خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: رمان «۱۹۸۴» شناختهشدهترین رمان در نقد نظامهای تمامیتخواه است. رمانی که جورج اورول، نویسنده انگلیسی، در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد و در آن تخیل کرد اگر تمامیتخواهی سراسر گیتی را فرابگیرد جهان در سال ۱۹۸۴ چگونه خواهدبود.
اورول به ۳۵ سال آینده میاندیشید. حالا ۴۰ سال از آن آینده مخوفی که او تخیل کرده، گذشتهاست. جهان در کام نظامهای توتالیتر بلعیده نشده و علیرغم جنگهایی که در گوشه و کنار جهان جان انسانها را میگیرد، جنگ جهانی سوم آغاز نشدهاست. با این حال میشود در یک بازخوانی انتقادی جهان امروز را که بیشتر مساحت آن زیر سلطه نظامهای لیبرال سرمایه داری هستند با آخرالزمانی که اورول ترسیم کردهبود مقایسه کرد.
ایننویسنده پیش از انتشار اینرمان در «مزرعه حیوانات» به زبان تمثیل، توتالیتاریسم شوروی را نقد کردهبود. او شخصیت استالین، دیوانسالاری کمونیستی و مردم رنجدیده زودباور را در قالب حیوانات یک مزرعه جان داده و به گفتگو واداشتهبود تا بگوید کمونیسم به فکر زیردستان نیست و رهبران خودکامهای دارد. اورول پیش از نوشتن این کتاب کارمند شبکه BBC بود و این نمیتواند در شکلگیری ذهنیت او نسبت به نظامهای تمامیتخواه بی تأثیر باشد. اگرچه مزرعه حیوانات بعدها مورد توجه مخاطبان انگلیسی قرار گرفت اما در ابتدا ناشران به دو دلیل از پذیرفتن آن برای انتشار سر باز میزدند. اول اینکه از لحاظ ادبی آن را چندان ارزشمند نمییافتند (تی اس الیوت یکی از کسانی بود که آن را رد کرد!) دوم اینکه زبان نمادین آن برای حمله به شوروی را بیش از اندازه تند و توهینآمیز میدانستند مخصوصاً که شوروی برای شکست دادن آلمان نازی در کنار انگلستان و دیگر متفقین ایستادهبود.
پادآرمانشهر ۱۹۸۴
اورول نوشتن رمان ۱۹۸۴ را در شرایطی آغاز کرد که بالاخره مزرعه حیوانات مورد توجه قرارگرفتهبود. او در ۱۹۸۴ جهانی را تصور میکند که سه ابرقدرت تمام جهان را زیر سلطه دارند: صالح حسینی آنها را اقیانوسیه، اروسیه و شرقاسیه و کاوه میرعباسی به ترتیب آنها را اقیانوسیه، اوراسیا و ایستاسیا ترجمه کردهاست. این سه ابرقدرت مشغول جنگی همیشگی هستند و جهان در موقعیتی قرارگرفته که نه تنها امکان پیروزی هیچکدام وجود ندارد، بلکه امکان صلح هم منتفی است. قهرمان داستان، وینستون اسمیت، در لندن که زیر سلطه امپراطوری اقیانوسیه است زندگی میکند و یک عضو کارآزموده حزب حاکم است که کشور را به شیوه «سوسیانگل» یعنی سوسیالیسم انگلیسی اداره میکند. همه شئون زندگی اجتماعی و حتی زندگی خصوصی مردم توسط دستگاههای الکترونیکی که هم اطلاع رسانی و هم جاسوسی میکنند زیر نظر است. در ترجمه حسینی این دستگاه تلهاسکرین و در ترجمه میرعباسی اکران دوربُرد نام دارد. اعضای حزب چنان در شعارهای سیاسی غرق شدهاند که در واقع به زبانی مندرآوردی و عجیب به نام ناگفتار / زبان جدید حرف میزنند.
وینستون در وزارت حقیقت کار میکند که در واقع مهمترین کارش تغییر دادن حقیقت و شستشوی تاریخ از هر آنچه که به ضرر حزب به نظر میرسد است. بریده جراید و مطالب روزهای بعد روزنامهها مدام از طریق شبکه تودرتوی لولههای کشیدهشده در بین طبقات وزارت حقیقت از بالا به دست کارمندان میرسد تا آنها را با معیارهای دیکته شده حزبی تطبیق دهند و برای انتشار آماده کنند.
