داستان پیکری که هنوز باز نگشته

صدا و سیما پنج شنبه 07 اسفند 1399 - 16:38
سردار شهید حمید باکری یکی از جوانان و شهدای شاخص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و برادر سردار شهید مهدی باکری است که پیکرش پس از شهادت در جزیره مجنون مفقودالاثر شد و هیچ وقت بازنگشت.

به گزارش گروه وبگردی خبرگزاری صدا و سيما، اسفند هر سال یادآور یاد یکی از شهدای شاخص دفاع مقدس است.
تاریخ کشورمان پر است از نام‌هایی که برای این کشور همه چیز خود را فدا کرده‌اند، از مال گرفته تا جان؛ در جنگ‌های بسیاری که تاریخ ایران به خود دید تا شهدای امنیت. هشت سال دفاع مقدس نقطه عطفی بود برای نشان دادن ایمان و اعتقادات جوانانی که به تازگی دست آمریکای جهان‌خوار را از کشورشان قطع کرده و با به ثمر رساندن انقلاب اسلامی، ایران را از شر ظلم و ستم نجات داده بودند.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

شهدایی که برای دفاع از سرزمین خود حتی سیم خار دار هم نداشتند؛ اما ایستادند و مردانه دفاع کردند. تفاوت اصلی دفاع مقدس با جنگ‌های دیگر تاریخ کشورمان هم دقیقا همین بود، در دفاع مقدس جوانان ما جان دادند، اما یک وجب از خاک خود را ندادند، جوانانی همچون شهیدان سید علی هاشمی، ابراهیم هادی، محمد ابراهیم همت، مهدی باکری، حسن باقری، حسین خرازی، عباس بابایی، عباس دوران و هزاران شهید دیگر.

سردار شهید حمید باکری یکی از همین جوانان و شهدای شاخص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و برادر سردار شهید مهدی باکری است که پیکرش پس از شهادت در جزیره مجنون مفقودالاثر شد و هیچ وقت بازنگشت.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

سردار سرلشکر پاسدار شهید حمید باکری اول آذرماه سال ۱۳۳۴ در شهرستان میاندوآب در استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند و بعد از اخذ دیپلم، با وجود قبولی در کنکور، به سربازی رفت و بعد از پایان خدمت، حدود یک سال در تبریز ساکن شد و به مطالعه و خودسازی مشغول شد. از شهید حمید باکری نسبت به آنچه از مهدی باکری گفته و منتشر شده، کم‌تر صحبت شده است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که او برادر مهدی و همراه همیشگی وی بود و گفتن از مهدی، بیانگر خاطرات حمید هم هست. حمید همیشه در کنار مهدی و هم رزم وی بود.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

شهیدی که تحصیل در آلمان را رها کرد و برای مبارزه به لبنان رفت
حمید در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در رشته مهندسی عمران دانشگاه‌های آلمان پذیرش شد. با شروع نهضت اسلامی و هجرت امام خمینی (ره) از نجف اشرف به پاریس، او به نوفل نوشاتو و به دیدار امام (ره) رفت و پس از دیدار امام خمینی (ره) اروپا را رها کرده و به سوریه و لبنان رفت تا با شرکت در دوره‌های آموزش نظامی، مهارت‌های جنگ شهری، جنگ چریکی، روش‌های سازمان‌دهی نیرو و شیوه ساختن بمب‌های دستی را فرا بگیرد.

اقدام دیگر او تهیه اسلحه و انتقال آن به کشور بود. انتقال سلاح‌ها تا مرز ترکیه به عهده حمید و از مرز تا تبریز به عهده برادرش مهدی باکری بود.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

مرکز اسناد دفاع مقدس می‌نویسد که پس از بازگشت امام خمینی (ره) به ایران و هم‌زمان با پیروزی انقلاب، حمید باکری نیز به ایران بازگشت و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸، به عضویت سپاه ارومیه درآمد و عضو شورای مرکزی آن شد. او هم‌زمان با فعالیت در سپاه ارومیه، در قالب گروه‌های جهادی به روستا‌های استان می‌رفت و در بازسازی و محرومیت‌زدایی از آن‌ها تلاش فراوانی می‌کرد. قبل از شروع جنگ تحمیلی، حمید نقش مهمی در ناکام گذاشتن برنامه حزب بعث صدام، برای ایجاد درگیری مسلحانه در مناطق کردنشین همچون کردستان داشت.

اوایل سال ۱۳۵۸ بود و حزب دموکرات کردستان که از سوی بعثی‌های عراق، حمایت و مسلح می‌شد، جاده مرزی سِرو به ارومیه را مسدود کرده بود. او و نیروهایش به مرز «سِرو» رفته بودند تا از آنجا بازدید کنند. اما به دلیل بسته بودن جاده توسط دموکرات‌ها او به همراه همرزمانش، سه روز بدون غذا و کمک ماندند و توسط پیشمرگان حزب دموکرات محاصره شدند. او و همراهانش به دلیل نرسیدن غذا و آذوقه به آن‌ها همگی دچار بیماری شدیدی شدند.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

فرمانده همیشه حاضر در جبهه‌های جنوب
شهید حمید باکری پس از آغاز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۰ به آبادان رفت و در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس، فرماندهی یکی از گردان‌های تیپ نجف اشرف را بر عهده گرفت و در شکستن دژ مستحکم بعثی‌ها در خرمشهر رشادت‌های بسیاری انجام داد.

