به گزارش جماران ، عبدالله گنجی از روزنامه نگاران و تحلیلگران نام آشنای اصولگراست که به ویژه به خاطر فعالیت در شبکه اجتماعی توئیتر، نظرات او همواره در میانه موضوعات روز به چشم می خورد.
یکی از دغدغه های ثابت گنجی در سرمقاله ها یا توئیت هایش تفکر امام و حساسیت نسبت به حفظ منش و خطر ایشان است. از همین رو، به مناسبت چهل و پنجمین دهه فجر انقلاب اسلامی به گفت و گو با وی نشستیم.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با مدیرمسئول پیشین روزنامه های جوان و همشهری در پی می آید:
از نظر حضرتعالی مؤلفههای اصلی اندیشه حضرت امام خمینی(قدس سره) کدام است؟
بسم الله الرحمن الرحیم بنده از کسانی هستم که واقعاً همه حیات و هویتم را از بچگی مدیون امام بودهام. من چهارده پانزده ساله بودم که هیج مطلبی از امام نبود که تعقیب نکنم؛ چون خانواده ما قبل از انقلاب هم درگیر انقلاب بودند؛ اخویها دنبال امام بودند، عکس امام را در سال 56 وقتی که سوم ابتدایی بودم چاپ کرده و در مدرسه توزیع میکردیم [در حالی که] معلمان ما هم کمونیست بودند. در همان استان [خود ما؛ چهار محال بختیاری] بود.
اولین و آخرین بار که توفیق داشتم امام را ببینم، شهریور سال 66 بود که دقیقاً 18 ساله بودم. [زمانی بود که] به امام گفته بودند - البته ما بعداً فهمیدیم؛ آنوقت ما بچه بودیم - مردم حاضر نیستند جبهه بروند؛ سال آخر جنگ، تقریباً 11 ماه مانده به پایان جنگ، ما برای دیدار امام از مسجد جامع فاو تا جماران پیاده آمدیم که یک ماه طول کشید. یک گروه دیگر هم از ماووت عراق آمدند و ما دو گروه در تهران به هم ملحق شدیم؛ از هر تیپ و لشکری 20 نفر بودیم. یک تابلو هم آورده بودیم که هنوز در جماران است و این تابلویی «هیهات من الذله» که به ستون خورده است، آن را ما آورده بودیم. امام وقتی آمدند و نشستند، چشمشان را به روی آدمهایی [حاضر در جلسه] از آدمهایی که دم در نشسته بودند و همینطور آدمهایی که پیاده آمده بودند، تقریبا در حدود 120 یا 130درجه چرخاندند، [در آن وضعیت] موج گریه بود که بالا میآمد! آن خاطره خیلی صحنه عجیبی بود.
اما در خصوص اندیشه امام(س)، [مناسب است] این حرف آقای دکتر سروش [را تکرار کرد] - البته ایشان اصلاً جمهوری اسلامی را قبول ندارند و با آن مبارزه کرده و میکنند؛ خیلی هم صریح و صادقانه - که پارسال گفتند: در حاکمان ایران، از قبل از هخامنشی تا الآن، ما با سوادتر از آیت الله خمینی نداشتیم. که خیلیها هم به آنها فشار آمد و رویش برنامه ساختند. بالأخره ایشان فلسفه و سیاست را میشناسد و یک عمری مطالعه داشته است؛ یعنی [از دید ایشان] امام از معدود رهبران دنیا است که با سوادند و این خیلی مهم است.
منظور ما از سواد هم در اینجا، اندیشه است؛ اندیشه هم، برای ما که سیاست خواندیم و سیاست درس میدهیم، یک ساحت خاصی دارد و به هرچیزی اندیشه نمیگویند. در علم، اندیشه یک ساحت خاصی دارد که برمیگردد به دستگاه هستیشناسی و معرفتشناسی.
معلوم است که امام یک عالم دینی است؛ یعنی کلاً جوهرش دینی است. این حرفهایی که من میزنم فقط به خاطر علاقهام به امام نیست، این علمی است. ما در علم سیاست میبینیم انقلابهای دنیا که اصلا انقلابند، خیلی معدودند؛ اگر چه همینطوری، خیلیها [بسیاری از حرکتها را] انقلاب میگویند، ولی ما در دنیا پنج انقلاب بیشتر نداریم - منظورم انقلاب کلاسیک است، نه انقلاب رنگی - انقلاب کلاسیک انگلیس، فرانسه، روسیه، چین و ایران. انقلاب آمریکا، الجزایر، هند و امثال آن را چون علیه استعمار خارجی و وابسته خارجی است، انقلاب نمیدانند؛ زیرا انقلاب باید علیه یک واحد مستقل باشد.
بنابراین، انقلاب اسلامی ایران تنها انقلاب دنیا است که همه در آن حضور دارند و انقلابهای دیگر، قشری است: کارگری در روسیه، دهقانی در چین، رعیتها در مقابل فئودالیستها در انگلیس. اما در انقلاب ایران همه هستند: معلم، دانشآموز، کارگر و... . خیلی عجیب است! با اینکه میدانید ما قبل از انقلاب - اینها آمار قطعی است - 46 درصد فقر مطلق داریم و 46 درصد بیسوادی مطلق داریم، ولی شما در دست انقلابیونی که پیروان امام هستند، در سالهای 56 و 57 نه یک پلاکارد اقتصادی میبینید و نه یک شعار اقتصادی. این خیلی پدیده عجیبی است؛ به قول خانم هانا آرنت، این انقلاب، انقلابی است برای آزادی و فرق میکند با انقلابی که برای شکم است.
میدانید که در تئوریهای انقلاب، سه چیز را عامل برای انقلاب میدانند: فقر، رفاه و فقر بعد از رفاه؛ اما هیچکدام از اینها عامل انقلاب ما نیست. خیلی پدیدهای جالبی است. رهبران انقلابها را هم میگویند یا ایدئولوگاند یا دگرگون سازند و یا مدیرند و خیلی جالب است بدانید که در میان رهبران انقلابها، فقط امام و مائو به جنبه شکلی دو رهبری هستند که هر سه تا را با هم دارند؛ یعنی امام هم نظریهپرداز است که نظریهاش را تقریباً در سالهای 48-47 در عراق تئوریزه میکنند، بعد میآید دگرگون میکنند و ده سال هم مدیریت میکنند. مائو هم اینجوری است: یک نظام کمونیستی چینی منهای شوروی را نظریهپردازی میکند، بعد میآید دگرگون میکند و از 1949 تا 1976 هم حکومت میکند، خیلی بیشتر از امام. میخواهم بگویم که واقعاً استانداردهای اصالت انقلاب امام خیلی بالا است. حالا سلطنتیها را میبینیم که در توئیتر مینویسند: شورش 57 یا فتنه 57 را پس میگیریم و از این حرفها. من به یکیشان گفتم که آخر پسر جان! شورش که منجر به تغییر نظام سیاسی نمیشود.
اندیشه امام یک منظومه است. میدانید که مقام معظم رهبریامام را به عنوان مکتب گرفتند و سید حسن خمینی نیز معتقد است که امام را به عنوان مکتب باید بگیریم؛ چون اگر امام را به عنوان مکتب بگیریم، میتوانیم با آن محاجه هم بکنیم. اما اگر به عنوان شخص گرفتید، عواطف و دوستیها و... نقدش را مشکل میکند و حتی تمجیدش. لذا مقام معظم رهبری، امام را به عنوان یک مکتب درنظر گرفتند و غیر از ایشان هم فقط حاج قاسم را به عنوان مکتب درنظر گرفتند، آن هم به نظر من - که در سرمقالهای هم آن را نوشتم - صرفاً یک مکتب تربیتی حاج قاسم است. اما امام یک مکتب جامعی است که به نظرم ارکان آن را آقا دقیق گفتند: عدالت، معنویت، عقلانیت.
اما آن چیزی که ما از اندیشه امام میفهمیم، اندیشه سیاسی ایشان است؛ چون ما از فقه و فلسفه امام - حداقل، بنده - خیلی چیزی متوجه نمیشویم. امام در اندیشه سیاسی خود معتقد به این است که حکومت از آن خدا است. در این تردیدی نیست و بر این اعتقاد و اصرار دارند و قسم جلاله میخورند که اسلام همه چیزش سیاست است: والله قسم! اسلام همه چیزش سیاست است؛ نمازش، روزهاش، حجش، جهادش. این جمله مال امام است. با آن تفسیری که امام از حج ارائه داد، اصلاً همه را غافلگیر کرد.
در این منظومه فکری امام که حکومت از آن خداست، امام تنها نیست؛ سید قطب، ابوالاعلی مودودی، اقبال لاهوری، سید محمد باقر صدر و... نیز بعضی جاها خیلی با امام انطباق دارند. مثلاً امام معتقد به حکومت طاغوت و الهی است؛ یعنی از انواع حکومتهایی که الآن در دنیا داریم: مشروطه، کمونیستی، جمهوری، لیبرالدموکراسی، سوسیالدموکراسی، در اندیشه امام کلاً دو نوع حکومت وجود دارد: حکومت الهی و حکومت طاغوت. دقیقاً چیزی است که سید قطب میگوید: حکومت جاهلی و حکومت الهی. با اینکه وی اهل سنت است. بنابراین، از نگاه امام ما کلاً یک نوع حکومت درست داریم و آن هم حکومت الهی است؛ بقیهاش طاغوت است.
جالب است، امام خیلی زیبا میفرمایند که تفاوت انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر در این است که آنجا یک طاغوتی میآید و میگوید من باید باشم، بعد این طاغوتی که جدید آمده، ولو اینکه آدم خوبی هم باشد، تنها به یک بُعد از دو بُعد انسان توجه دارد و آن بُعد مادی او است؛ یعنی دومین شاخص اندیشه سیاسی امام که اینجا دقیقاً خودشان میگویند این است که در حکومت الهی یا در اسلام سیاسی، حکومت نسبت به هر دو بُعد انسان مسئول است و این خیلی مهم است. اینکه امام را متهم میکنند و الآن ضد انقلاب میگویند که امام گفت اقتصاد مال خر است، این را در منطق و موقعیتی که امام گفته، باید دید که منظورش چیست؟ منظور امام این است که ما صرفاً برای اقتصاد قیام نکردیم و اگر قرار بر این بود، باید یک کت شلواری انقلاب میکرد، بازرگان انقلاب میکردند، چرا باید یک فقیه بیاید انقلاب کند.
امام چون دوتا ویژگی از اسلام را قائل است: جامعیت و جهانشمولی آن - این جامعیت اسلام به زعم بنده به گونهای است که اسلام حتی به شما گفته که در دستشویی چطوری بروید - استدلال میکند که مگر میشود اسلام سیاست و حکومت را جای انداخته باشد؛ با اینکه مسائل جزئی شما را گفته باشد ولی سرنوشت یک جامعه را تعیین نکرده باشد.
