حاج محمود هاشمیسنجانی، شهید مدافع حرم فرزند عباس و مولود، ۱۷ بهمن ماه ۱۳۵۰ در تهران به دنیا آمد. شهید هاشمی و همسرش بعد از معرفی و وساطت خواهر شهید با هم آشنا شدند و در ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۷۱ ازدواج کردند. و ماحصل ۲۳ سال زندگی مشترک شهید هاشمی و همسرشان، ۲ فرزند دختر به نام حانیه و فاطمه است. ایشان نظامی بودند و در سپاه پاسداران خدمت میکرد و همین لباس سبز سپاه، اولین معیار همسرش برای انتخاب او بود.
بتول محمدی، همسر شهید بیان میکند: «ایشان از همان ابتدای آشنایی از شغل سخت خود و مأموریتهای طولانیمدت که یک نظامی با عنوان پاسدار متحمل میشود، برایم گفته بود و من هم میدانستم که با یک مجاهد خستگیناپذیر ازدواج میکنم که جهاد برایش حکم یک تکلیف را داشت نه یک حرفه و شغل».
شهید هاشمیسنجانی از همان سنین نوجوانی یعنی زمانی که ۱۴ سال بیشتر نداشتند راهی میدان نبرد علیه کفار و دفاع از اسلام در جبهههای حق علیه باطل شده بود. عباس هاشمی، پدر شهید در خصوص فرزندش میگوید: «محمود ۱۵ساله بود و با وجود سن کم، خود را به جبهه رساند. من در جبهه اندیمشک بودم که به من خبر دادند؛ محمود را که قصد آمدن به جبهه داشت را در قطار گرفتهاند و به خانه بازگرداندند. محمود به بسیج میرود و در بسیج ثبت نام میکند و هر جور بود خودش را به جبهه رسانده بود. به من خبر دادند، پسرت اینجاست تعجب کردم. در عملیات فاو هم حضور داشت. سالها در سپاه خدمت میکرد. پس از بازنشستگی مسئول استخر سپاه شد تا اینکه بحث داعش و سوریه و عراق مطرح و بعد او راهی سوریه شد.»
با شروع فتنه داعش در سوریه، با اینکه بازنشسته شده بود، اما عزم جهاد کرده و در نهایت روز ۱۶ بهمنماه سال ۱۳۹۴ بعد از آزادسازی ۲ شهرک شیعهنشین نبل و الزهرا به شهادت میرسد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای قم به خاک سپرده میشود.
همسر شهید حاج محمود هاشمی درخصوص ویژگیهای همسر خود بیان میکند: «یکی از ویژگیهای بارز حاج محمود که به آن توجه بسیار ویژهای داشتند نماز اول وقت بود و در خاطرهای که از دستنوشتههای ایشان در هنگام مأموریت خواندم، زمانی را که در حال نبرد به سر میبرده متوجه میشود، نماز اول وقتش را بهجا نیاورده و اگر الان به شهادت برسد بینماز شهید شده، از این رو به عقب برگشته و در حال دویدن نمازشان را زبانی خوانده و بعد از انجام مأموریت، فریضه را مجدد بهجا میآورند.»
حاج محمود علاوه بر اینکه رزمندهای شجاع و نترس بود، بسیار اهل صله ارحام و مردمداری و گرهگشای مشکلات و تکیهگاه محکمی برای دوستان و بستگان و مردم بود، گویی با رفتارهایش همیشه آماده و محیای سفر ابدی بود؛ شهید هاشمی سنجانی علاقه و ارتباط عاطفی بسیار زیادی با فرزندانش داشت.
طبق گفتههای همسر و خانواده شهید، شهید هاشمیسنجانی احترام ویژه و زیادی برای پدر و مادر قائل بودند و هیچگاه حتی پای خود را جلوی آنها دراز نکردند و در زمان حیاتشان به بهانههای مختلف همه اعضای خانواده را دور هم جمع میکردند.
شهید پایبندی خاصی به زیارت حرم حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران داشتند و زیارت ایشان به خصوص در ایام خاص ترک نمیشد، شهید هاشمیسنجانی در امور خیریه نیز بسیار فعال بودند و ابعاد این خیرخواهی او بعد از شهادتش بیشتر مشخص شد، همسر شهید در این باره بیان میکند: «کمکهای او به نیازمندان پنهانی بود به نحوی که خود نیازمندان نیز او را نمیشناختند، به طور کلی همراه و کمک رسان و حلال مشکلات همه محله بود.»
همسر شهید از سفر مشهد در سال ۱۳۸۴ به مشهد مقدس به عنوان یکی از شیرینترین خاطرات خود یاد میکند که با اینکه در زمستان و شرایط سخت انجام شد اما برای آنها بسیار به یادماندنی بود.
