به گزارش «مبلغ»- «انکار ضروری دین» یا منکر شدن امری که در دین ضروری محسوب میشود، یکی از مواردی هست که در نظر فقها به ارتداد و خروج از دین یا همان کافر شدن فرد میانجامد. با توجه به قضایایی که اخیراً در موضوع حجاب در کشور پیش آمده است این موضوع به نحوی دوباره در محافل دینی و اجتماعی مطرح شده است که کسانی که به حجاب عمل نمیکنند و یا به آن اعتقادی ندارند آیا جزو منکران ضروری دین محسوب میشوند یا خیر؟ این موضوع تا حدی چالش برانگیز شده است که چندی پیش آیة الله ابوالقاسم علیدوست از مدرّسان حوزه علمیه در نشستی در حضور طلاب، انکار حجاب را به معنای خروج از دین و کفر ندانستند. در این زمینه از حجة الاسلام و االمسلمین سید حسین کشفی گفتاری را دریافت نمودهایم که نسخه نوشتاری آن را در زیر میخوانید:
در مکتب اسلام و قرآن کریم، باور اصالت دارد در مقابل کسانی که برای عمل، قائل به اصالت هستند. از نگاه دین اسلام، اول بینش، انگیزه و فکر و بصیرت قرار دارد و عمل روی آن بار میشود. لذا می بینیم که در همه جای قرآن، ایمان و بعد در کنار آن، عمل صالح آمده است. قرآن به طور مکرّر میفرماید: «آمنوا و عملوالصالحات». اما در آیه 124 سوره نساء عمل را زودتر گفته است ولی باز هم آن را به قید ایمان مقید میکند: « وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ » هر کس از زنان و مردان که عمل صالح انجام دهد، در حالی که مؤمن است وارد بهشت خواهد شد»
از همین روی در احکام اسلامی، مردم به افرادی که به خدا و پیامبر اعتقاد دارند و افرادی که ندارند، تقسیم میشوند. به دسته اول مسلمان و به دسته دوم کافر اطلاق میشود که هر کدام، احکام خاص به خود را دارند. ملاک مسلمانی را گفتهاند کسی که شهادتین را بگوید و وحدانیت خداوند متعال و پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را قبول داشته باشد. ملاک و ضابطه کفر هم 3 مورد است:
- شخصی که منکر خدا یا وحدانیت او باشد.
- کسی که منکر رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) باشد.
- کسی که منکر ضروری دین باشد.
در مورد تعریف «ضروری دین» در بین فقها اختلاف است ولی آنچه که مشهور است ضروری دین اموری است که ثبوت آنها در دین ضروری و بدیهی است. یعنی نزد همه مسلمانان واضح است و میدانند که این امر از اسلام هست و نیازی به استدلال ندارد، مثل وجوب نماز یا روزه و حج که در همه فرق اسلامی بیان شده است.
یکی از مصادیق ضروری دین موضوع حجاب برای بانوان است. چون هم آیه شریفه قرآن، اصل حجاب را متذکر شده و هم روایات به آن تأکید داشته اند و لذا فقها هم در مورد اصل وجوب حجاب اختلاف نظر ندارند. البته در مورد مقدار وجوب حجاب اختلاف هست مثل اینکه صورت و دستها هم باید در مقابل نامحرم پوشیده شود یا خیر؟ ولی در مورد اصل وجوب حجاب، اختلافی نیست.