بنابراین، امام معتقد است که حکومت نسبت به هر دو بُعد انسان مسئول است. الآن یکی از چالشهای جمهوری اسلامی هم همین مسئله است؛ بعضیها میگویند حکومت چه کار به فرهنگ دارد، دیدید که بودجههای فرهنگی را چند سال، آذر ماه در شبکههای اجتماعی برای مسخره کردن میفرستادند - حتی همین بودجه حرم امام و یا جامعهالمصطفی - بعد زیباکلام میآمد اینها را جمع میزد و میگفت از بودجه محیط زیست بیشتر است که یعنی نباید حکومت برای اینها پول خرج کند. یا مثلاً آقای روحانی میگفت: برای کتاب و سینما، ارشاد ممیزی خوبی نیست. این همان مبارزه با امام است که میخواهد حکومت مثل غرب باشد؛ تئوری غرب این است - که حالا پرچمدارش هم خانم تاچر بود - امنیت و رفاه؛ میگویند حکومت دوتا کار دارد یکی امنیت یکی هم رفاه دیگر کار با هیچ چیز ندارد و امام با این مخالف است؛ امام همان چیزی را معتقد است که در قانون اساسی آمده یعنی رشد همهجانبه فضائل.
امام برای تشکیل حکومت استدلال میکند که تقریباً سه چهارتا نکته و رکن اساسی دارد: یکی از حجتهایش همان حکومت در صدر اسلام است. حتی امام تساهلاً حکومت خلفا را هم تا یک جایی میپذیرد، میگوید: و خلفا تا آنجایی که به انحراف کشیده نشده بود. - احتمالاً منظورشان زمان عثمان است - استدلال و نکته دیگرش، قاعده نفی سبیل است و یکی هم، همین جامعیت اسلام است. به نظر من این سه رکن ذهنی امام از جهت معرفتی است برای تشکیل نظام سیاسی اسلام که جامعیت دارد.
این خیلی مهم است که امام معتقد به معرفت ذاتی است و در دستگاه جهانبینیاش به نسبیگرایی اعتقاد ندارد؛ یعنی به حرام و حلال الی الابد اعتقاد دارد. نسبیگرایی که قبل از امام بوده، مثلاً در علوم پوزیتویستی، شکاکیت بوده است. ولی حالا در دوران پستمدرن ما یک معرفتهای جدید جوهرستیز داریم، معرفتهای سیال و اینها خیلی خطرناک است.
شما همین مسئله ازدواج را نگاه کنید! ازدواج در دستگاه معرفتی دینی ما چگونه است؟ همه ما میدانیم که یک آقا پسر و دختر خانمی یا یک زن و مردی با چه شرایطی به هم میپیوندند و با چه شرایطی میتوانند جدا شوند. اما در اندیشه پستمدرن، ازدواج زن با زن، مرد با مرد، ازدواج سفید و...، [وجود دارد که] اینها معرفتهای جدید است. اما، امام معتقد به معرفت ذاتی است؛ یعنی بعضی از مسائل - فرض کنید، رابطه نامشروع - قبحشان ذاتی است که در نگاه امام، چون قبح این ذاتی است، حرمت آن با اصل رضایت حل نمیشود. بر این اساس، منِ نوعی خانم، اگر راضی بودم که تنفروشی کنم، این در غرب اشکال ندارد، زیرا خودم خواستم و به هیچکسی هم ربطی ندارد ولی اگر در همین غرب اگر یکی بیاید به زور به من تعرض کند، پلیس از من حمایت میکند. اما در اندیشه امام و اسلام اساساً این کار قبحش ذاتی است و شما نمیتوانید با بدن خودت هم این کار را بکنید. آن وقت به نظر بعضیها، این هم یکی از جاهایی میشود که مخالف آزادی است.
نکته دیگر که در نگاه امام خیلی مهم است، این است که همانطور که مقام معظم رهبری هم در حرم امام فرمودند، امام به معنای واقعی کلمه معتقد بودند که باید بومیگرا بود؛ یعنی همه چیز را باید در درون دین جست. به قول آقا، مردمسالاری امام دروندینی بود و اگر دروندینی نگوییم، باید امام را متهم کنیم به التقاط؛ یعنی امام یک چیزی را از غرب قرض کرد و یک چیزی را خودش به آن اضافه کرد، در حالی که واقعاً امام اینجوری نبوده است. اگر هم یک چیزهایی مشابه با غرب میسازد، مثل تفکیک قوا، من معتقدم که نگاه امام به این چیزها مثل احکام امضایی بوده است؛ یعنی میدید که حالا منافاتی با اسلام ندارد. درست مثل اینکه قبل از اسلام ماههای حرام یا غسل را داشتیم و اسلام هم اینها را پذیرفتند. حتماً میدانید که یکی از سران کفار - که حالا تردید کردم که کدامشان است - بعد از جنگ بدر قسم خورده بود که تا انتقام بدر را نگیرم، غسل جنابت نمیکنم! یا مثلاً در مورد ماههای حرام که خیلیها بعضی وقتها پیامبر را زیر سؤال میبردند مثل حرکت عبدالله ابن جیش که یک نفر را در ماه حرام کشته بود و در مورد آن آیه نازل شد.
بنابراین، امام واقعاً نگاهش دروندینی بود و اهل التقاط نبود. من الآن یادم است که یک سالی در بهمن ماه آقای خاتمی به حرم امام رفته و آنجا گفت که امام به جمهوری مثل همهجای دنیا معتقد بود. من آنجا به آقای خاتمی نامه نوشتم، گفتم امام اهل التقاط نبود؛ اصلاً امام اهل وصل چشمبسته اسلام و غرب نبود. امام به صراحت میگوید که دموکراسی نوع شرقی و غربی آن هر دو فاسدند؛ چون در مبنایشان طاغوت است. اتفاقاً جالب است بدانید که امام در نوفل لوشاتو بیش از پنجاه بار کلمه طاغوت را به کار میبرد. منتها یک نکته بسیار مهم این است که ادبیات سیاسی که امام باید نظام دینی را با آن اداره میکرد، خیلی سامان نیافته بود؛ یعنی امام با اینکه آنجا میگفت دموکراسی اسلامی -عبارت مردمسالاری دینی را نداشت - ولی در عین حال میگفتند - عین جمله امام است- که دموکراسی نوع شرقی و غربی آن هر دو فاسدند. دلیلش هم روشن است؛ چون امام مبناءً همان حکومت طاغوت و الهی را مدنظر داشت.
امام نسبت به اختیارات ولی فقیه - در عین حال که خودش مستقر بود - اختیاراتی را قائل بود که روشنفکران اصلاً نمیتوانند هضم کنند. گرچه ممکن است اختیارات بالقوه باشد و شاید مثلاً در پنجاه سال یکبار هم از آن استفاده نکنند؛ مثلاً فرض کنید امام حج را به عنوان یک امر واجب تعطیل کرد. یا حکومت میتواند مسجد را خراب کند. یا نظر ایشان در مورد احکام ثانویه و آن بحثی است که آقا آن را در خطبههای [نماز جمعه تهران] کرد؛ معروف است که در سال 65 امام آمد و اصلاً آن را رد کرد. امام نسبت به این حوزه خصوصی و ولایت مطلقه یک چنین نگاهی داشت.
امام واقعاً معتقد به این بود که حکومت از آن خدا است و شأن مردمی نظام جمهوری اسلامی را نیز در این خلاصی فرمان خدا میداند؛ یعنی مردم آزادند از حکومت مطالبه کنند تا آنجایی که به مرزهای قرمز خدا نرسد. این خیلی نکته مهمی است. امام میگوید - و آقا هم دارند - که اگر ولی فقیه از عدالت ساقط بشود، حکومتش اتوماتیک نامشروع است. من معتقدم که امام آن رسالت الهیاش را منهای مردم هم زمین نمیگذاشت و خودش هم چند کد دارد: یک جایی میگوید که اگر هیچ جایی هم راهم ندهند، در دریا هم میروم یا مثلاً باز یک جایی دیگر معروف است که در صدر انقلاب، در مدرسه رفاه میگوید: اینهایی که میگویند درود بر خمینی، اگر برگردند و بگویند مرگ بر خمینی، من همان راهم را میروم و یا مثلاً در یک جایی دارد که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند در کنار بسیجیان جهان اسلام... بنابراین، امام آن تکلیفش را زمین نمیگذاشت.
در سیره امام یک مورد - که افتخار ما و همه کسانی که به امام ارادت دارند است - این است که امام از سال 41 که مبارزه را خیلی ملموس کرده بود، متناسب با بازشدن جایگاه مردمیاش دچار تطور میشود. این خیلی نکته مهمی است؛ یعنی امام در سال 41 میگوید: من نصیحت میکنم به شاه، نکن این کارها را. حالا آن کار چیست؟ امام دو تا مسئله با شاه دارد - این را من در مناظره با آقای زیباکلام هم گفتم - یکی، درگیر شدن با فرهنگ یا اگر یک کمی عمیقتر بگوییم، دین. دوم، وابستگی. من به صراحت میگویم مسئله امام در زمان پهلوی این نبود که پهلوی دموکراسی ندارد و امام قیام کرد. اگر بپذیریم که قیام امام به خاطر نبود دموکراسی در پهلوی بوده است، معنیاش این است که امام بخشی از قدرت را میخواسته و پهلوی به او نمیداده است؛ یعنی من هم میخواهم نماینده، وزیر و نخستوزیر بشوم و تو نمیگذاری. در حالی که امام اصلاً اینها را طاغوت میدانست.
بنابراین، امام دنبال این نبود که شاه بیاید دموکراسی که در غرب است را اینجا پیاده کند. قطعاً امام این نبوده، اگر این بود، باید حتماً بپذیریم که امام دنبال قدرت بود و دیکتاتوری پهلوی به او اجازه نمیداد تا او بیاید در قدرت سهیم شود. که اصلاً این فرض باطل است و اصلا شأن امام این نیست که از پهلوی سهمخواهی کنند یا بیاید مثلاً در ارکان قدرت آنها قرار بگیرد در حالی که آنها را طاغوت میدانست. امام او را هم طاغوت و هم غیر قانونی میدانست؛ از دید امام هم خود شاه و هم پدرش غیر قانونی بوده است.
بنابراین، این عبارت نصحیت میکنم به شاه، به زعم بنده [نشان میدهد که] امام هنوز تئوری انقلاب ندارد و تئوری حکومت ارائه نداده است. ممکن است در پسزمینه ذهنیاش باشد؛ عصاره تاریخی از محقق کرکی و ملا احمد نراقی تا شیخ فضل الله و مدرس و حتی کاشانی [این را امام داشته است] ولی [خود] امام [در آن مقطع] چیزی از حکومت نمیگوید.