همزمان با فرماندهی شهید مهدی باکری در تیپ ۳۱ عاشورا، حمید نیز به تیپ ۳۱ رفت و در عملیات مسلم بن عقیل، فرمانده محور یکم تیپ عاشورا و در والفجر مقدماتی، فرمانده تیپ ۹ لشکر ۳۱ عاشورا بود. او همچنین در عملیات‌های والفجر ۱، والفجر ۲، والفجر ۴، و خیبر، جانشینی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا را بر عهده داشت.

حمید پرچمدار لشکر ۳۱ عاشورا بود و هرگاه در هنگام نبرد‌ها با دشمن برای این لشکر مشکلی پیش می‌آمد، مهدی او را برای رفع مشکل تاکتیکی و یا برای شکستن قدرت تهاجم دشمن، به کمک نیرو‌های حاضر در خط مقدم لشکر اعزام می‌کرد.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

ناکامی دشمن بعثی در برابر ابتکار فرمانده ایرانی
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌نویسد: در جریان عملیات خیبر هنگامی که دشمن عزم خود را جزم کرده بود تا با یک پاتک سنگین و با کمک تانک‌ها و زره‌پوش‌های خود از دشت شمال منطقه نشوه، نیرو‌های خود را از پل جزیره جنوبی عبور داده و جزیره را تصرف کند، شهید مهدی باکری برای ناکام گذاشتن دشمن، برادرش حمید را به این منطقه اعزام کرد تا فرماندهی رزمندگان لشکر عاشورا برای دفع پاتک وسیع دشمن را بر عهده بگیرد و دشمن را از تصرف جزیره ناامید سازد.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

وی در عملیات خیبر در کنار گردان‌های خط‌شکن لشکر، با نبردی برق‌آسا، خط دشمن را در جزیره مجنون جنوبی شکست و در کوتاه‌ترین زمان ممکن، پل شحیطاط تنها راه ارتباط زمینی دشمن با جزایر را به تصرف درآورد. ارتش بعثی وقتی مطمئن می‌شود که عقبه پشتیبانی ایران ضعیف است، همه توان آتشباری‌اش را روی «طلائیه» می‌گذارد. روز اول پاتک عراقی‌ها شکست می‌خورد، اما روز دوم، فشار سختی به حمید و پل «شحیطاط» می‌آورند تا پل را از حمید بگیرند. چند بار پل را از حمید می‌گیرند، اما او آن را پس می‌گیرد. روز سوم و چهارم، عراق به‌قدری روی جزایر آتش می‌ریزد و فشار در جزیره زیاد می‌شود که فرماندهان محور طلائیه هم به جزیره جنوبی فرستاده می‌شوند.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

شب عملیات بود و قایق حمید در جلوی قایق‌ها در حرکت. خود حمید در خاطراتش می‌گوید که در مواقع خطر فرمانده جلوتر از نیروهاست، تا عکس‌العمل نیرو‌ها در مقابل دشمن بهتر باشد. یکی از همرزمان حمید باکری می‌گوید نگهبانان عراقی را از لابه‌لای نی‌ها می‌دیدم، روز را در لابه‌لای نی‌ها گذراندیم، هوا که تاریک شد، دوباره حرکت کردیم، اولین کسی که از قایق پیاده شد و پایش را روی جزیره گذاشت، حمید بود.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

شهادت شهید حمید باکری و عروج به سوی معبود
صبح روز ششم اسفندماه خبر می‌رسد که عراقی‌ها پل را گرفته‌اند و به‌طرف جزیره می‌آیند. مهدی باکری یکی از فرماندهان خود به نام مرتضی یاغچیان را می‌فرستد که به حمید کمک کند، اما باز هم مشکل او حل نمی‌شود. حمید مرتب وضعیتش را گزارش می‌کرد و درخواست نیرو و خمپاره می‌کرد، اما مهمات نبود. مسیر‌های پشتیبانی هم به‌شدت بمباران می‌شد. در آن وضعیت، شهید احمد کاظمی فرمانده لشکر نجف اشرف از مهدی باکری می‌خواهد که خودش پیش حمید برود. مهدی قبول می‌کند و شهید کاظمی پیش حمید می‌رود. آن‌ها مشغول بررسی اوضاع برای پیدا کردن راه‌حلی بودند که ناگهان خمپاره‌ای کنارشان به زمین می‌خورد و یکی از ترکش‌هایش گلوی حمید را پاره می‌کند. کاظمی هم زخمی می‌شود و به اصرار بیسیمچی به عقب می‌رود.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

در آنجا شهید کاظمی به یکی از نیرو‌ها دستور می‌‎دهد تا پیکر حمید را به عقب بیاورد. مهدی می‌شنود و به شهید کاظمی می‌گوید که نیازی نیست. کاظمی اصرار می‌کند و می‌گوید شاید که بعداً فرصت نشود، اما مهدی با عصبانیت می‌گوید که هر وقت پیکر بقیه را به پشت جبهه منتقل کردیم، پیکر حمید را هم می‌آوریم.

پیکر شهید حمید باکری همراه با دیگر همرزمانش در جزیره ماند و امکان بازگرداندن آن فراهم نشد و پیکر پاکش برای همیشه جاودانه شد.

داستان پیکری که هنوز باز نگشته

سردار شهید حمید باکری در فراز‌هایی از سخنان خود در جمع رزمندگان می‌گوید: برادرانم! این مأموریت نامش شهادت است، کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید. بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. اگر در چنین شرایطی از خود نگذریم، به جهاد نپرداخته‌ایم و ذلت و انحطاط قطعی است.

منبع خبر "صدا و سیما" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.