همسر شهید مدافع حرم از زبان خود شهید از آرزوی شهادتش میگوید: «همسرم آرزوی شهادت داشت، چرا که در دل نوشتههای خود نیز بر آن مهم اذعان دارد، که ( یا عظیم، روزگاری به دنیا آمدیم، روزگارهایی زیستیم و روزگاری از دنیا خواهیم رفت تو را به بزرگی و عظمتت قسم مرگ ما را در راه خودت و توفیق شهادت قرار بده در هر سن و سالی که خودت صلاح میدانی و این توفیق را از این حقیر نگیر، من از مرگ غیر از راه تو میترسم و ترس دارم که در راه و جایی که غیر راه تو باشد از دنیا بروم این ترس را از بنده حقیر بگیر و نور امیدی را که در قلبم روشنشده خاموش نکن. یا ستارالعیوب ممنونم که عیوبم را پوشاندی ممنونم که پردهای برای پوشش خطاهایم قرار دادی ممنونم که مرا در جمع بندگان رو سفیدت قرار دادی.)»
وصیت اصلی شهید به همسرش در خصوص توجه و تربیت و مراقبت از فرزندان و تأکید بر حفظ حجاب دخترانشان بود.
همسر شهید در رابطه با آخرین لحظات عمر همسرش بیان میکند: «بعد از پیروزی عملیات نبل و الزهرا شهید از اینکه به شهادت نرسیده بودند بسیار بیقراری میکرد که در نهایت فردای آن روز در عملیات پاکسازی در کمین نیروهای دشمن داعشی به شهادت میرسند، شهادت ایشان نیز درست در شب تولدشان است.»
همسر شهید به نقل از یکی از همرزمان همسرش بیان میکند: «حاج محمود به شیرینی تولد علاقه داشتند و قبل از عملیات با پرداخت وجهی از من خواستند شیرینی تهیه کنم و در صورت حضورش به ایشان بدهم و یا در نبود ایشان برایش خیرات کنم. حاج محمود در آن عملیات شهید شده و شیرینی شب تولدش به خیرات شیرینی شهادتش ختم شد. این در حالی بود که هنگام پخش شیرینی بغض گلوی همرزمانش را میفشرد که او در شب تولدش به شهادت رسید.»
بتول محمدی میگوید: «روز پنجشنبه مورخ ۱۵ بهمن ماه ۱۳۹۴ خبر شهادت چهار نفر از همرزمان همسرم را دادند. ما خیلی ناراحت و نگران بودیم تا اینکه همسرم ظهر پنجشنبه تماس گرفتند و گفتند که حالشان خوب است و سالم هستند و عملیات تمام شده و انشاءالله این هفته بازمیگردند. خیالمان آسوده شد اما برای شهادت دوستانشان بسیار ناراحت بودیم اما گویی روز جمعه بعد از مرحله اول عملیات که منجر به آزادسازی نبل و الزهرا شده، مأموریت همسرم و همرزمانش تمام و به مقرشان بازمیگردند؛ فردای آن روز به علت عملکرد خوب ایشان و همرزمانشان فرماندهان تصمیم میگیرند که در ادامه عملیات برای آزادسازی شهر رتیان، گردانی که ایشان در آن حضور داشتند، دوباره به منطقه اعزام شود. لذا دوباره به منطقه اعزام میشوند.»
همسر شهید در رابطه با نحو شنیدن خبر شهادت ایشان میگوید: «روز شنبه من در تشییع پیکر چهار نفر از همرزمان همسرم در گلزار شهدا شرکت کردم. در گلزار خبر شهادت آقامحمود را به دوستانشان داده بودند. اما ما هنوز در جریان نبودیم. خواهرهایم در گلزار شهدا که بودند خبر را میشنوند و من از حال و روز آنها متوجه شدم که اتفاقی برای محمود افتاده است. ابتدا گفتند که زخمی شده اما من آرام و قرار نداشتم. دلم گواهی دیگری میداد. خیلی بیقرار بودم. من را به خانه پدر شوهرم بردند و آنجا متوجه شدم که همسرم به شهادت رسیده است. لحظات خیلی سختی بود. هیچکس باورش نمیشد. اولین سؤالی که من پرسیدم این بود که پیکر همسرم کجاست؟ خیلی نگران بودم که دست داعشیها افتاده باشد اما وقتی گفتند که پیکر همسرم تهران است خدا را شکر کردم.»
همسر شهید در رابطه با روز تشییع همسرشان بیان میکند: «آن روز سرمای عجیبی در قم حکم فرما بود با این حال جمعیت بسیار زیاد و عجیبی برای تشییع شهید هاشمی و شهید سامانلو و زارع آمده بودند.»
انتهای پیام