وقتی که این نصیحت [امام] فایده نمیکند، امام مباحث ولایت فقیه را - که در کتاب حکومت اسلامی تدوین شده است - در سال 48-47 مطرح کرد و آنجا تئوریپردازی میکند. براساس آن سهتا ویژگی که برای رهبران انقلاب گفتم، امام از اینجا وارد فاز نهضت - ادبیات، ادبیات نهضت است بعد ادبیات انقلاب - میشود و این در سال 57 به تکامل میرسد.
از سال 41 تا 57 هرچقدر مردم آماده و همراه میشوند، امام حکومتیتر فکر میکند. امام افتخار این را دارد که هیچوقت سلاح را تجویز نکرد؛ بگیرید و بکشید و ببندید [را راه نیانداخت.] امام بیداری را اساس میدانست، مردم بخواهند و به میزانی که مردم وارد میدان میشدند، امام سرعتش را زیاد کرده و به سمت حکومت میرفت. وقتی که به ایران آمد و آن حجم استقبال را دید، دیگر یک هزارم درصد هم مماشات با پهلوی نکرد تا یک چیزش را بپذیرد؛ حتی بختیار را -که تازه از زندان بیرون آمده و شاه پدرش را اعدام کرده بود- نیز [با این توجیه که مثلاً] حالا ایشان در زندان شاه بوده و اشتباه کرده که نخستوزیر شده است [و حالا بایستی] این را بپذیرد و بیاید مثلاً یک گوشهای کاری و یک نقش مشورتی هم به او بدهد، امام [او را هم قبول نمیکند و] کلاً از بیخ میزند؛ چون مردم در صحنه هستند و [چنین] میخواهند. [مردم] چند هزار شهید داده و [لذا] امام اساس را میزند.
[این نشان میدهد] این امامی نیست که در سال 41 نصیحت میکرد. این خیلی نکته مهمی است که بعضی میخواهند امام را به تناقض متهم کنند؛ [در حالی که این تناقض نیست،] این در واقع، تطوری است که امام از آنجا دارند و همانطوری که گفتم [هرچه] میآید جلو، تکامل پیدا میکند؛ متناسب با اینکه مردم بیدار میشوند و دور ایشان جمع میشوند، یارانشان به میدان میآیند، کادر انقلاب شکل میگیرد، آدمهایی پیدا میشوند که حرف ایشان را در کشور توزیع کنند، امام [نیز] به همین تناسب [سیره سیاسیاش تطور مییابد.] این خیلی مهم است که امام ابتدائاً از نصیحتهایی شروع میکنند و بعد مدل حکومتی میدهند. الآن بعضیها که به نظام نقد دارند - بعضیهایشان هم که نظام را اصلاً قبول ندارند و بعد هم میخواهند امام را محترم بشمارند - [تنها] بر امام نوفل لوشاتو تمرکز میکنند و زیاد از گفتمان امام نوفل لوشاتو میگویند.
من هم یک مقالهای دارم به نام گفتمان امام نوفل لوشاتو. ببینید! آنجا در پاریس، امام درگیر رسانه است و طبیعی است که ما نمیتوانیم از امام مبتنی بر آن چارچوب فکریاش یک چیزی را بخواهیم که بیاییم در ایران یک لیبرالدموکراسی مثل فرانسه یا انگلیس درست کند. این کار امام نیست؛ این کار کت شلواریها است و امام حکومت را از پایه مبتنی بر پایه بشری و اومانیسم نمیداند.
وقتی که امام وارد قدرت و حکومت میشود - اینها فهم بنده است؛ ممکن است شما بگویید اشتباه است - و میآید نظامسازی میکند در این نظامسازی به نظر من قانون و قانون اساسی به گونهای شرایطی را ایجاد میکند که امام در چارچوب قرار میگیرد خیلی جالب است ببینید مثلاً امام در نامه 6 فروردین به آقای منتظری میگوید که من از اوّل با انتخاب شما مخالف بودم، اما خبرگان چون به این جمعبندی رسیده بود، من نخواستم در حیطه قانونی آنها دخالت کنم؛ یعنی این قانون نمیگذاشت با وجود اینکه من هم نمیخواستم. خیلی جاها بوده که امام در یک شرایطی قرار میگیرد؛ مثلاً [میگوید] بازرگان را قبول نداشتم و رأی ندادم، بنی صدرا قبول نداشتم، منتظری را قبول نداشتم، حالا اطرافیان یا دوستان یا شورای انقلاب میگفتند. این دیگر آن امام نیست که در فرانسه یا در عراق دارد حرف میزند. اینها اطرافیان و نزدیکانی هستند که امام آنها را در سیاست محترم میشمارند.
بعد از پیروزی انقلاب یکی از چیزهایی که به امام میبندند، میگویند که – این شبهاتی است که حالا مؤسسه هم باید پاسخ بدهند - امام گفت من به قم میروم و کاری به حکومت ندارم. اینها را زیاد شنیدید. حقیقت داستان این است که امام به قم آمده و رفته است. یکی از مظلومیتهای انقلاب ما این است که امام و انقلاب خیلی در دو سه سال اوّل مظلوم است؛ دلیلش این است که امام آمده اینجا انقلاب کرده آن هم با آن اصالتها و با آن شاخصها که اصلاً عالی است؛ این را غربیها میگویند و صدها کتاب هم برای انقلاب ما نوشته شده، بعد به دلیل تخصص بوده [یا چیزی دیگر]، قوه مجریه کشور را میدهند به دست گروهی که خود امام بعداً میگوید اینها عقیده خالص و واقعی به اسلام نداشتند و [این] اشتباهی بوده است جبرانناپذیر، امام خودش میگوید؛ یعنی انقلاب اسلامی خروجیاش دولت غیر انقلابی بود.
امام که میرود قم، میبیند که دولت مستقر در تهران نمیتواند کردستان را جمع کند و اصلاً اعتقادی به برخورد ندارد. آقای بازرگان، زیباکلام را به کردستان میفرستد، آنجا چنان قاطی گروهکها میشود که سپاه مجبور میشود ایشان را بازداشت کند. آن وقت امام میخواسته با اینها پاوه را آزاد کند! بعد [هم که] میشود بنی صدر. جالب است که امام وقتی میبیند که اصلاً نمیشود به اینها اعتماد کرد، میگوید ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که اسناد همکاریاش از لانه جاسوسی آمریکا بیرون آمد، چه کسانی را میگوید؟ و بعد هم امام دید که اصلاً به اینها نمیشود اعتماد کرد.
مؤسسه کیهان کتابی چاپ کرده است بهنام «بازرگان مردی که از نو باید شناخت» در کتاب آمده است که مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی میگوید من با شهید بهشتی حالا یادم نیست که مرحوم آیت الله اردبیلی هم هست یا نه، ولی این دوتا را مطمئنم، با امام خیلی بحث کردیم که اجازه بدهند روحانیت در قوه مجریه بیاید و امام اجازه نمیداد، شهید بهشتی هم با امام صحبت کرد. بعد میگوید وقتی که بازرگان و بنی صدر آنجوری شدند و رجایی هم شهید شد، امام فقط اجازه دادند که آقای خامنهای بیاید؛ یعنی این هم موردی [بوده است] که بعد باب شد. [این ممنوعیت] در مجلس [نبود]؛ زیرا در مجلس آخوندها بودند، در مجلس اوّل که زیاد هم بودند. ولی در حوزه اجرایی اینطور بوده است که امام متناسب با شرایطی که میدیده، اصلاح میکرده است. [در چنین وضعیتی، امام فکر میکند] که [اگر] الآن من قم بروم، از انقلاب هیچ چیزی نمیماند. بعد که مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند و بعد هم ولایت فقیه در قانون اساسی آمد، اینها چارچوبی بود که امام هم طبیعتاً باید آنها را محترم میشمردند و و واقعاً میشمرد.
بعد از انقلاب اگر شما به صحیفه امام نگاه کنید، در سالهای خاص دهه 60 اگر به صحیفه امام از بالا نگاه کنید و نروید در درون آن غرق بشوید، امام یکی دو سال درگیر آزادی است و یکی دو سال نیز درگیر ملیگرایی است. این دقیقاً مال شرایط و موقعیتی است که امام در آن درگیر میشدند، مثلاً در بهار سال 60 امام درگیر ملیگرایی است؛ یعنی اینقدر که امام در سال 60 درباره ملیگرایی حرف زده، در عمرش نزده است. یا مثلاً اینقدر که در سال 58 و 59 در رابطه با آزادی [همزمان با پیدایش] گروههای کمونیستی هفتگانه و بعد هم مرحوم بازرگان [حرف زده است، در زمانهای دیگر حرف نزده است.] ولی شما میبینید که امام از سال 62 به این طرف در رابطه با ملیگرایی صحبت نمیکند و در رابطه با آزادی اصلاً صحبت نمیکند؛ یعنی اینها همه یک شرایط خاصی دارد.
براساس محتوا و متنکاوی [آثار امام] ما میتوانیم به صراحت بگوییم که امام 67، انقلابیتر از امام 57 است؛ یعنی شما [اگر] مواضع امام نسبت به آمریکا را در سال 57 نگاه کنید و آن را با سال 67 مقایسه کنید، [میبینید که] اصلاً قابل مقایسه نیست. [این که امام میگوید:] سرانجام، چنگ و دندان ابرقدرتها را خُرد میکنیم و یکی از دو راه را انتخاب میکنیم که در مکتب ما هر دو پیروزی است -که آقا میگوید راه امام احدی الحسنیین است- یا اسلام ابرقدرتها را بر خاک مذلت خواهند نشاند، سنگرهایی که...، امام اینها را در سال 57 نمیگفت، یا حتی در مورد آمریکا. غربیها اینقدر امام را اذیت کردند که امامی که 15 سال آوارگی و تبعید [را دیدند،] اصلاً در رابطه با قبل از انقلاب و شرایطی که بر ایشان گذشته است، هیچ گلایهای نمیکند، اما خودشان در سال 67 از تعبیر «حوادث کمرشکن بعد از پیروزی!» استفاده میکنند.