عنوان «منکر ضروری دین» در ظاهر اطلاق دارد و شامل همه مواردی که انکار ضروری دین اتفاق بیفتد، میشود در حالی که فقها این اطلاق را قبول نکرده اند و گفتهاند که ملاک سوم، در همه جا موجب کفر نیست بلکه در جایی موجب کفر است که منکر ضروری دین به انکار رسول اکرم بازگشت کند. اگر کسی ضروری دین را منکر باشد ولی به تکذیبالنبی بازگشت نکند، کافر نیست. این که منکر ضروری به تکذیب النبی بازگشت نکند مواردی دارد، از جمله:
1) اینکه شخص، ضروری دین برای او ثابت نشده باشد و در مورد آن ابهام داشته باشد. اگر چه ضروری دین یک موضوع بدیهی است که در دین ثابت شده است اما این مانع آن نیست که با توجه به شبهات موجود در جامعه و عدم علم شخص در مورد آن موضوع، برای فرد شبهه ایجاد شود. مثلاً ممکن است که فرد به آیه قرآن توجه نداشته باشد و یا بگوید این حرفها را آخوندها درست کردهاند! یا در مورد موضوع خمس و زکات بدون تحقیق با خود بگوید که پیامبر دنبال مال نبود و نمیخواست از طریق خمس و زکات برای خودش مال جمع کند! چنین شخصی منکر ضروری دین هست ولی از این انکار، به انکار پیامبر نمیرسد!
2) مورد دوم شخصی است که به ضروری دین علم دارد ولی نمیخواهد پیامبر را تکذیب کند، بلکه به پیامبر دروغ میبندد. این موردی هست که آیة الله العظمی شبیری زنجانی در جلسات درس خارج زکات -به بهانه این بحث که منکر زکات کافر هست یا خیر؟- مطرح فرمودند. مثلاً اگر کسی قلباً اعتراف دارد که هر چه پیامبر فرموده همه آنها از ناحیه خداست این را به عنوان کبرای کلی اعتراف دارد، ولی می گوید زکات را اسلام نیاورده و در اسلام نیست ولی خودش باطنا معتقد است که از اسلام است ولی در لفظ می گوید که اسلام این حکم را نیاورده است، در این صورت دلیل نداریم که کفر بیاورد. این کار در واقع تکذیبالنبی نیست بلکه الکذب علی النبی هست که معصیت محسوب میشود و از مصادیقی هست که موجب بطلان روزه میشود ولی موجب کفر و خروج از دین نیست.
3) مورد سوم مواردی هست که انکار ضروری دین، انکار عملی است مانند اینکه فرد نماز نخواند یا حجاب را رعایت نکند. چنین فردی منکر عملی است ولی این کار لازمه اش آن نیست که از جهت اعتقادی هم به نماز یا حجاب معتقد نباشد. ممکن است که طرف معتقد باشد که خدا یا پیغمبر نماز یا حجاب را واجب کردهاند ولی از جهت عملی به آن ملتزم نیست. چنین شخصی معصیت کرده ولی کافر یا مرتد نیست و این امر، موجب خروج او از دین نیست.
بنابراین در مجموع انکار ضروری دین در خیلی از موارد، ملاک کفر نیست و اگر برای شخص مسأله شبهه داشته باشد یا قصدش دروغ بستن بر پیامبر است نه تکذیب ایشان یا این که انکار شخص صرفاً انکار عملی باشد، هیچکدام کفرآور نیست. در نتیجه به عنوان یک شخص معتقد، نباید تسریع در کافر نامیدن افراد داشته باشیم و به محض اینکه فردی انکار ضروری دین داشت، او را کافر بنامیم.
جدای از اینها خیلی از اوقات ما امری را جزو ضروریات دین میدانیم ولی واقعش آن است که جزء امور ضروری نیست. وقتی به منابع مراجعه میکنیم می بینیم که مذاهب مختلف در آن موضوع، نظرات گوناگونی داشته اند. خیلی از تکفیرهایی که در طول تاریخ شده است از همین قبیل است. و لذا در مواردی که ضروری دین ثابت نشده است اساساً مصداق منکر ضروری بر فرد صدق نمیکند.
مطلب دیگر که به خصوص در جامعه امروز خیلی دیده میشود این هست که اساساً در خیلی از موارد، وقتی فردی یک ضروری دین مانند حجاب را انکار میکند اساساً توجهی به ادبیات دینی و مسائل اعتقادی و مسأله ضروری دین ندارد و دغدغه او از جای دیگری نشأت گرفته است. در واقع توجهی به مدلول کلام خود ندارد، مثلاً از سیاستهای حاکم بر نظام، انتقاد درست یا نادرستی دارد و به خاطر ناراحتی از این مسائل، در موضوعاتی مانند حجاب صحبت میکند. یا ممکن هست که از یک روحانی کار خلافی را دیده باشد و بعد میگوید که من دیگر نماز نمیخوانم یا آن را قبول ندارم. یا مثلا فرزندش را از دست داده و از شدت مصیبت اعتراضی به خدا و رسول میکند این را نمیشود به صرف این گفته کافر دانست. بنابراین باید خیلی به این موضوعات توجه کرد.
