این است که آن توده و اکثریت می‌دانند علی علیه السلام بعد از پیامبر جانشین می‌شود و قصه اگر سخت‌تر نشود، سهل‌تر نمی‌شود. مثلا در جریان رفتن امام علی به یمن و ایمان آوردن یمنی‌ها و جمع‌آوری زکات از مردم یمن، نقل شده که در مسیر بازگشت، امیرالمومنین یک سخت‌گیری خاصی در جلو‌گیری از استفاده شخصی عاملان زکات انجام می‌دهند و همراهان امام، بعد از بازگشت به مدینه، خدمت پیامبر می‌روند و به‌خاطر این سخت‌گیری، از علی علیه السلام شکایت می‌کنند. بنابراین مردم یا خواص در این جامعه به این نتیجه می‌رسند که بعد از رحلت رسول الله، نسبت به فاصله‌گرفتن از رسومات جاهلی اوضاع بدتر می‌شود.

بعد از معرفی امیرالمومنین در غدیر خم به طور کامل جامعه به این نتیجه می‌رسد که جانشینی علی قطعی است و غیر از این امکان ندارد اما حالا اگر یکدفعه پنجره‌ای باز شود و یک فرصتی فراهم شود که کسی غیر از علی جای رسول الله بنشیند، آیا جمع قابل توجهی از این افراد فکر نمی‌کنند که برای‌شان بهتر شده است؟ یعنی ساختار کلان اسلام باقی بماند اما نسبت به تمایلات دیرپای جاهلی یک مقدار انعطاف‌پذیر‌تر باشد. بنابراین مطرح شدن ابوبکر به‌عنوان خلیفه که شاید به نظر برخی‌ها فلته بود، مورد استقبال قرار گرفت و زمینه برای پذیرش آن در جامعه به‌وجود آمد.

* عمر بن خطاب: عرب زیر بار نمی‌رود که نبوت و امامت هر دو در بنی هاشم جمع شود

کسانی که دغدغه داشتند که ماجرای زمان پیامبر سخت‌تر ادامه می‌یابد، حالا می‌دیدند که یک مفری باز شده که می‌تواند غیر از آن باشد. جناح صحابه کاملا نسبت به این شرایط آگاهی دارد و روی آن حساب کرده. عمر بن خطاب جمله‌ای دارد با این محتوا که عرب زیر بار نمی‌رود که نبوت و امامت هر دو در بنی هاشم جمع شود. این جمله عرب زیر بار نمی‌رود، لزوما به معنای خبر نیست، درواقع به معنای جهت دهی به افکار عمومی است. یعنی می‌گوید می‌شود اینگونه هم به موضوع نگاه کرد.

یعنی درواقع هدف از بیان این جمله، گفتمان‌سازی جدید است؟

می‌خواهد ذائقه‌سازی و بسترسازی و فضاسازی کند. مثلا گفتند چون در طول سال های مقابله اسلام با مشرکان، علی بن ابی طالب با همه قبال و عشیره‌ها جنگیده و از همه آنها کشته است، اگر جانشین پیامبر شود، این سوابق دشمنی  باعث بروز مشکلات دراز مدت برای مردم و جامعه خواهد شد. در حالی که همان کسانی که این حرف را زدند، خودشان بعد از گرفتن قدرت أنواع جنگ هایی مثل رده و فتوحات و غیره راه انداختند.

بنابراین این حرف‌ها، هشدار دادن و گرا دادن به جامعه است برای اینکه بگویند حواستان باشد با امامت و جانشینی علی سخت‌گیری زمان پیامبر ادامه پیدا خواهد کرد، جنگ رخ خواهد داد، سخت‌گیری‌ها نسبت به رعایت احکام اسلام ادامه خواهد داشت و گردن بنی‌هاشم بیش از پیش فراز خواهد شد.

این فضاسازی‌ها بعد از سقیفه انجام می‌شود؟

اگر قبل از سقیفه در خفا و پنهان بوده از زمان سقیفه آشکار و علنی می شود. همانطور که عرض کردم سقیفه در جریان شکل دهی آشکار به جناح بندی های سیاسی، گام آخر و حرف آخر نیست، اتفاقا شروع پرده برداشتن از فعالیت های هدفمند جریان رقیب اهل بیت است. بررسی‌ها نشان می‌دهد درست است که ابوبکر به ظاهر در مدت کوتاهی در جایگاه خلافت می‌نشیند اما چند ماه طول می‌کشد تا این خلافت مستحکم شود و مورد پذیرش جامعه قرار گیرد.

در آن مقطع درگیری هم رخ می‌دهد؟

بله. جامعه آبستن تحرکات، آشکار و پنهان است و اینگونه نیست که اوضاع خیلی آرام باشد و فکر کنیم با سقیفه، در مدت یک هفته همه چیز حل شد.