این که میگویم دو سال اوّل انقلاب ما خیلی مظلوم است، [به خاطر این است که] در تئوریهای انقلاب داریم که بعد از اینکه انقلابها پیروز میشوند، انقلابیونی که میخواهند از حرکت انقلابی به سمت نهادسازی - یعنی نظام سیاسی - بروند، این حرکت به سمت نظام سیاسی، اختلافات را بروز میدهد و این طبیعی است. در روسیه هم همین بوده است؛ میبینید که تروتسکی وزیر خارجه شوروی با لنین چه کار میکرد که نهایتاً او را در مکزیک ترور کرده و کشتند. جالب است که این اختلاف در انقلاب اسلامی هم هست؛ ولی نه بین آنهایی که محورشان امام بود - در بدو، بین اینها نیست - [بلکه بین جریانهای خارج از محوریت امام]؛ یعنی نحلههای مختلف کمونیستی، ملی-مذهبیها، ملیگراها و مجاهدین خلق -التقاط مارکسیست و توحید- [هرکدام] برای امام ساز خودشان را میزدند.
اتفافاً یکی از چیزهایی که [به عنوان] اتهام علیه امام وارد میکنند [این است که] میگویند امام گفت همه آزادند و کلاه گذاشت سر مردم. [باید گفت که] امام واقعاً به این عمل کرده است، منتها آنها با اکثریت همراهی نکردند. یکی از کارهای بسیار هوشمندانه امام، رفراندوم بوده است. این رفراندوم را هیچ انقلابی نکرده است. نظامسازی یک بحثی است که هدف امام بوده [تا بداند] مردم نظام دینی را میخواهند یا نه؟ اما یک چیزی که اینجا مستتر است و کمتر در کشور ما به آن مانور میدهیم این است که نشان داد که کمونیستها، ملیگراها، مخالفان نظام دینی، مجاهدین خلق و طرفداران حکومت پیشین، همه اینها 2درصد هم نیستند. اینها در فضایی نخبگی آدم داشتند؛ اما در توده مردم که رأی میدادند کسی را نداشتند. امام این وزنکشی را در 12 فروردین کرد و اینها همینجا تحقیر شدند و از همینجاست که ساز کج را میزنند، امام کاری ندارد.
من در سال 83 دانشجو بودم، رفتیم دیدار مقام معظم رهبری - این را من هیچجا نگفتم - نماز ظهر بود،50 تا دانشجو بودیم - من ارشد بودم - بعد از نماز یک میکروفون گذاشتند، آقا سرپا وایستاد و نگاهی به ما کرده گفت که الآن وضع دانشگاهها خیلی خوب است. بعد اشاره کردند با دستشان از نظر جغرافیایی به سمت دانشگاه تهران و گفتند سال 58 هر طرف این دانشگاه یک گروه تیربار گذاشته بودند. اینها برای چه تیربار گذاشته بودند؟ به خاطر این رفراندوم. بعد نشریاتشان و همه چیزشان آزاد بود تا 15 اردیبهشت 59. نمیدانم شما چقدر خبر دارید، ما در 15 روز اول اردیبهشت 59، در چند تا دانشگاه کشته داشتیم؛ دانشگاه تبریز، دانشگاه تهران، چرا کشته داشتیم؟ [چون] کمونیستها نمیخواستند این رأی را بپذیرند. امام باید چه کار میکرد؟ آیا به 98 درصد لگد میزد که مثلاً این 2 درصد میخواهند نظام غیر دینی داشته باشند؟ بعد که در پاییز 58 قانون اساسی تدوین شد -میدانید که خبرگان مؤسسان فقط مال آخوندها نبود؛ یعنی خبرگان مثل الآن نبود. همه جور آدم در آن بودند، زن هم در آن بود، بازرگان هم در آن بود، نهضت آزادیها هم در آن بودند- آنجا وقتی که ولایت فقیه در قانون اساسی میآید، اینها هم میآیند کلاً اسلحه برمیدارند! خوب، این قانون اساسی را هم مردم رأی دادند اینها باید با اکثریت همراهی کنند. امام آزادی اینها را مخدوش نکرد. این دوتا پارامتر؛ یعنی 12 فروردین به اضافه قانون اساسی، اینها را به بیتابی کشاند که نهایتاً هم آخرینش مجاهدین خلق بود که در خرداد 60 دست به اسلحه بردند. حالا شما در رأس نظام سیاسی، هر کسی که باشد چه کار میکند؟ [در مقابل] کسی که اکثریت را قبول ندارد؛ اکثریتی که به نوع نظام و به نوع قانون اساسی رأی دادند، [رأس نظام چه کار باید بکند!] [به خصوص که در تدوین] قانونی اساسیاش هم همه جور آدم بوده است. حالا من اصلاً شک کردم که مسعود رجوی هم در آن [بوده است، یا نه؟]
کاندیدا بود، رأی نیاورد.
نه، برای مجلس رأی نیاورد.
برای خبرگان هم کاندیدا بود، رأی نیاورد.
آهان! چون [او] برای مجلس حدود 530 هزار رأی میآورد و میافتد.
در خبرگان هم کاندیدا میشود، باز هم رأی نمیآورد.
پس، آنجا هم مردم به او رأی نمیدهند.
[با همه این وضعیت،] بنابراین امام آزادی آنها را مخدوش نکرد؛ اینها آزاد بودند. منتها اینها نمیخواستند با اکثریت همراهی کنند و اساساً با قاعده دموکراسی غربی [هم] حاضر نبودند همراهی کنند، با نظام دینی که هیچ. بالأخره اکثریت گفتند نظام دینی. لذا این یکی از اتهامات واهی است که به امام می بندند که گفت همه آزادند و بعد محدود کرد! نه، شما دست به اسلحه بردید، آمل را رفتید تصرف کردید، در خود تهران فقط ترورهای سال 60، پانصد ششصد نفر در یک سال است. به چه جرمی؟ [چون] ریش دارند و از مسجد بیرون میآیند، شما میزنید. [کسی که] چادر دارد بیرون میآید، شما او را میزنید، چرا؟ چون قانون اساسی و ولایت فقیه را مردم پذیرفتهاند! با اینکه مردم انقلاب هم کردند؛ یعنی سه تا سند در دست امام است. بنابراین، این هم از آن نکاتی است که میخواهند این ظلم را به امام بکنند که مثلاً [ایشان] صادقانه عمل نکرد.
حالا میخواهیم کمی بیاییم به سمت وضعیت فعلی. فکر میکنید در شرایط فعلی شیوههای نهادینه کردن اندیشههای امام در دستگاههای خود ما، چه سه قوه، چه دستگاههای اجرایی، چه نظامی، انتظامی یا نهادهای انقلابی، به چه شکلی میتواند باشد و به چه شکل باید اتفاق بیفتد؟
ازقضا، امام خیلی اعتقاد داشتند به توسعه و آبادانی کشور و بعد از جنگ؛ آن پیام بازسازیاش سندی است که در این داستان مانده است. منتها من معتقدم مسائلی را که الآن داریم، باید جامع ببینیم. هر دولت که میخواهد باشد؛ من اصلاً نگاهم سیاسی نیست چون اصلاً تفکر و تعلق جناحی هم ندارم؛ این را شما می توانید تیتر یک بکنید.
ببینید! در همان زمان خود امام که این ادامه پیدا کرد، دچار یک تنگناهایی شدیم که امام آنها را حوادث کمرشکن میداند. امام میگوید همه مسائل جهانخواران علیه ما اعم از حصر اقتصادی و جنگ تحمیلی برای این است که ما یک کلمه بگوییم که اسلام پاسخگو نیست. امام میگوید اگر این را بگوییم، دیگر کسی با ما کاری ندارد. امام در قضیه سلمان رشدی میگوید که اینها تا آنجا ما را به رسمیت میشناسند که اینها آقا باشند و ما نوکر؛ شناسنامه ما را اینها صادر کرده باشند و ارابه اینها را ما بکشیم. بعد امام میگوید یک چنین ایرانی را به رسمیت خواهند شناخت، یک ایرانی با هویت ایرانی و اسلامی را هرگز به رسمیت نخواهند شناخت.
ببینید! بالأخره یکی از پارامترهای اصلی این است که ما از 20 فروردین 59 در محاصرهایم و این محاصره در عین حالی که مقاومت کردیم و ایستادیم - که حالا من میگویم خط امام را- طبیعتاً برای ما عوارضی هم داشته است؛ یعنی عدم سازش هزینه هم دارد، اینجور نیست که فقط سازش هزینه داشته باشد؛ آقا میگوید هزینههای سازش بیشتر است، نه اینکه عدم سازش هزینه ندارد. نگاه کنید، وقتی که شما قویترین دولت را هم داشته باشید، اما اگر نتوانید پول جابهجا کنید، 1800 تحریم داشته باشید، اگر بخواهید FATF را بپذیرید که برای کشور عادی چیز بدی نیست ولی اگر پذیرفتید، یک سنجاق هم به حزب الله یا حماس کمک کردید، شما را میبرند به شورای امنیت و میگویند که شما به تروریست کمک کردید و پولشویی کردید. یعنی آنها میگویند که تروریست چیست، معنایش میکنند و خودشان هم برای آن تصمیم میگیرند.
ببینید واقعاً سایه انداخته است. اینکه فقط ما بگوییم دولتهای ما مثلاً بیعرضهاند یا سیاستهای ما اشتباه است، به معنای واقعی کلمه این نیست. حالا بعضیها میگویند سهم تحریم کم است؛ من از آنهایی نیستم که بگویم سهم تحریم کم است. در دوره امام با اینکه اصلاً تحریمها این نبود، تحریم نفتی نداشتیم، اصلاً در منطقه نبودیم، موشک نداشتیم، هستهای نداشتیم که روی ما اینقدر فشار آورند، اما امام میگویند حوادث کمرشکن! امام میگوید: کسی مدعی آن نیست که مردم و پابرهنگان مشکلی ندارند و همه مشکلات حل شده است، مسلّم 10 سال محاصره، جنگ، تحریم و... همهجا ظاهر میشود و کمبودها رخ مینماید، اما من با یقین شهادت میدهم که کسی غیر از روحانیت جلودار حرکت بود، امروز جز سقوط در دامن آمریکا و ننگ و عار چیزی برای ما باقی نمانده بود. یعنی امام میداند مشکل وجود دارد و علتش را هم ارجاع میدهد.