اگرچه اورول در طراحی جزییات این جهان پادآرمانشهری خیلی سهلانگارانهتر از خیلی رمانهای علمیتخیلی کار کرده با اینحال بدون شک بیان کردن جزییات فراوان رمان در این مقال نمیگنجد. پس به این اندازه کفایت میکنیم و و به نقد و بررسی «۱۹۸۴» میپردازیم.
نیت نویسنده رمان ۱۹۸۴ این بوده که با سیاهنمایی مطلق درباره نظامهای تمامیتخواه نشان دهد جهانی که قرار بود برای مردم بسازند، چه اندازه غرق در تباهی و استبداد غوطهور است. حالا که تاریخ خفقان حکومتهای کمونیستی را دیده، نفی کردن ایده اورول کار صحیحی به نظر نمیرسد اما جالب است که نظامهای لیبرال سرمایه داری همین حالا جهانی به مراتب تباهتر را با همان قرائن که اورول پیشبینی کرده بود، برای مردم جهان ساختهاند.
محصولات پادآرمانشهر ۱۹۸۴ در زندگی امروز
تلهاسکرین / اکراندوربرد که هم دستورات را دیکته میکند و هم مدام از خلوت مردم خبرچینی میکند، شباهت بیاندازهای با گوشیهای هوشمند دارد که با جذابیت غیرقابل اجتنابش نوعی بردگی را هم برای کاربرانش به همراه آوردهاست.
شبکه تودرتوی ارسال اخبار در ساختمان حزب خیلی شبیه به یک ذهنیت ابتدایی از شبکه اینترنت میرسد. اعضای حزب مثل کاربران امروزین شبکههای اجتماعی هستند که اگرچه تأثیری از خودشان بر جای میگذارند اما نهایتاً به پیشبرد یک ایده کلی که مورد نظر برادر بزرگ / ناظر کبیر است کمک میکنند. جالب است مهمترین کار این شبکه تبلیغاتی حزب که همان سانسور باشد الآن به پیشرفتهترین شکل ممکن توسط شرکتهای بزرگ مالک اینترنت انجام میشود. مهمترین بخش این سانسور مربوط به شستشوی تاریخ است. اورول مینویسد:
«گذشته از همین دیروز به عقب منسوخ شده است! … تاریخ متوقف شده است! آنگاه دروغ به عرصهی تاریخ راه مییافت و حقیقت میشد. مطابق شعار حزب هرکس گذشته را زیر نگین داشته باشد، زمام آینده را در دست میگیرد: هرکس حال را زیر نگین داشته باشد، زمام گذشته را در دست میگیرد. و با این همه گذشته به رغم ماهیت تغییر پذیرش، هیچگاه دگرگون نشده بود. هرچه اکنون راست بود از ازل تا ابد راست بود. خیلی ساده بود. آنچه مورد نیاز بود چیرگی های پایان ناپذیر بر حافظهی آدمها بود. به آن میگفتند مهار واقعیت!»
لولو خرخره دیگری که اورول مخاطبانش را از آن میترساند و حالا بیشتر مردم و از همه بیشتر متخصصان و تحصیلکردگان از صدقه سر استقرار نظامهای لیبرال سرمایهداری مشغول زندگی با آن هستند ناگفتار / زبان جدید است. زبانی غیرقابل فهم برای مردم و دارای اینقابلیت که وجه اخلاقی امور را از چشم کاربرانش مخفی کند. این زبان در حال حاضر زبان رایج مردم درس خوانده یا کارکنان دولتها یا سرمایهگذاران بورس یا افسران ارتش است. آنها نمیفهمند تصمیماتشان چه تأثیر اخلاقی روی دیگران و جامعه میگذارد، فقط با اعداد و تعابیر کار دارندتحریف تاریخ، زدودن حافظه نسلها و مهار واقعیت چیزهایی هستند که این روزها مصادیق فراوانی برای آنها در صفحات تحت نظارت غولهای تجاری میشود یافت. برای اینکه شباهت کاری که اینترنت انجام میدهد با شبکه تخیلی اورول را درک کنیم کافیست چند سطر از کتاب خواندنی الگوریتمهای سرکوبگر اثر نویسنده امریکایی صفیه نوبل را مرور کنیم:
«برخلاف ایمان گسترده ما به اینترنت به عنوان یک فضای دموکراتیک که مردم قدرت مشارکت برابر دارند، اینترنت در واقع به سود نخبگان قدرتمند سازماندهی شده است، از جمله ابرشرکت هایی که میخواهند فروش خود را افزایش دهند یا کاری کنند جست وجوهای مردم به تارنماهای ایشان منتهی شود. سرشت سیاسی جست و جوی اینترنتی ثابت میکند که الگوریتم چیزی نیست مگر مداخله بنیادین دانشمندان رایانه در واقعیت.»