در این زمینه دو خاطره عرض میکنم؛
خاطره اول را استاد بزرگوار آقای حاج شیخ محمد حسن معزالدینی نوه گرانقدر مرحوم آیة الله شهید صدوقی شنیدم که از پدر خود نقل میکردند: یک وقتی مردم، فردی را در شهر یزد دستگیر کرده بودند و او را پیش مرحوم آیة الله سید علی حائری آورده بودند و گفته بودند که این شخص به خداوند و اهل بیت ناسزا میگوید. ما او را دستگیر کرده ایم و شما باید حد را بر او جاری کنید. چون حکم سابّ النبی اعدام است. ایشان به مردم میگوید شما بروید من خود با این شخص صحبت میکنم. مرحوم حائری از آن شخص میپرسد که شما صبحانه خوردید؟ میگوید: نه. گفتند دیروز شام یا ناهار خوردید؟ باز هم میگوید نه. آقای سیدعلی حائری دستور دادند که یک نون داغ به همراه ارده برای او بیاورند تا بخورد. بعد که غذا خورد به آقای حائری گفتند که خداوند به حق محمد و آل محمد به شما خیر دهد و علی و اولاد علی در این دنیا و دنیای آخرت، فریادرس شما باشد!! معلوم شد که فرد از روی گرسنگی و بدبختی چنین سخنانی را بر زبان آورده است!
خاطره دوم را دایی بزرگوار بنده آقای حاج آقا محمد علی شاه آبادی از پدرشان آیة الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی نقل میکردند که پدرم در سالهای ابتدایی دفاع مقدس به طور مکرر به جبهه میرفتند و با جمع آوری کمکهای مردمی به ارتش و سپاه کمک میکردند. در یک سفر من هم همراه ایشان بودم. از تهران حرکت کردیم و در حسن آباد توقفی داشتیم. در آن جا شخصی خدمت پدر آمد و گفت که من بهایی شده ام! مرحوم پدرم [حاج آقا نصرالله] به او میگوید که به بنده چه ارتباطی دارد؟ آن فرد تعجب کرد و گفت: شما نارحت نمیشوید؟ ایشان گفتند: شما میخواهید خودتان را جهنمی کنید، من چه کنم؟ بعد سوال کردند که چطور شد که این تصمیم را گرفتی که بهایی شوی؟ آن فرد گفت که زمین من را مصادره کرده اند و ... . ایشان هم گفت این که نیازی به بهایی شدن ندارد من نامه ای برای شما مینویسم و شما آن را پیش مسئولین ببر تا انشالله درست شود! در نهایت کار وی درست میشود و او از مریدهای حاج آقا نصرالله شاه آبادی میشود. این هم نمونه دوم بود که مردم معمولاً در این موارد به مدلول کلام خود توجهی ندارند و به دلیل برخی از مشکلات و مسائل، این سخنان را بیان میکنند.
در مجموع در مسأله کافر نامیدن افراد باید احتیاط کرد به خصوص اگر طوری صحبت کنیم که مجموعه ای از افراد را از دائره اسلام و مسلمانی خارج کنیم.
سخن خود را با کلامی دیگر از آیة الله العظمی شبیری زنجانی تمام کنم، ایشان در حاشیه کتابی که تکفیر اعضای جبهه ملی را به مرحوم امام و آیة الله گلپایگانی نسبت داده بود این گونه نوشتند: «شأن این دو مرجع بزرگ أجلّ از آن است که حکم تکفیر به نحو عموم صادر کنند. تکفیر عام با آن چه در رسالههای آنها نوشته شده، مطابق نیست.» جرعه ای از دریا، ج2، ص281.
والسلام علیکم و رحمة الله