گفته می‌شود کسانی از بنی‌هاشم معترض می‌شوند و تحصن می‌کنند.

هم از بنی‌هاشم عده‌ای معترض می‌شود و هم افرادی غیر از بنی‌هاشم معترض می‌شوند. مثلا سلمان، ابوذر، عمار یاسر و حتی زبیر که پدرش از بنی هاشم نیست و از طرف مادری به بنی هاشم می‌رسد. بنابراین افرادی خارج از بنی هاشم هم معترض می‌شوند اما این اعتراض در بنی‌هاشم پررنگ‌تر است.

اما اگر برخی ماجراها پیش نمی‌آمد و زمینه برای اعتراض امیرالمومنین فراهم می‌شد، نتیجه اینگونه تمام نمی‌شد.

* سقیفه کار تصاحب قدرت را برای مخالفان اهل بیت تسهیل کرد

یکی از کارشناسان تاریخ اسلام به حدیثی از امام سجاد اشاره کردند که حضرت، انصار را لعنت کرده و فرموده‌اند (نقل به مضمون) اگر سقیفه تشکیل نمی‌شد، نتیجه این نمی‌شد و امام علی علیه السلام جانشین پیامبر می‌شدند. بنابراین می‌توانیم بگوییم اگر سیقیفه تشکیل نمی‌شد، همان چارچوبی که پیامبر طراحی کرده بودند، رخ می‌داد و امیرالمومنین زمام امور را به دست می‌گرفتند؟

در جایگاه بررسی منابع تاریخی (نه حدیث معتبر از معصوم) نمی‌توانیم آنقدر محکم و قاطع، واقعه‌ای را پیش‌بینی کنیم. اما می شود گفت اگر سقیفه شکل نمی‌گرفت، حداقل این نطفه به این راحتی بسته نمی‌شد. اما اینکه امام سجاد می‌فرماید، ایشان براساس دانش متفاوت از دانش تاریخ می‌فرمایند. این فرمایش امام سجاد به معنای آن نیست که اگر آن اتفاق نمی‌افتاد، دیگر همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت.

شما فرض کنید، برای خودروی شخصی‌‌تان قفل فرمان و دزدگیر می‌گذارید اما در نهایت دزد این خودروی شما را سرقت می‌کند. شما می‌گویید قفل فرمان و دزدگیر می‌گذارم تا کار را برای دزد سخت‌تر و احتمال دزدی کمتر شود. یعنی لزوما این طور نیست که هر خودرویی قفل فرمان داشته باشد، سرقت نشود. در ماجرای تشکیل سقیفه، درواقع سقیفه کار را برای جناحی که در مقابل اهل بیت قرار داشت، آسان کرد. احتجاج با انصار خیلی آسان بود. آنها در یک مناظره آسان بردند و این به یک سابقه و مرحله برد برای آنها تبدیل شد. مثلا وقتی در مسابقات ورزشی اگر یک تیم در گروه آسانی قرار گیرد، شانس بزرگی آورده چون در چند مسابقه اول برد آسانی به دست می‌آورد و از یک مرحله عبور می‌کند.

در ماجرای سقیفه هم، پیروزی در مقابل انصار کار سختی نبود و مهاجران به‌راحتی در یک مناظره بسیار آسان پیروز شدند و حمایت و رای عده‌ای را به دست آوردند. در حالی که اگر مناظره اولیه، مثلا در مسجد النبی و در برابر عباس بن عبدالمطلب یا امیرالمومنین اتفاق می‌افتاد نتیجه فرق می کرد. به جای اینکه عده‌ای در سقیفه و سپس در مسجد با ابوبکر بیعت کنند و بعد از آن امیرالمومنین و حضرت زهرا به در خانه آنها مراجعه کنند و بگویند رای‌تان را عوض کنید، انصار با ابوبکر بیعت نمی‌کرد و فضا کاملا عوض می‌شد.

اینها به معنای آن نیست که در چنین شرایطی که ترسیم کردیم، نسبت به جانشینی امام علی اعتراض نمی‌شد و تلاشی برای جلوگیری از آن رخ نمی‌داد اما قطعا فضا را عوض می‌کرد و احتمال تحقق خواست خدا و پیامبر بیشتر می‌شد.

درواقع انصار کار را برای دشمنان اهل بیت تسهیل کردند.

بله. به استقبال این انحراف رفتند.

*راه اندازی سپاه اسامه برای آرام کردن فضای مدینه و تثبیت قدرت خلیفه اول

به‌عنوان سوال آخر چه اقداماتی انجام شد تا نتیجه سقیفه به ثمر بنشیند.

