خبرگزاری فارس، اصفهان: چندسال پیش که مربی پیش دبستانی بودم، نزدیکهای روز پدر، باید به بچهها موضوعی در مورد روز پدر میدادم، تا نقاشی کنند و به مهدکودک بیاورند.
بهترین نقاشیها در حیاط مهد کودک نصب میشد تا خانواده ها دوستانشون ببیند، از سر صندلی بلند شدم و گفتم، خوب بچه ها روز پدر، هرکدام از شماها، اتفاقاتی که روز پدر برای پدرتان انجام میدهید، نقاشی کنید بیاورید.
دوسه نفر از بچه ها که می دونستم پدرهاشون چکارهاند سوال کردند چطوری بکشیم، چی بکشیم تا رسیدم آخر کلاس فاطمه بغض کرده آروم، سرش روی صندلی گذاشته بود، حرفی نمی زد.
می دونستم پدر فاطمه شهید مدافع حرم شده، همون موقع با خودم فکری کردم، موضوع نقاشی را تغییر دادم، به بچه ها گفتم نمی خواد در مورد روز پدر نقاشی کنید در مورد، شغل های پدرهاتون و اینکه چه فایده ای برای مردم کشور دارند نقاشی بکشید، حتی میتونید از بزرگترهاتونم کمک بگیرید، فاطمه خوشحال شد.
زنگ پیش دبستانی خورد بچهها یکی یکی کیفهاشون برداشتن از کلاس بیرون رفتن، قرار شد روز قبل از روز پدر همه بچه ها نقاشیهاشون را بیارند.
روزی که بچهها نقاشی شون بیارند رسید وارد کلاس شدم بچهها سوره قرآن، آیه الکرسی خوندند، یکی یکی صداشون زدم که نقاشی شون تحویل بدهند، دختری که پدرش دکتر بود عکس یک دکتر و بیمارهاش را کشیده بود، دختری که پدرش مهندس بود نقاشی ساختمانهای بزرگ کشیده بود، دختری که پدرش سرویس مدرسه بود نقاشی بچههایی کشیده بود که سوار ماشین پدرش هستند.
اما فاطمه زیباترین نقاشی را کشیده بود، او یک نقشه بزرگ ایران با خانه هایی کشیده بود که پدرهای کنار دخترشون و کنار تنگ ماهی ایستادهاند و ماهی قرمزها را نگاه میکنند.
یک خانه سفید داخل نقشه بود خانه ای که یک دختر کنار حوض ماهی نشسته ناراحت به ماهی ها نگاه می کند. ولی بیرون نقشه ایران، نقاشی پدرش را میببینم که با یک اسلحه ایستاده روی زمین خشک و دارد ماهیهایی که روی زمین بیابان افتاده اند را نجات میدهد، کنارش عکس حرم حضرت زینب(س) است.
وقتی از فاطمه معنی نقاشیاش را پرسیدم گفت: پدر من مواظب تمام خانه های دوستام بود تا آنها با آرامش زندگی کنند، اون روز نقاشی فاطمه بهترین نقاشی شد و من او را داخل حیاط مدرسه زدم که پدرها و مادرهای دیگه هم ببینند.
نقاشی فاطمه من را یاد شعر سهراب انداخت که میگفت، رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب، آب در حوض نبود ماهیان میگفتن هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم کرده ای تابستان بود پسر روشن آب لب پاشویه نشست برق از پولک ما رفت که رفت تو اگر طپش باغ خدا را دیدی همتی کن بگو ماهی حوض شان بی آب است.
و اما اینکه روز پدر که میشه، خیلیهامون باید قدردان این خانوادهها باشیم و بهشون سر بزنیم، یادمون باشه اگه اینها نبودند، شاید ماهم نبودیم که همچنین روزی کنار خانوادهمون جشن بگیریم.
فاطمه وقتی پدر را تصور میکند
نقاشی فاطمه یا امثال فاطمه یک نقاشی ساده نیست، یک نقاشی که میگه اگه همه پدرها با هر شغلی راحت میروند سرکار، شب با امنیت بر میگردند خانه و می توانند با دختراشون بازی کنند، قصه بخونند، مدیون پدرهای هستند که رفتن با داعش جنگیدند که ایران نشه سوریه، ولی در عوض مراقب تک تک خانههای ما بودند و هستند، ما نباید روز پدر که میشه خانوادههاشون، بچهها ودخترهاشون را از یاد ببریم.
شهدایی که مدیون خونشان هستیم
چنین روزهایی بیاییم به این خانوادهها که فقط عکس پدر شهیدشان داخل قاب عکس است سر بزنیم مثل همون شبهایی که مراقب ما بودند و ما راحت خواب بودیم، این روزها بهانهای برای جبران است و چه زیبا گفت شهید آوینی، پندار ما این است که ما مانده ایم شهدا رفته اند،اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است، شهدا ماندهاند.
پایان پیام/