به گزارش خبرگزاری فارس، سوزان علیوان در یک سفر دائمی است. قلبش چمدان است، روحش انبوهی از کلید و قفل است. او مینویسد، نقاشی میکند و گاهی اوقات رویا و کابوس میبیند. شاعری که پیوسته در اشعار و نقاشیهایش تکرار میشود و خواننده را با صحنههای بیگانگی و حیرت دائمی شگفتزده میکند؛ تا آنجا که انگار یکی از دغدغههای روحی و روانی او، اندوه و انزواست، اندوهی که گاه تنه به افسردگی و دلمردگی میزند.
علاقه ژرف او به نقاشی سبب شده تا به فرتور و ایماژ در شعر روی آورد از این رو در بیشتر سرودههایش، تصویرهای پرشمار شعری موج میزند.
او در بیروت به دنیا آمد و بخشی از کودکی خود را در جریان جنگ داخلی که در سال ۱۹۷۵ آغاز شد زندگی کرد؛ از این رو همواره هراس از جنگ را با خود دارد.
نکته مهم دیگر در شعر، زندگی و نقاشیهایش، دلبستگی بی پایان علیوان به کودکی و دوران بچگی است. او کودکی است که قد کشیده و میان آدم بزرگها سرگردان و دلواپس مانده است. حتی گفتارها، توصیفات و بیانهای شعری اش همراه با نگاه کودکانه است، برای نمونه وی با روحیه کودکی فرانسویها را توصیف میکند.
سوزان علیوان یک هنرمند تجسمی نیز هست، نقاشیهای علیوان فرتوری از خودِ اوست، نقاشیهایی کودکانه که چهره خجول، اندوهگین و رنگین وی را به تصویر میکشد. دراین زمینه به نظر میرسد تحت تاثیر فریدا کالو، نقاش مکزیکی است که بهخاطر خودنگارههای هنرمندانهاش، مشهور است.
علیوان درباره نقاشی میگوید: «من نقاش نیستم. من نقاشی میکشم چون عاشق کشیدن هستم، همانطور که کودکان نقاشی میکنند. همچنین به این دلیل که افرادی پیدا میشوند که نقاشیهای مرا دوست دارند، به همین خاطر این کار را ادامه میدهم.
شعر و نقاشی من هردو یک پیام دارند، اما اولی با زبان سخن میگوید و دومی با رنگها. اولی قلم در دست دارد و دومی قلم مو. شعر و نقاشی در حقیقت دستان من هستند که رویای نور را در سر میپرورانند و با هم و به یاریِ گرمای درونی اشان به دنبال روشن کردن شمعهای کوچک در جهانی تاریک و ستمگرانه هستند.»
علاوه بر این کتاب، علاقهمندان میتوانند کتابهای «زنی در من قدم میزند» (چاپ چهارم) «جمهوری زنان» و «آواز در دستگاهِ عشق»، «معبدی برای عاشقان جهان» از نزار قبانی و کتاب «وطن من چمدان است» (چاپ دوم) «عشق، کافه کوچکی است» از محمود درویش با ترجمه یدالله گودرزی را از انتشارات گویا تهیه کنند.
شعری از همین کتاب:
کاش آنگاه که مادرم
کودکی غمگین بود
و برای همراهی نیاز به دوستی دلسوز داشت
من آنجا بودم
تا تنهایی و یتیمی اش را
با خودم قسمت کنم!
کاش من از او بزرگتر بودم
تا برایش مادری کنم!
پایان پیام/