به نظر من این یکی از عوامل بسیار بسیار مهم است که [بدانیم] مسئله ما با غرب همان است که امام میگوید - اتفاقاً من این را در کتابم هم آوردهام - که اگر ما یک کلمه بگوییم که اسلام پاسخگو نیست، کاری با ما ندارند. آقا هم همین را بعد از برجام گفت - تازه برجام را هم امضا کرده بودیم - که من به دولتمردان مان گفتم که خوب، ما این هستهای را امضا کردیم و این هستهای را دادیم رفت، حالا ما را ول میکنند؟ - هنوز آنها از برجام خارج نشده بودند - بعد میگوید: نخیر! الآن میگویند [مسئله] موشکیتان؟ میگوییم حالا موشک هم نمیخواهیم - عین صحبت آقا است -میگویند که در منطقه چهکار میکنید، اصلاً نیروی قدس برای چیست؟ میگوییم اینها را نمیخواهیم. بعد میگویند که این قصاص -که آنها میگویند اعدام- چیست؟ میگوییم این حکم خداست، نمیخواهیم. میگویند این شورای نگهبان چیست؟ میگویند این را هم نمیخواهیم. میگویند این ولایت فقیه چیست؟ میگوییم اینها را هم نمیخواهیم بعد میگویند حالا این قانون اساسیتان را هم جمع کنید. یعنی منازعه ما با غرب بر سر وجود است. به خاطر همین است که آقا از اوّل میگفتند من به این مذاکرات خوشبین نیستم. با اینکه امضا کردند، مجلس امضا کرد، شورای نگهبان تأیید کرد، ایشان همیشه میگفت که من بدبینم؛ چون مدل فکری این است که اینها مسألهشان با ما سر هستهای نیست، سر موشکی نیست، بر سر وجود است، بر سر حدود نیست. اگر بر سر [مسئله] موشکی و هستهای و منطقهای باشد، ما نباید زمان امام با اینها مشکل داشته باشیم؛ چون ما اینها را که نداشتیم. آقای زیباکلام هم که مرتب میگوید که امام تا سال 58 کاری با آمریکا نداشت، اینها را بارها گفته است که امام کاری به آمریکا نداشت، خلاف میگوید، یک جستجو بکنید.
نکته بعدی که بسیار مهم است، این است که ما یکی از تخطیهایی که از [اندیشه] امام کردیم - که به نظر من این بعد از جنگ شروع شد - این است که الگوی توسعه کشور الگویی نبود یک جاهایش که برآمده از اندیشه امام باشد. من این را شخصاً به مرحوم هاشمی رفسنجانی در اردیبهشت 84 گفتم که بالأخره شما نگاه کنید، این مردمی که پشت سر امام آمدند انقلاب کردند، سال 72 و 73 برای معیشت آمدند در خیابان و کشته شدند؛ چرا؟ چون الگویی که برای توسعه دارد، آن چیزی نیست که امام میگفت و این مردم را له کرده است. مرحوم هاشمی آمد در خطبههای نماز جمعه این عین جملهشان بود که گفت مردم ما خیلی بزرگوارند، این کاری که ما در ایران کردیم یعنی سیاست تعدیل اقتصادی، در بعضی کشورها سه تا دولت عوض کرده است؛ اسم میآورد از برزیل، شیلی و مکزیک.
شما نگاه کنید، ما دچار یک چنین فضایی شدیم که آن دشمنیها سرجای خودش بود و من معتقدم که از یک جایی آن نگرانیهایی که امام در منشور برادری خطاب به محمد علی انصاری بیان کردند که اختلاف اگر اصولی و زیربنایی شد، موجب سستی نظام میشود، در بخشی از نخبگان نظام این اتفاق افتاده است. این مهم است که شما خیلی راحت تعبیر از دموکراسی میکنید و این آن چیزی نیست که امام میگفت: ما دموکراسی نداریم. مثلاً من میگویم ما که دموکراسی نداریم، میگویند عجب اعترافی کردید. میگویم ما اصلاً دموکراسی نداریم و اعتراف میکنم ما دموکراسی نداریم، ما مردمسالاری دینی داریم. اگر کسی گفته ما دموکراسی داریم، دروغ میگوید، ما دموکراسی نداریم. دموکراسی مال غرب است، مال فرانسه است، دموکراسی مال عقل خودبنیاد است. دموکراسی فقط انتخابات نیست که بیایند سر صندوق و بگویند دموکراسی است. دموکراسی ابعاد دیگری دارد که در ایران قابل اجرا نیست؛ در دموکراسی واقعی و آرمانیاش، مسجد، مشروب فروشی و کاباره کنار هم باشند و شما در هرکدام که دوست داشته باشی، آزاد باشید. در همین تهران قبل از انقلاب - نه بعد از انقلاب - همین مهدیه تهران مگر مشروب فروشی نبود؟ گرفتند کوبیدند و مهدیه کردند. همین حالا هم اگر فردا اصلاً جمهوری اسلامی نباشد، دیگر میشود در تهران مشروب فروشی زد؟ همین مردم، خاکش را به توبره میکشند. بنابراین، دموکراسی فقط با انتخابات نیست. بنابراین، من معتقدم که یک شکاف فکری هم اتفاق افتاده است.
در اشاره به آن چیزی که میگویم امام در منشور برادری نگران بودند، آقای سید علیرضا علویتبار با اعتماد آنلاین یک مصاحبه دارد، میگوید من دنبال نظام فرادینی هستم. در همان مصاحبه [در جواب خبرنگار که میپرسد] شما الآن نسبتتان با جمهوری اسلامی چیست؟ میگوید من نسبتم به جمهوری اسلامی مثل نسبت شهروند مسیحی است که نظام دینی را قبول ندارد، ولی به هرحال از قوانین تبعیت میکند. آنوقت همین آقا یک مرتبه به سید حسن خمینی گفت بیایید کاندیدای ریاست جمهوری بشوید. من یک مطلبی نوشتم - خود علویتبار به من جواب داد - گفتم تو که گفتی من دنبال فرادینی هستم، نوه امام را چهکار داری برای ریاست جمهوری؟ تو برو دنبال یک کسی که دنبال نظام غیر دینی است.
ما دچار یک چنین چالشهایی شدیم و قطعاً و قطعاً نظام نوپای ما از این اشتباهات هم دارد؛ یکی از اشتباهات ما [مسئله] جمعیت بود، یکی از اشتباهات ما مدل توسعه بود، یکی از اشتباهات ما که به اعتقاد من خیلی هم جدی است و تعارف هم نداریم، [این است که] به روش قانونی - نه فساد به معنی عرفیاش - ما فاصله [بین] مردم و حاکمان ایجاد کردیم. الآن مثلاً شما میروید در یک شرکت اقتصادی - مثلاً تولیدی، صنعتی- میبینید که مدیرعامل هشتاد نود میلیون حقوق میگیرد؛ قانونی هم دارد میگیرد. چرا باید چنین باشد؟ این که مال امام نیست. آدم خوبی هم است میگوید ضوابط الآن به من این حقوق را میدهد. این چرا اتفاق میافتد که از درون حاکمیت، یک طبقه اشراف را تولید میکند؟ نه اینکه طرف، دزدی کرده باشد یا رشوه گرفته باشد، [این] قانون [است که] دارد ایشان را طبقه اشراف میکند.
فرض بکنید الآن، مثلاً ممکن است در همین شستا، در شرکتهای تأمین اجتماعی، در پتروشیمیها، حقوق نگهبان دم در با حقوق مدیرعامل چقدر فاصله دارد؟! این [تفاوت] قانونی است و مردم این را با قانون جمهوری اسلامی میبینند. یک رئیسجمهور حاضر است بیاید بگوید که خط قرمز من این است که در کل جمهوری اسلامی حقوق و مزایا متناسب با شرایط باشد. مثلاً الآن بگوید حقوق و مزایای هیچکسی نباید بالای پنجاه میلیون باشد، حاضر است چنین حرفی بزند؟ نه این حرف را نمیزند و یکجوری درستش میکنند. آقای احمدینژاد در شعارهای تبلیغاتیاش گفت که نظام هماهنگ؛ گفت که چرا در وزارت نفت حقوقها فلانجور است؟ - میدانید که 14 درصد بودجه نفت میرود در وزارت نفت - ما گفتیم حالا ایشان رئیسجمهور بشود، چه میکند! بعد یک روز دیدیم که آقای وزیری هامانه در تلویزیون آمد -وزیر نفتش بود- گفت که بله آقای احمدینژاد تا رئیسجمهور شد به من گفت دریافتیها را بیاور، آوردم، گفت نه خوب است، چیزی نیست. گفت منم گفتم آقای احمدینژاد! اقتصاد کشور دست اینها است، اگر به اینها نرسید...! به تعبیر بنده باید به اینها باج بدهیم. این قانونی شده است.
من یادم میآید در همین دولت اوّل آقای روحانی استاندار تهران که آدم انقلابی، با سابقه و چند دوره نماینده مجلس بود، خبرنگار به او گفت: چقدر حقوق میگیرید؟ گفت 17 میلیون! خیلی بود هفده میلیون! اصلا [خبرش] در رسانههای کشور پیچید. حالا تازه شاید مزایایش را نگفته است؛ چون معمولاً مزایا را نمیگویند، فقط حقوق را میگویند که کم گفته باشند. اینها آن چیزی است که [با سیره امام نمیسازد؛] امام یک لیوان آب را دو بار میخورد و روی در آن دستمال میگذاشت. یا الآن رهبر ما کجا اینطوری زندگی میکنند؟! پسرانش چطوری زندگی میکنند؟! آدم یک مقدار احساس میکند که سر جمهوری اسلامی را دارند با قانون میبُرّند و با قانون راه امام را دارند سرش را میبُرّند. آن کسی که میرود سرخود دزدی میکند، رشوه میگیرد یا کارچاقکنی میکند، حالا میشود در رسانه نابودش کرد و یا یقهاش را گرفت، ولی اینکه شما قانونی [چنین کاری میکنید، چه کار باید کرد!]
من شنیده بودم که گفتند دولت میخواسته برای وزارت یک آقایی را که حالا نمیخواهم اسم بیاورم و آدم خوبی هم است، بیاورند؛ بررسی کردند دیدند که حقوقش 90 میلیون است. آقای رئیسجمهور گفت نه، این صلاح نیست که در دولت بیاید. این چرا باید 90 میلیون حقوق بگیرد؟ با قانون! در هیچ دادگاهی هم محکوم نیست. ما سر حقوقهای نجومی گفتیم آقای دولت! حداقل یک کاری بکنید که این حقوقهایی را که اینها اضافه گرفتهاند، به خزانه برگردانید که حدود 21 میلیارد را فقط برگرداندند. وگرنه، فرض کنید اگر فلان استاندار را به دادگاه میخواستید، چه به او میگفتید؟ یا فلان وزیر را به دادگاه میبردید، به او چه میگفتید؟ [او میگفت] خلاف من چیست؟ این از آن مسائلی است که ما دچار مشکل شدیم و همین شکاف را درست کرد.