لولوخرخرههای اورول سربرآوردهاند!
لولو خرخره دیگری که اورول بشریت را از سربرآوردن آن در آینده میترساند بی عدالتی و تبعیض است. یعنی بی عدالتی خواسته نظامهای چپ است و اگر آنها حاکم شوند نابرابری حاکم میشود. اما برای دریافتن اینکه امروزه اقتصاد لیبرال سرمایهداری چه سطحی از تبعیض را به ارمغان آوردهاست کافی است نگاهی به کتاب پیامبران جدید سرمایه نوشته نیکول اشاف بیندازیم تا ببینیم نابرابری در جهان لیبرال سرمایه داری تا چه حد است:
«با وجود داشتن فقط ۵% از جمعیت جهان، ۲۵% ذغال سنگ، ۲۶% نفت و ۲۷% گاز طبیعی جهان را ایالات متحده مصرف میکند. در آمریکا خانهها و ماشینها بزرگتر است و مصرف سرانه بیش از دیگر کشورهاست. به لطف مصارف خانگی برای تولد یک نوزاد در ایالات متحده سی تا پنجاه برابر بیش از دیگر کشورها آب مصرف میشود و هر شخص در طی زندگی اش سیزده برابر بیشتر آسیبهای زیست محیطی به بار میآورد. یک آمریکایی بالغ به اندازه ۳۵ هندی منابع مصرف میکند.»
این فقط نمونهای بینالمللی بود. بیایید ببینیم نابرابری داخل آمریکا، قبله آمال جهان لیبرال سرمایهداری چقدر است؟ به گواهی همین کتاب، در سال ۲۰۱۱ خالص دریافتی تیم کوک، مدیرعامل شرکت اپل پس از استیو جابز، ۶۲۵۸ برابر حقوق یک کارمند عادی اپل بود! این است ماهیت لیبرال سرمایهداری.
لولو خرخره دیگری که اورول مخاطبانش را از آن میترساند و حالا بیشتر مردم و از همه بیشتر متخصصان و تحصیلکردگان از صدقه سر استقرار نظامهای لیبرال سرمایهداری مشغول زندگی با آن هستند ناگفتار / زبان جدید است. زبانی غیرقابل فهم برای مردم و دارای اینقابلیت که وجه اخلاقی امور را از چشم کاربرانش مخفی کند. این زبان در حال حاضر زبان رایج مردم درس خوانده یا کارکنان دولتها یا سرمایهگذاران بورس یا افسران ارتش است. آنها نمیفهمند تصمیماتشان چه تأثیر اخلاقی روی دیگران و جامعه میگذارد، فقط با اعداد و تعابیر کار دارند.
در پایان نمونهای از این حجاب علمی را در خاطرهای از فیلسوف فلسطینی، ادوارد سعید، مرور میکنیم:
«اواسط دهه ۱۹۶۰، کمی پیش از اینکه مخالفت با جنگ ویتنام فراگیر شود، با دانشجوی نسبتاً مسنی در دوره کارشناسی در دانشگاه کلمبیا روبه رو شدم که قصد داشت در سمیناری ثبت نام کند که تعداد محدودی دانشجو میپذیرفت. بخشی از گفتههای او به من از این قرار بود که سرباز سابق جنگ بوده و در نیروی هوایی خدمت کرده است. او در حین صحبت با من مفهوم وهم آور و جذابی را به کار برد که از ذهنیت یک حرفهای تراوش میکرد. در این حالت، یک خلبان کارکشته، و در مورد کار او میتوان به عنوان یک خبره در کار خود توصیفش کرد. من هرگز حالت تکان دهندهای را که پاسخ او به پرسش مصرانهام در من پدید آورد، فراموش نمیکنم. از او سوال کردم: «تو واقعاً در نیروی هوایی چه میکردی؟» او پاسخ داد: «هدف یابی!» چند دقیقهای طول کشید تا من متوجه شدم او یک بمب انداز با پرتاب کننده بمب بوده است. ولی او این مفهوم را با چنان زبانی حرفهای به کار برد که از بسیاری جهات هدفش مانع شدن و رازآمیز کردن غور و بررسی مستقیم کسی بود که حرفهای غیر از حرفه او داشت. به هرحال، من او را در سمینار پذیرفتم. شاید به این دلیل که تصور میکردم میتوانم مراقب او باشم، و به علاوه متقاعدش کنم که از کاربرد این مفهوم ترسناک و بی معنی، هدف یابی، دست بردارد.»