همشهری آنلاین- سروش جنابی: گروه فدائیان اسلام با رهبری چهره شاخص مبارزاتشان شهید نواب صفوی تقریبا در همان سال های اولیه دهه بیست بود که این مسجد را پاتوق تجمعاتشان کردند. البته بعد از ماجرای کودتای سال ۱۳۳۲ حدود ۱۰ سالی فعالیتهای مبارزاتی این مسجد کم سو شد تا اینکه بعد از قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ ماجرا حسابی تغییر کرد و این مسجد تبدیل به یکی از اصلیترین پاتوق انقلابیون شد. از سال ۱۳۴۱ که مرحوم فلسفی عهدهدار امام جماعتی این مسجد شد، مسجد بهترین مامن برای محل اجرای سخنرانیهای بیدار کننده روحانیون، علمای برجسته و محلی برای تجمع و تصمیمگیری نیروهای انقلابی برای حمایت از نهضت امام خمینی (ره) بود.
در همان کوران داغ ماجرای ۱۵ خرداد ماه تعدادی از مبارزان در همین مسجد اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام میان مردم توزیع میکردند که این ماجرا از چشم ساواک هم مخفی نماند و در گزارش هایشان به مسجد لرزاده به عنوان یکی از پایگاه های انقلابی برای اجرای برنامه هایشان اشاره داشتند. رمضان سال ۱۳۴۳ مسجد لرزاده محل تجمع راهپیمایان و معترضان حکومت پهلوی بود. مرحوم فلسفی با سخنرانیهای آتشین و کنایهآمیزش نسبت نحوه اداره کشور و حکومت پهلوی این مسجد را به قطب مهم فعالیتهای انقلابی در جنوب تهران تبدیل کرد و به واسطه همین سخنرانیهای کنایه آمیزش از سوی ساواک دستگیر شد. این مبارزات ادامه پیدا کرد تا ۱۳۵۰ مرحوم «آیتالله عمید زنجانی» امام جماعت جدید مسجد لرزاده شد و باعث شد فصل نوینی برای شروع فعالیت های انقلابی در این مسجد شروع شود.
در این مسجد فتواهای امام خمینی مطرح میشد و به صراحت نام او را هنگام سخنرانی میبردند. یکی از مهمترین وقایع تاریخی مسجد برپایی مراسم برای یادبود کشتهشدگان قیام ۱۹ دی و مراسم چهلم کشته شدن مردم تبریز و یزد در سال ۱۳۵۷ بود. یازدهم رمضان همان سال مأموران رژیم پهلوی به مسجد حمله کرده و بخشی از مسجد را به همراه وسایل داخل آن تخریب و سعی کردند از انقلابیون زهرچشم بگیرند. در این ماجرا بر اثر تیراندازی عدهای زخمی و شهید شهید شدند.
مرحوم آیتالله عباسعلی عمید زنجانی در خاطرات خود درباره حمله عمال رژیم پهلوی به مسجد لرزاده در ماه رمضان سال ۱۳۵۷ میگوید: «ما از مرحوم شهید چاووشی دعوت کرده بودیم در مسجد لرزاده شبها صحبت بکند و جمعیت بسیار زیادی از علاقمندان به نهضت و انقلاب شرکت میکردند. شب یازدهم بود که مسجد پر بود و جمعیت خیلی زیادی در اطراف مسجد گرد آمده بودند که خبر رسید آقای چاوشی را موقع آمدن به مسجد سر راه دستگیر کردند. در همین شرایط خبر آوردند که مسجد در محاصرهاست و افرادی را ما فرستادیم تأیید کردند که نیروهای زیادی از قبیل نیروهای انتظامی و ارتش را آماده کردهاند.
مسجد محاصره شد، ابتدا ما تصور کردیم که اینها قصدشان متفرق کردن مردم هست، لذا به مردم اطلاع داده شده که آرام از مسجد بیرون بروند. ولی خبر آمد که کلیه کسانی که از مسجد خارج میشوند از یک دالانی عبور میکنند که این دالان را نیروهای انتظامی و نظامی تشکیل داده بودند و همه آنها در دستشان باطوم بود و هر کدام از افراد که از این کانال رد میشدند به تناسب سن و وضعیتشان از چپ و راست با باطوم مورد ضرب قرار میگرفتند، اگر جوان بودند بیشتر و اگر مسن بودند کمتر. خبر رسید که تعدادی سرشان شکسته و مجروح شدند و ناگزیر به بیمارستان منتقل گردیدند.