من با این حال واقعاً معتقدم که ما در زمان امام نمیتوانیم توقع از توسعه داشته باشیم و کسی هم ندارد؛ ما از 10 سال امام، دو سالش تجزیه طلبی بود و هشت سالش هم جنگ و زیرساختها نابود. ولی الآن انصافاً خیلی اتفاقات افتاده و خیلی کاستیها هم داریم؛ من مال یکی از محرومترین نقاط ایرانم، من بچه شهرکرد هستم. قبل از انقلاب، باور کنید! در استان ما 100 کیلومتر جاده آسفالت نبود. از دنیای مدرن در استان ما یک کارخانه قند بود که روز سوم جنگ، عراق آمد بمبارانش کرد؛ از بالا فکر میکرد که چیست؟! دیگر هیچ، هیچ. ما در روستایمان که در 18 کیلومتری مرکز استان بود اصلاً برق نداشتیم، تیرماه 59 به ما برق دادند. الآن شما شهرکرد بروید - اینها به برکت انقلاب امام است - قطب صنعتی شهرکرد را الآن با ماشین حداقل 35 دقیقه 40 دقیقه طول میکشد تا دور بزنید. [همینطور] کارخانههای ملی؛ مثلاً کولر برفاب، بخاری توکل، سیلندرهای گاز، حولهبافی. در چهارمحال ما الآن کارخانه پتروشیمی هست، بزرگترین کارخانه چادر مشکی ایران الآن آنجاست، کارخانه ذوب قلع آنجا است، کارخانه سیمان آنجا، تونلها است. اینها یکدانهاش هم قبل از انقلاب نبود، اینها همه مال انقلاب است.
اما آنچیزی که باز به نظر من احساس میشود [بهگونهای] چالش اصلی نظام است، عدالت اجتماعی [است] و آقا هم یکبار به هیأت دولت - نمیدانم زمان کدام دولت بود - گفتند که مشروعیت من و شما به عدالت است. با همین حال، آن کسی که در چهارمحال الآن نشسته و به تهران نگاه میکند، احساس کوچکی و کمتری میکند. همین تبعیض را شما الآن نگاه کنید؛ من چند وقت پیش این را توییت زدم، گفتم استان سمنان، کنار گوش تهران، هفت تا دانشگاه سراسری دارد، یعنی سه تا دانشگاه سراسری در شاهرود داریم، پزشکی، سراسری و صنعتی، آن هم در یک شهرستان، مرکز استان هم نیست؛ در سمنان نیز دانشگاه سراسری و دانشگاه پزشکی داریم. در دامغان دانشگاه سراسری داریم، در گرمسار دانشگاه سراسری داریم. هفت تا دانشگاه در استانی با 720هزار جمعیت. اما چهار محال با یک میلیون و پنجاه هزار جمعیت، یک دانشگاه علوم پزشکی دارد و یک دانشگاه سراسری. بعد از انقلاب این تبعیض ایجاد شده است. بعضی جاها بکِشبکِش است. یکی از خیانتهایی که در این بکِشبکِش صورت گرفته، بردن فولاد در حاشیههای کویر ایران است؛ یعنی الآن شما اصفهان را نگاه کنید! چقدر فولاد در استان اصفهان است؛ از نطنز که میروید تا بروید به مثلاً مادر، فولاد و مبارکه. بعد در استان یزد، از ناحیه یزد چند تا کارخانه فولاد میبینید؟ در کویر! آب هست که اینها را بردیم آنجا؟! این مال همین بکِشبکِش و بیعدالتی است. چرا مثلاً الآن استان سمنان یا استان یزد بیکاری ندارد؟
من رفتم کاشان یک جلسه سخنرانی، گفتند ما اینجا نیروی کار لازم داریم اگر جایی سراغ دارید به ما بدهید. حالا بروید کرمانشاه، لرستان و چهارمحال ببینید بیکاری چهکار میکند! اینها همان تبعیض است، همان چیزی است که عدالت اجرا نشده است. با همین حال که میگویم شده است، ولی به هرحال نشده است. بنابراین ما یک چالش بسیار جدی داریم که من معتقدم در فضای آرام سیاسی میتوانیم این را حل کنیم.
الآن ذهنیت ما درگیر مبارزه با غرب است و اینها ما را رها نمیکنند و واقعاً این ظالمانه است که میگویند غربستیزی؛ مثلاً من بارها در مناظرات سؤال کردم اینکه میگویند در این چهل، چهل و پنج سال ما چه کار به فرانسه داریم، یکی بگوید ما به فرانسه چهکار داریم؟ قطعنامه علیه ما میبرد، تظاهرات میکنند، با علینژاد دیدار میکنند و میگویند انقلاب مردم ایران، در هستهای با ما آنجوری میکنند، ما چهکارش داریم! اصلاً ما با آمریکا چهکار داریم؟! الآن اگر ما بخواهیم با آمریکا رابطه برقرار کنیم، یک شرطی داریم؟! او ما را ول نمیکند! میگوید باید موشکتان اینجوری باشد، هستهایتان اینجوری باشد، حقوق بشرتان اینجوری باشد، نظام سیاسیتان اینجوری باشد تا ما شما را آدم حساب کنیم.
بنابراین، واقعاً این ذهنیت ما را به خودش درگیر کرده است. این فشاری که میآید و با این فشار وقتی یک نگاهی میکنید به اداره ایران، واقعاً کار بزرگی دارد صورت میگیرد؛ با 1800 تحریم، با بستن سیستم نفتی جهان به روی سیستم پولی ما، دولتهای جمهوری اسلامی - فرقی نمیکند، همه - چهار پنج میلیون کارمند را سر ماه حقوقشان را میدهند؛ یعنی دشمن [اگرچه] ضربه زده است، [اما] در براندازی ناکام مانده است. یک چیزی از امام برایتان بگویم جالب است - این الآن هم هست - در پایان جنگ، همه آن وقت سؤال میکردند که حالا نتیجه این 8 سال جنگ چه بود؟
امام در 03/12/67 [نتایج جنگ را] میشمارند، میفرمایند در جنگ پیروزی از آن ما گردید و دشمن در تحمیل آن همه خسارت، چیزی به دست نیاورد. یعنی امام میپذیرد که ما خسارت خوردیم؛ ما 220هزار جوان دادیم، زیرساختهای ما نابود شد، اما مگر دشمن به هدفش رسیده است؟ دشمن که هدفش کشتن 220هزار جوان نبود، هدفش زیرساختهای ما نبود؛ هدفش آن چیزی بود که یا ایران یا خوزستان و یا انقلاب - حالا هرکدام از اینها را که بگوییم، درست است - سقوط کند. [اما] نتوانست این کارها را بکند و بعد از کربلای 5، آن قطعنامه به نفع ما صادر شد. در اینجا هم همینطور است؛ یعنی ما را از سال 82 دارند برای هستهای و بعد هم موشکی میچلانند و خیلی به ما ضربه زدند، اما آنچه را که میخواستند، نشده است؛ یعنی فروپاشی از درون، فروپاشی از بیرون و تقابل مردم با حاکمیت [هیچکدام محقق نشد.] از سال 91 فهمیدند که [تمرکز روی] فرهنگ و اینها دیگر فایده ندارد، باید دست بگذارند روی اقتصاد، تا 88 میلیون نفر جیغ بزنند. در فرهنگ، یک عدهای متأثر نمیشوند، غرب هر کار فرهنگی بکند، ما متأثر نمیشویم. ولی در اقتصاد ما هم ناراحت میشویم و آن ضد انقلاب هم ناراحت میشود.
بنابراین، این وجه کار بسیار بسیار مهم است. من اعتقادم این است که نظام از همان زمان احمدینژاد و از همان زمان خاتمی، بیست سال است که با غرب سر [مسائل] هستهای داریم مذاکره میکنیم. از سال 82 داریم مذاکره میکنیم، چرا حل نمیشود؟ برگردیم به همان مدلی که امام گفت: اینها ما را رها نمیکنند و یا همان که آقا گفت که هستهای بهانه است. امام یک جایی دیگر هم در سال 67 گفت که [اینها] هرگز دست از شما برنمیدارند و به همان آیه «حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ» مگر اینکه از دینتان دست بردارید، اشاره میکنند.
مسأله ما واقعاً چند وجهی است؛ یک بخشی از آن در مردمسالاری میآید - که من خودم چند وقت پیش سرمقالهای نوشتم تحت عنوان «راهبرد رقابت» - . کنش و واکنش نظام و نیروهای واگرا بخشی از مشکلات ما است که بالأخره بخشی از نخبگان از قدرت طرد میشوند ممکن است یک جایی هم کارآمدی داشته باشند. وقتی شما میآیید در مقابل اسلامیت نظام یا میگویید دموکراسی و از این حرفها، یا یک جایی دروغی، تهمتی، چیزی [میگویید]، بعد این میآید [در انتخابات]، حالا قوانین انتخاباتی ما هم بعضاً کیفی و تفسیر بردارند، جنبههای کیفیاش ممکن است چتر شما را هم بگیرد. من چند بار برای این [مسئله] مطلب نوشتم، - یکبار هم در مناظره با آقای قوچانی گفتم - که ما مبتنی بر آن منشور برادری، یک راهکار بیشتر نداریم، اینکه این اصول امام یا اصول انقلاب را که مقام معظم رهبری در سال 79 گفتند بگذاریم وسط و دورش جمع بشویم تا به خاطر اختلاف سلیقه، سر همدیگر را نتراشیم. بالأخره ما نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم؛ الآن در کشور ما در مقابل جمهوری اسلامی چند مدل حکومت طراحی کردند، همین نخبگان خود نظام که در نظام بودند، مدل مشروطهخواهی - اصلاً برای مشروطهخواهی کتاب در این کشور نوشتهاند - مدل جمهوریخواهی؛ آقای معین را آوردند در تلویزیون، آقای حجاریان میگفت آقای معین! حاکمیت دوگانه است؟ میگفت بله؛ با شعار دموکراسیخواهی. اینها یک سوءظن بین حاکمیت و نخبگان را تولید میکند و یکجور نگاهی گریز از مرکز است. ما باید اصول انقلاب را بگذاریم وسط. اصول هم یک چیزی است که سر آن اختلاف نباشد، چیزی که سر آن اختلاف باشد، اصول نیست. وقتی اصول را گذاشتیم وسط، دور این جمع میشویم.
