هر فرد یا گروهی که به نقطه ترور و «خشونتِ کور» برسد دارد به پایان خویش اعتراف میکند. فرقی نمیکند که برحق باشی یا باطل، مظلوم باشی یا ظالم و چه کسی را میکشی مقصر یا بیگناه؛ همین که تصمیم به خشونت کور گرفتی یعنی ذهن تو و روان تو به بنبست رسیده است: بنبست در اندیشیدن و راهی عقلانی یافتن، بنبست در اخلاقی زیستن و انسان ماندن، و بنبست در تابآوری روانشناختی و از هم نگسیختن. درواقع جهان و زندگی و جامعه به بنبست نرسیده است تو به بنبست رسیدهای و آن هم دو بنبست: بنبستی در خویش و بنبستی با بیرون خویش.
کسی که با خویش در آشتی است و هنوز در درونش جوانه امید و عطر معنا برای زندگی هست، در بدترین فشارهای بیرون نیز از خویشتنِ خویش انرژی میگیرد و زیستِ درونی عقلانی و شادمانهای دارد. و کسی که با بیرون خویش در آشتی است، در سختترین فرسودگیها و تلاطمات درونی نیز این فرصت را دارد که از بیرون (جامعه و هستی) انرژی بگیرد و تنها نماند و به نقطه استیصال نرسد. تنها کسانی که هم در درون خویش و هم با بیرون خویش به بنبست رسیدهاند، دست به خشونت کور میبرند؛ فرقی نمیکند فرد باشد یا گروه یا فرقه یا حزب یا حتی یک حکومت. حتی وقتی یک ایدئولوژی فرمان به خشونت کور میدهد، درواقع دارد به غیرانسانی بودن خود و به بنبست رسیدن خود و به پایان یافتن خود اعتراف میکند.
پس آنکه در خشونتِ کور میکُشد، خواه خود را خواه دیگری را، او در دو بنبست گیرافتاده است و با این کار پیام میدهد که به نقطه پایان خویش رسیده است، گرچه هنوز ظاهراً زنده باشد و در دستش بمب یا اسلحه باشد و ظاهراً هنوز قدرت کشتن داشته باشد.
خشونت کور البته پیام دیگری هم دارد: چیزهایی سرجای خودش نیست و احتمالا خیلی وقت است که سرجایش نبوده است و باید گشت و یافت و اصلاح کرد آنچه را که سرجای خودش نیست و باعث شده است که برخی به بنبست کشیده شوند و تصمیم بگیرند با خیال پایان دیگران، پایان خویش را رقم بزنند.
و اما این غصههایی که این روزها از درون و بیرون، غزه یا کرمان یا هرجایی که بیگناهی کشته میشود، بر دلمان میبارد، و این مصیبتهایی که پیدرپی برسرمان آوار میشود، اگر نکشدمان، قویترمان میکند.
به مردم کرمان، به مردم ایران و به همه انسانهای صلحجوی جهان تسلیت میگویم که کشته شدن ظالمانه حتی یک انسان بیگناه خبر بدی است برای همه آنانی که امید دارند در جهانی انسانیتر زیست کنند.
*استاد دانشگاه