ما متوجه شدیم که امکان تظاهرات دیگر وجود ندارد و فقط یک راه وجود دارد، آن این است که ما مردم را به طریقی از مسجد خارج بکنیم. بچههای مسجد فکری به نظرشان رسید که نیروهای انتظامی را از بیرون مشغول کنند. آنها با شروع تظاهرات نیروهای امنیتی را گیج کردند و نیروها از دور مسجد جمع و متمرکز شدند تا به آن سمتی که تظاهرات است حمله کنند. بچهها با استفاده از تاریکی شب کوچهها را عوض میکردند و از این کوچه میرفتند و از آن کوچه میآمدند، باز دو مرتبه شروع به شعار دادن میکردند و نیروهای انتظامی فکر میکردند که جمعیت زیاد است.
در هر حال این جنگ و گریز باعث شد نیروهای اطراف مسجد کم بشوند و مردم موقعی که از مسجد خارج میشدند دیگر با یک دالان روبرو نبودند و با سه چهار نفر روبرو بودند که از چپ و راست میزدند. آن شب حتی خود من هم ضربه خوردم، منتها به این صورت که خیلی جالب بود، من چون آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم؛ برای اینکه مطمئن باشم که همه مردم رفتند. وقتی که من بیرون آمدم دو سه نفر همراه من بودند و نیروهای انتظامی دیگر حالا به هر دلیلی بود این حصار نزدیک را برداشته بودند و در فاصله هفت، هشت و ده متری مسجد موضع گرفته بودند. ظاهرآ یکی از آن نیروهایی که در هفت، هشت متری مسجد بودند بیرون آمد و با یک حالت برقآسایی نزدیک شد و از پشت سر یک ضربهای به من زد که حالت تعادل خودم را از دست دادم و این ضربه به قدری محکم بود که جای آن بیش از یک ماه روی بدنم باقی ماند، منتها به مجرد ضربه زدن فرار هم کرد، در صورتی که من تنها بودم و یکی دو نفر اطراف من بودند و داخل مسجد هم کسی نبود.
بعد از آن که مردم مسجد را تخلیه کرده بودند تازه کار نظامیان آغاز شده بود و اول به پشتبام حمله کرده بودند؛ چون یک گزارش به آنها رسیده بود که در پشت باماسلحه ژـ س و تیربار کار گذاشته شده است... معلوم بود که نیروهای انتظامی تصورشان آن بود که اولا پشت بام مسجد سلاح کار گذاشته شدهاست و ممکن است از سلاح گرم استفاده شود، ثانیآ مقدار زیادی چوبدستی اینجا آماده شده که احتمال دارد مردم با چوبدستی با نیروها مقابله بکنند، البته آنها نه چوبدستی و نه اسلحه پیدا کرده بودند و از اینکه فریب خورده بودند عصبانی شده بودند؛ چون آن کارهایی که در مسجد انجام داده بودند کار آدمهای دیوانه بود و آنها آمده بودند تمام فرشها را جمع کرده بودند، نه جمع کردنی که مثلا جمع کنند کنار بگذارند، بلکه پرت کرده بودند، برای اینکه زیر فرشها را بگردند و ببینند زیر آنها چیست. کلیه مهتابیها را شکسته بودند که مثلا فرض کنید که لای مهتابیها چیزی باشد و تمام این مسجد را پر از گاز اشکآور کرده بودند. بطوری که یادم هست یک هفته مسجد تعطیل بود چون قابل استفاده نبود و در و دیوار آن هم خونی بود. ما مسجد و فرشهایی که خونی شده بود شستیم و بعد از یک هفته مسجد را آماده کردیم، اما در موقع نماز هیچکس نمیتوانست و همینطور اشک از چشم سرازیر میشد؛ زیرا آثار این گازهای اشکآور مانده بود.»
با همه این سرکوبها و دقتنظرهایی که برای مسجد لرزاده از سوی ساواک اعمال می شد همچنان این مسجد سنگر محکم انقلابیون بود. تشکیل ستادی برای هدایت راهپیمایان در روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ از دیگر فعالیت های مهم مسجد لرزاده بود؛ چرا وعدهگاه بیشتر تجمعات میدان خراسان و همین مسجد بود.
مسجد لرزاده از آغاز تاکنون از حضور ائمه جماعاتی چون آیتالله علی اکبر برهان، میرزا علی آقا فلسفی تنکابنی و آیتالله عباسعلی عمید زنجانی بهرهمند بوده است. همچنین در سالهای آغازین فعالیت مسجد لرزاده، حوزه علمیه مسجد نیز تحت هدایت و مدیریت آیتالله برهان، فعال بود و علیاکبر ناطقنوری، حسین انصاریان، سیدقاسم شجاعی و احمد مجتهدی تهرانی از شاگردان طراز اول این مدرسه علمیه اسلامی بودند.