من بارها گفتهام که اکبر گنجی در دشمنی با جمهوری اسلامی خیلی صادق است، اصلاً نفاق ندارد؛ قبول ندارد؛ اصلاً جمهوری اسلامی چیست؟! مهدویت و عصمت را هم قبول ندارد، گفته و مصاحبه کرده است و از جهت معرفتی هم این قویترین شاگرد سروش است. شما نگاه کنید این اگر گنجی میگوید من به این دوستانم میگویم که شما که دنبال دموکراسی هستید - این عین جملهاش است - چرا میگویید ما خط امام هستیم؟ بعد میگوید، گفتند این تابلو اعتبار دارد. خود اکبر گنجی هم اگر یادتان باشد، در اسفند 78 در حاشیه کنفرانس برلین با اشپیگل در رابطه با امام مصاحبه کرد و گفت که ما آیت الله خمینی را تا آنجا محترم میشماریم که با دموکراسی سازگار باشد؛ آن خبرنگار پرسید که اگر سازگار نشد چهکار میکنید؟ گفت آن موقع به موزه تاریخ میسپاریم. - خیلی جمله معروف است. - بله، ما میدانیم که آیت الله خمینی با دموکراسی سازگار نیست، اما این تابلو اعتبار دارد. حالا من نمیدانم این را اکبر گنجی میگوید یا من جایی دیگر دیدم که اگر زیر این تابلو نایستیم ما را هم مثل نهضت آزادی از نظام هول بدهند به بیرون. بنابراین، ما واقعاً یک اختلافات اینجوری هم داریم. اما اصول این است:
[اصل اول:] یکی از اصول انقلاب و امام، خود جمهوری اسلامی است؛ یعنی این همه مبارزه و آوارگی امام برای همین جمهوری اسلامی است. میدانید که امام حکومت اسلامی را نپذیرفت. امام خیلی در بستر زمان حرکت میکرد و حکومت اسلامی را نپذیرفت. یکی از افتخارات فقه شیعه است؛ چون میدانید امام معتقد به اسلام فقاهتی است و امام نه به اسلام اعتقادی معتقد است، نه به اسلام روشنفکری و نه به اسلام رحمانی. امام به همان جامعیت اسلام اعتقاد دارد، منتها امام میگوید فقه است که تمام زوایای زندگی را باید در آن جستجو کرد.
جمهوری اسلامی ایران خودش سه تا کتاب است: روش اداره، محتوای نظام و هویت ملی ما؛ ایران، اسلام، جمهوریت. این سه تا کلمه، یعنی اسلام سیاسی و مردمسالاری دینی. این یکی از اصول ما است که اگر کسی این را قبول نداشته باشد، با ما نیست؛ یعنی کسی که میگوید من دنبال جمهوریام و اسلامش را نمیخواهم، من ولایت فقیه را قبول ندارم، یا مثلاً به قول آقای حجاریان بخواهم مثل پادشاه انگلستان تشریفاتیش کنم.
[اصل دوم:] خود امام، دومین اصل انقلاب اسلامی است. امام جزءِ اصول انقلاب است. این را آقا میگوید! مال من نیست.
[اصل سوم:] قانون اساسی است. البته ترتیب و توالی دارد.
[اصل چهارم:] ولایت فقیه است.
[اصل پنجم:] سیاستهای کلی نظام است. یعنی در اصل 110 قانون اساسی سیاستهای کلی نظام است؛ چون جهتگیریهای نظام را در علم، سیاست، اقتصاد و در همه چیز تعیین میکند که مجلس و دولت و همه ذیل آن است که از مجمع تشخیص مصلحت نظام بیرون میآید.
همینجا به شما بگویم و در کتابم هم آوردهام که آقا در سه حوزه نگران تحریف امام است، خیلی مهم است - به نظر من شما هم رویش کار کنید -
[اوّل: تحریف تاریخی شدن شخصیت امام؛] یکی اینکه آقا میگوید من نگرانم که امام را یک شخصیت تاریخی بکنند؛ یعنی یکی مثل - به تعبیر بنده - شیخ فضل الله، میرزای شیرازی که بگویند آدم خوبی بوده و یک روزی بوده و خدا رحمتش کند. آقا میگوید امام باید در رگهای جمهوری اسلامی ساری و جاری باشد. امام تاریخی را ما نداریم. آیت الله خمینی! دیدید، بعضیها امام هم نمیگویند، قبلاً میگفتند امام، حالا میگویند آیت الله خمینی، مثل بیبیسی مؤدبانه.
تحریف دوم این است که بخشی از امام را پنهان کنیم؛ یعنی مثلاً بگوییم یک امام اصطلاحاً تیتیش مامانی! یا نه، مثل منافقین و سلطنت طلبها، بگوییم یک امام آدمکُش.
همان امام کاریکاتوری میگویند.
بله، کاریکاتوری، احسنت! یک جایش را مخفی کنید؛ یعنی یک امام بیخاصیت. مثلاً امام در مقابل مردمسالاری یک آدم بیخاصیت بوده است.
در حالی که امام یک قاضی در کرمان که آدم مهمی هم بود، حکم اشتباه داده بود - فهیم کرمانی - امام دستور عزلش را به آقای اردبیلی داد و گفت آن مقتول هم که اعدام شده از بیتالمال باید حق و حقوقش را بدهید. یا ماجرای اوشین. آن وقت همین امام - در کتاب هم آوردهام- آقا میگوید من رفتم تبریز، آن موقع رئیسجمهور بودم - خیلی واقعاً عجیب است - آقا میگوید در جمعیت بودم، یک خانمی خیلی تلاش میکرد که من را ببیند. به محافظان گفتم یک کوچه باز کنید ببینم این خانم چهکار دارد؟ میگوید به من گفت من یک پسرم دیروز شهید شد، آوردنش، میروی تهران، به امام بگو دارم پسر بعدیام را آماده میکنم بفرستم جبهه! بعد آقا یک جایی در سخنرانی میگویند که این انقلابی است که مردم اینجوری به امام اعتماد کردند و جوانهایشان را به فرمان امام به قربانگاه فرستادند. بعد آقا میگوید که من یکبار در دیدار امام بودم، یادم افتاد، قصه را به امام گفتم و گفتم که یک مادر شهیدی در تبریز اینجوری به من گفت. میگفت امام چنان گریه میکرد که شانههایش میلرزید. نگاه کنید! عطوفت امام را.
یا مثلاً در خود صحیفه امام است که یک خانمی از کاشان، خانم شمسی - نمیدانم خواهر شهید است یا مادر شهید؛ حالا من تردید کردم - یک گلوبندی فرستاده برای امام برای جبهه، اصلاً آن جوابیهای که امام برای این خانم مینویسد و گلوبند را برمیگرداند را نگاه کنید! همین امام، امامی است که برای منافقین حکم بازنگری در احکامشان میدهند. این امام را باید با هم دید، نباید بخشی از او را پنهان کرد. به قول معروف، بعضیها امامی را میخواهند که مثلاً با لیبرالدموکراسی سازگار بشود تا غربی ها ما را با امام به رسمیت بشناسند. نه آقا! غرب واقعاً ما را با امام به رسمیت نمیشناسد، خودمان را گول نزنیم.
[سوم: تحریف جدا کردن امام از خط امام؛] سومیاش که آقا در مورد تحریف امام میفرماید، جدا کردن امام از خط امام است. شخصیت امام را بنشینیم تعریف کنیم که بله مثلاً امام آدم سادهزیستی بود، اهل نماز شب، بیبیسی گوش میداد! باید این خط امام هم در جمهوری اسلامی ساری و جاری باشد. با شخصیت امام مثل مائو در چین نباید برخورد کرد. خوب است بدانید که مائو وقتی در 1949 انقلاب کرد، چون میدانید که مؤلفههای انقلاب ما به لحاظ شکلی و نه محتوایی، خیلی شباهت به چین دارد. در 1966 مائو احساس کرد که حزب کمونیست دارد فاسد میشود، ضد انقلابها هم نه، بلکه انقلابیون. یک تشکیلاتی درست کرد، خانمش - خانم دومش؛ خانم اولش در انقلاب کشته شده بود - و یک آقایی دیگر میگویند که حزب کمونیست را تصفیه کنید. اینها از درون حزب حالا میگویند میلیونی، ولی آنچه قطعی قطعی است، صد هزار نفر را کشتند. بعضیها میگویند چند میلیون. اسمش را هم گذاشتند انقلاب فرهنگی. - انقلاب فرهنگی چین را جستجو کنید - بعد که مائو در 1976 فوت کرد، جانشینان مائو گفتند که این قتلعام به فرمان مائو اتفاق افتاد - حالا بعضیها برای امام میگویند 67 علیه منافقین - حالا ما که از یکطرف هویت و همهچیزمان را از مائو داریم و از طرف دیگر، این راه را هم نمیتوانیم ادامه بدهیم، چهکار کنیم، هم ما را با مائو میشناسند و هم این راه را نمیشود ادامه داد. دنگ شیائوپینگ اوّلین جانشینش گفت که ما نمادین مائو را حفظ میکنیم، عکس مائو را در اداره و... بالا سرمان میزنیم، حالا هم همینجور است از میدان تیانآنمن تا پارلمان همه جا شما عکس مائو را در چین میبینید. ولی اقتصاد چین لیبرالترین اقتصاداست؛ جزءِ WTO است، کمونیست کجا بود! و اینطوری مردم فکر میکنند که ما مائو بالای سرمان است و کار خودمان را میکنیم. بعد در 1981یک بیانیه صادر کردند که کلاً از مائو ابراز برائت کردند. - من در فصل اوّل کتابم آوردهام. - بعضیها امام را نمیتوانند نقد کنند، امام اعتبار اجتماعی دارد، بعضیها نمیتوانند با ایشان درگیر شوند، یک جوری میخواهند او را تحریف کنند - من حتی درباره تحریف امام یک کتاب دارم که صد صفحه است - که امام را یکجوری تفسیر کنیم که با آنچه ما میگوییم، بخواند و با آن نقطهای که ما الآن ایستادهایم، بخواند. خیلیها امام را اینجور تفسیر میکنند.
بنابراین، این که خط امام را جدا کنیم، [تحریف امام است.] نگاه کنید مثلاً حالا من این خط امام را میگویم؛ آقای روحانی که آدم شناخته شدهای است، بیست سال نماینده آقا در سرّیترین مرکز نظام بوده است، مورد علاقه امام، اصلاً میگوید من کلمه امام را برای اوّلین بار درست کردم، ایشان از اواخر دولتش در 12 بهمن میآید در حرم امام - یک جایی دیگر هم در یک همایش سخنرانی میکرد - میگوید ما معتقد به انقلاب اسلامی هستیم. اوّل میگوید انقلاب یک سال، دو سال، سه سال، ول کنید، میخواهیم زندگی کنیم! بعد میگوید امام معتقد به انقلاب اسلامی بود، این گروهکها - منافقین هم نمیگوید - معتقد به اسلام انقلابی بودند، اما ما، شهید مطهری معتقد به انقلاب اسلامی بودیم. بعد من همانوقت یک مطلبی نوشتم و گفتم آقای روحانی تو حداقل صحیفه امام را یکبار دیگر بخوان! امام وقتی دستاوردهای جنگ را میشمارند ده پانزده مورد است که در همان اسفند 67 در منشور روحانیت آمده است و آخرش میگویند که و از همه مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت. این خیلی حرف مهمی است که بزرگترین دستاورد جنگ را همین میدانند. این جمله امام است، از همه مهمتر؛ یعنی همه آنهایی که میگویند به یک طرف، از همه آنها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابی است. آن وقت این میگوید اسلام انقلابی مال منافقین است! اشکال ندارد بگو مسعود رجوی یکجا گفته، امام هم یکجایی دیگر گفته است. چون به قول اقبال، اسلام هم الگوی مبارزه است و هم الگوی زندگی. امام هم همین دیدگاه را دارد، اقبال لاهوری هم با اینکه سنی است، دقیقاً همینجوری است. امام از یک منظری به اسلام نگاه میکند که الگوی مبارزه است.
