هر چند حملاتی از این دست بیسابقه نیست، اما به سادگی نمیتوان از کنار این واقعه گذشت. دلیل آن هم اما و اگرها و حرف و حدیثهایی است که درباره آمریکایِ بایدن مطرح میشود؛ به نحوی که انگار این که آمریکا به دو دوره پیشا و پسا ترامپ تقسیم میشود.
با شکست ترامپ و پیروزی بایدن سیاست ایران چه در پرونده هستهای چه در منطقه شکل تهاجمیتری به خود گرفت. گامهای هستهای قابل توجهی در جهت کاهش تعهدات برداشته شده و این روند ادامه دارد و در منطقه نیز نه تنها حملات به منافع و نیروهای آمریکایی در عراق کاهش نیافت، بلکه روند تصاعدی معناداری هم پیدا کرد و مهمترین این حملات چند وقت قبل با شلیک چند موشک علیه پایگاه نیروهای آمریکایی در اربیل انجام گرفت که به نوعی هدف از آن سنجش واکنش دولت جدید آمریکا و برنامه ریزی بر اساس آن درباره حملات بعدی و تنظیم ریتم و شدت و ضعف آن بود.
در پرونده یمن نیز روند صعودی حملات انصار الله به اهدافی در عربستان تشدید شد و تحولات میدانی مهمی به ویژه در مارب بیتوجه به سیاست اعلامی جدید واشنگتن در قبال این بحران رخ داد. در کنار اینها نیز چندین مانور نظامی متوالی در هفتههای آخر دولت ترامپ برگزار شد و در آنها سلاحها و موشکهای بالستیک دور برد به کار گرفته شد. هدف تنها پیشگیری از حملات احتمالی دولت ترامپ نبود. به نوعی ایران با این رفتارها در سه حوزه هستهای، موشکی و منطقهای، میخواست با آمدن بایدن و درک اولویتها و مشغلههای داخلی وی، گربه را دم حجله بکشد.
در این وضعیت، حملات سنگین پریشب چند پیام مهم داشت؛
نخست به ایران و محور تحت رهبری آن در منطقه بود. به این معنی که دولت بایدن با این اقدام در واقع میخواهد بگوید که تداوم این وضعیت را بر نمیتابد و این که نباید به رفتن ترامپ و آمدن بایدن به عنوان فرصتی برای امتیازگیری نگریسته شود. در این راستا انتخاب پایگاهی در البوکمال و نه پایگاه نیروهای همپیمان در داخل خاک عراق برای رساندن این پیامها قابل تامل است. ایران در عراق حضور فیزیکی نظامی ندارد، اما در سوریه به ویژه در این منطقه مرزی عراق و سوریه، در کنار نیروهای همسو حضوری نظامی دارد. در حقیقت اینجا انتخاب هدف معطوف به نوع، ماهیت و سطح پیامی است که دولت بایدن قصد ارسال آن را در شکلی مستقیمتر و هدفمندتر دارد. لب پیام واشنگتن اینجا این است که به ایران فرصت استفاده از برگههای فشار منطقهای خود به ویژه تداوم به تحلیل بردن حضور نظامی آمریکا در منطقه را نمیدهد. حالا در روزها، هفتهها و ماههای پیشرو باید دید با این پیام چه برخوردی خواهد شد.
اما به نظر میرسد که پیام دوم به اسرائیل، لابی اسرائیلی در آمریکا، جمهوریخواهان و شرکای منطقهای است؛ به این معنا که سیاست خاورمیانهای آمریکا با آمدن بایدن قرار نیست تغییر کند و تاکید بر دیپلماسی نباید به معنای چرخشی در این سیاست قلمداد شود. در واقع انجام چنین حملات نسبتا بیسابقهای هم نوعی اطمینان بخشی نسبت به عدم تغییر راهبرد منطقهای آمریکا و هم تاکیدی بر این است که گزینه نظامی در مواجهه با چالشها از دستور کار خارج نشده است و آمریکایِ بایدن حاضر است در این خصوص حتی از ترامپ نیز فراتر برود.
این پیام دوم از آنجا حائز اهمیت است که اخیرا هم در اسرائیل و هم در آمریکا، دولت بایدن به نشان دادن ضعف در برابر ایران متهم شده است و تهاجمی شدن رویکرد تهران را مویدی بر این مدعا مطرح میکنند. اما دولت جدید آمریکا به هیچ وجه نمیخواهد نظر به پیامدهای آن در مظان اتهام قرار گیرد. بایدن در قبال ایران حاضر نیست بدون اجماع داخلی و خارجی حرکت کند و همین رفتار نیز ناشی از نگرانی از تبعات در پیش گرفتن سیاستی جدید در قبال ایران بدون اجماع داخلی است. وی سالها سناتور بوده و در کنگره فعالیت داشته است و از این رو نمیخواهد در این پرونده بدون جلب نظر حداقل بخش مهمی از جمهوریخواهان و لابیهای قدرت حرکت کند. این خود مفروض الزاماتی عملی است که با آنها مواجه است و او را همیشه در مقابل ایران دست به عصا نگه میدارد.
در پایان ذکر این نکته نیز ضروری است که تداوم حضور نظامی آمریکا در راهبرد خاورمیانهای بایدن اهمیت ویژهای دارد؛ به گونهای نسبتا متفاوت از دوره اوباما و ترامپ. در همین حال نیز در حال کشاندن بیشتر ناتو به مسائل منطقه است و تقویت حضور آن در عراق هم در این راستاست.
*پژوهشگر و کارشناس ارشد جهان عرب و خاورمیانه
منتشر شده در کانال نویسنده