اقدامات زیادی انجام دادند. جریان مقابل اهل بیت، بسیار سیاست‌مدار بودند و فضا را مقداری ملتهب کردند تا در این التهابات، عده‌ای از دلسوزان مانند امیرالمومنین سکوت کنند. مثلا بعد از سقیفه و گرفتن بیعت از بخشی از مردم، سپاه اسامه که به سفارش پیامبر تشکیل شد و آنها این سفارش و تاکید پیامبر را اجابت نکرده و خودشان مانع حرکت جیش اسامه شده بودند، بعد از رحلت پیامبر، خودشان سپاه اسامه را با عنوان تبعیت از دستورِ روی زمین مانده پیامبر راه انداختند. رسول الله می‌خواست با راه‌اندازی این سپاه، عده‌ای را از مدینه خارج و فضا را برای جانشینی امیرالمومنین آرام کند. آنها دقیقا از همین استراتژی استفاده و با هدف تثبیت انتخاب ابوبکر، سپاه اسامه را راه انداختند و عده زیادی را به بهانه جنگ از مدینه خارج کردند.

*سرکوب مخالفان به بهانه مقابله با مرتدان

اقدام دیگر راه‌اندازی جنگ‌های رده ظاهرا برای مقابله با مرتدان بود اما برخلاف اینکه تلاش کردند این جنگ‌ها را با هدف مقابله با مرتدان جلوه دهند، بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد بسیاری از کسانی که در آن جنگ‌ها سرکوب شدند، مرتد نبودند. یعنی حکومت، مخالفان خودش را هم در قالب جمعیت مرتدان جا زد و با کمک مردم آنها را سرکوب کرد. این نشان می‌دهد آنها خیلی هوشمندانه بازی کرد‌ند؛ از یک طرف ثبات را از جامعه گرفتند تا بتوانند معترضان دلسوز را ساکت کنند و از سوی دیگر جامعه را برای پذیرش خلیفه اول، آرام و همراه کنند.

این اقدامات موجب شد کسانی مانند امیرالمومنین فرصت پیدا نکنند یا به مصلحت نبینند وارد میدان شده و تحرکی انجام دهند. در آن مقطع هر اقدامی در این جهت هم به امنیت جامعه در شرایط بحرانی آسیب می زد و هم به‌عنوان سهم‌خواهی در شرایطی خطیر تلقی می‌شد.

این واقعیت را در نظر داشته باشید که این افراد تلاش ‌کردند حکومت را از شأن دینی و الهی تنزل دهند چون اگر حکومت هویت دینی و الهی داشته باشد حتما برای تصدی آن امتیازات خاصی نیاز است و این افراد اصلا نمی‌توانستند خودشان را کاندیدای حکومت کنند اما اگر شأن حکومت از امری الهی و مکمل شان نبوت تنزل می کرد، هم این افراد فرصت پیدا می کردند مدعی آن شوند و هم اگر امیرالمومنین می‌خواست برای امر الهی با آنها درگیر شود، در تلقی عمومی به به سهم‌خواهی در یک امر کم‌ارزش متهم می‌شد.

* آغاز فتوحات برای استمرار تثبیت قدرت

شما حتی باید شروع اقدام به فتوحات و استمرار آن لااقل در دوران خلفای اولیه را هم  از منظر سیاست داخلی تحلیل کنید نه سیاست خارجی یا حتی افق اقتصادی. یعنی چه؟ یعنی فتوحات هم موجب عطف توجه مردم از مشکلات و ناکارامدی های داخلی به مرزها می شد. هم افراد ذی نفوذ را از مرکز حکومت خارج و به مرزها می کشاند. هم با ملتهب شدن جامعه، مخالفان اصلی مثل امام را عملا وادار به سکوت و مدارا می کرد و هم با ایدئولوژیک نمایی این فتوحات و پررنگ کردن گسترش مرزهای اسلام و افزایش نفوس مسلمین، برای حاکمیت مشروعیت‌ساز و اعتبارافزا می شد. یک تیر و چندین نشان که تک تک آنها حساب شده و اثربخش بود.

درمجموع شرایط به سمتی رفت که امیرالمومنین ناچار به احاله احقاق حق‌شان به برهه زمانی مناسب‌تری شدند که متاسفانه این برهه زمانی هم دیر حاصل شد و هم در نهایت به‌درستی حاصل نشد. وقتی بعد از قتل عثمان مردم به سمت خانه امیرالمومنین هجوم بردند، حضرت در واکنش به این درخواست، گفتند: أ بعد ثلاثه؟ بعد از سه نفر؟ این یعنی خیلی دیر شده است.

البته ما خیلی با سرعت عبور کردیم، تک تک این گزاره ها نیازمند تمرکز و تحلیل بیشتر و تفصیلی هستند.

بله. جا دارد هر یک از این مباحث به صورت جداگانه مورد ارزیابی قرار گیرد.

پایان پیام/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.