امام میگوید اسلامی که از آن هدم کفر و شرک را برنخیزد، اسلام نیست؛ اسلامی که برای جهانخواران ضرر نداشته باشد، اسلام نیست. این حرف امام است. اقبال هم از این طرف به اسلام نگاه میکند که الگوی مبارزه است و هم از طرف دیگر نگاه میکند که اسلام الگوی زندگی است. امام هم همینطور است؛ یعنی امام از یک منظر که نگاه میکند، اسلام الگوی زندگی است و از منظر دیگر، الگوی مبارزه هم است. ولی وقتی اسلام در مبارزه رفت، رنگ ایدئولوژی به خودش میگیرد. اینکه الآن روشنفکران میگویند نظام ایدئولوژیک، نظام ما در مبارزه حتماً ایدئولوژیک میشود ولی در زندگی ایدئولوژیک نیست؛ شما که اینجا در کشور به یهودی کرسی پارلمان دادید، چطور نظام ایدئولوژیک است! به مسیحی دادید و او را به رسمیت میشناسید، حق و حقوق برایش قائلید و اینجا کلیسا دارد، این چه ایدئولوژیک است! بله، وقتی میخواهید بروید با دشمن مبارزه کنید، چون هیچ مبارزهای بدون ایدئولوژی نمیشود، اصلاً غیر ممکن است کسی بتواند بدون ایدئولوژی انقلاب کند و مبارزه کند هر که میخواهد باشد؛ از هیتلر باشد تا لنین و مائو باشد تا این جمهوری اسلامی، مبارزه ایدئولوژی میخواهد.
* خط امام
اما خط امام ببینید این جدای از مکتب امام است. دو تا اصل اساسی امام که در واقع دو رکن است؛ آقا میفرماید که وصیتنامه امام قبله ما و قبله انقلاب است. بعد آقا میفرماید که در وصیتنامه امام دو چیز بر همه چیز ترجیح دارد: یک، تکیه به مردم و دو، اسلام سیاسی. این دوتا رکن است؛ یعنی اگر باهم نباشند، ما یا درگیر حکومت اسلامی میشویم، یا درگیر دموکراسی. این دو تا رکن با هم لازم و ملزومند.
بنابراین تکیه بر مردم، اسلام سیاسی اینها خط امام است. همینطور قیام لله، امام شاید بیست سی بار دارد که ما قیام لله کردیم.
من سال 96 یک مصاحبه غیرحضوری در قالب 114 سؤال با امام کردم، آنجا امام قیام لله را از تفاوتهای انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر میداند.
مسئله چهارم، صراحت امام است؛ واقعیت داستان این است که ممکن است اینجور جاها آقا را یا نظام را متهم کنیم امام در عرف بینالملل عمل نمیکرد. امام اصلاً به عرف بینالملل اهمیت نمیداد یعنی واقعاً این چارچوبی که غرب برای روابط بینالملل چیده بود، امام به اصطلاح شلنگ به آن گرفته بود، هزینهاش را هم میداد؛ شما نگاه کنید حکم سلمان رشدی را، از اینجا حکم اعدام برای لندن، آقا ما یک ملتیم و آنها یک ملت دیگرند! امام اصلاً کاری به این حرفها نداشت. بعد که سفرای اروپایی رفتند، در همین جلد 21صحیفه امام آمده است که امام میگوید اینها فکر کردند که ما به خاطر اقتصاد، بازار مشترک اروپا - همین اتحادیه اروپا اسمش بازار مشترک است - از کنار توهین به اعتقاداتمان میگذریم! عین جمله امام است. بعد هم جالب است وقتی که حکم سلمان رشدی را صادر کرد، نمیدانم در آن پیام قطعنامه است یا منشور روحانیت و یا پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی که میگوید من خوف از آن دارم که تحلیلگران امروز 10 سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که حکم اعدام سلمان رشدی خلاف حکم بینالملل بود. بعد همین اتفاق هم افتاد؛ الآن میدانید که وزارت خارجه ما تا یک جایی هر سال بیانیهای در سالگرد این حکم صادر میکرد و از یک جایی دیگر کلاً صادر نکرد. امام خیلی صراحت کلام داشت و صریح بود؛ حتی در داخل، مثلاً با همان خطبه آقا چطوری برخورد کرد! با استعفای میرحسین چطوری برخورد میکرد! با همان حکم فهیم کرمانی چطوری برخورد کرد! خیلی قاطع. حتی کسی که از او تعریف میکرد، چطور برخورد میکرد! نمونهاش آیت الله مشکینی و فخرالدین حجازی است. امام اصلاً اهل رودربایستی و اهل مماشات نبود.
بحث بعدی که خیلی مهم است، مرزبندی امام با غیریت بود. امام چند تا غیریت دارد – در کتابم هم آوردهام - یکی ملیگراها است، نه ملیگرایی، امام خودش به صورت جدی ملیگرا است. من اصلاً رساله دکترایم برای ملیگرایی و بخش اندیشه امام است. امام 2800 بار کلمه ملت را به کار میبرد و اینقدر کلمه اسلام را به کار نمیبرد. امام اینقدر ملیگرا است که میگوید [وقتی] رئیسجمهور آمریکا به پادشاه ما داشت مثل بچه مکتبی نگاه میکرد، تلخی آن هنوز در ذائقه من است. امام اینقدر ایرانگرا و ملیگرا است که [تحقیر شدن] شاهی که میخواست او را سرنگون کند را [هم تحمل نمیکرد.] اما امام لیبرالها، ملیگراها، التقاط - همان منافقین - و نهضت آزادی که اصلاً اینقدر که امام حملات به نهضت آزادی دارد من با شناخت به شما میگویم به صدام اینقدر حمله ندارد. اصلاً این پدیده عجیبی است و اینها غیریت امام است. بعد که توسعه سیاسی طرح شد - من در همین زمینه هم کتاب دارم - نهضت آزادی را میخواستند در مجلس ششم وارد انتخابات کنند و چقدر در انتخابات به آنها خدمات دادند. همه اینها را هدی صابر مصاحبه کرده و خدمات را هم گفته که من در کتابم آوردهام. یا مثلاً در شوراهای دوره دوم، در تهران لیست داشتند و رأی هم نیاوردند. امام به مرحوم محتشمیپور، وزیر وقت کشور میگوید که باید با قاطعیت با اینها برخورد بشود و نباید رسمیت داشته باشند و صلاحیت هیچ امری چه قضایی، قانونگذاری و اجرایی را ندارند. اینها عین جملات امام است.
بحث بعدی، استکبارستیزی امام است که شما یک جمله، یک جمله حتی نرم از امام در رابطه با آمریکا پیدا نمیکنید؛ در همانجا که میگوید اگر آدم بشود. به نظر من آقا خیلی تعدیل شده است؛ آقا در برجام گفت که حالا ببینیم، اگر اینها - غربیها - خوب عمل کردند، میآییم سر یک چیزهایی مذاکره میکنیم. این حرف را آقا در آبان 92 زدند و گفتند اگر اینجا خوب بود، میرویم سر چیزهای دیگر که آنها میخواهند، مذاکره میکنیم. امام اصلاً این حرفها را نداشت.
آقا یک تعبیر اینجا برای امام دارند، میگویند مثل کوه؛ امام مثل کوه میایستاد و تزلزل نداشت. بعد آقا میفرماید امام فکر میکرد و به خدا توکل میکرد. این خیلی مهم است که آقا میفرماید امام یک ذره به خدا سوءِظن نداشت که مثلاً الآن این نمیشود. خیلی از ما دعا میکنیم، اصلاً به ذهن ما نمیآید که این بشود یا نشود؛ برای ما عادی شده است. میگوید امام وقتی توکل میکرد، یقین به نصرت الهی داشت. اصلاً عجیب است.
من حقیقتاً با شناخت میگویم که در ایران و جهان این تعابیری که آقا برای امام دارد، از هیچکسی ندیدم. [ایشان] امام را میگوید جامع الاطراف، جامع الابعاد، متعبد انقلابی. تعابیری که آقا از امام دارد خیلی عجیب است.
بحث بعدی، تکلیف و مصلحت را امام هر دو با هم پیش بردند و این خط امام است. یک جایی اصلاً مصلحت همان تکلیف است برای امام. اصلاً تکلیف یک جایی برای امام مصلحت است. این خیلی مهم است چون الآن در جامعه ما، در میان دانشجویان، تکلیف را میگذارند مقابل مصلحت؛ آقا اینجا مصلحت یعنی چه، محافظهکاری برای چه! امام قطعنامه را میپذیرد، میگوید من تکلیف الهیام را انجام دادم، در عین حال، میگوید تکلیف الهیام بود، اما اگر نبود مصلحت که همه ما قربانی... 10 بار کلمه مصلحت را بهکار میبرد. در همان پیام پذیرش قطعنامه، تکلیف و مصلحت را با هم بهکار میبرد و این نکته مهمی است.
بحث بعدی، بحث وحدت است. امام و خط امام وحدت دارد، وحدتش را من در کتابم پنججا آوردهام، وحدت جهان اسلام، وحدت جهان مستضعفین، وحدت ملی، وحدت جریانات سیاسی، وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت دین و سیاست. پنج سطح را امام مدنظر داشتند. خصوصاً در وحدت دین و سیاست میدانید که ما در رابطه دین و سیاست در دنیای مدرن، چند چیز داریم، یکی تفکیک دین از سیاست که غرب مدعی آن است، یکی غلبه دین بر سیاست که قرون وسطی بوده، یکی غلبه سیاست بر دین که نظر ماکیاولی است. امام هیچکدام از اینها نیست؛ بعضیها فکر میکنند که نظر امام غلبه دین بر سیاست است یا مثلاً بعضیها که میگویند که استفاده ابزاری از دین میشود. امام معتقد به وحدت دین و سیاست است؛ یعنی امام اعتقاد ندارد که اینها از دو جا میآید و با هم ممزوج میشود که حالا تفکیک کنیم یا غلبه این را از آن برداریم. امام واقعاً دین را زایشگاه سیاست میداند، یعنی از درون خودش متولد شده است. بنابراین، وحدت دین و سیاست از دیدگاه امام اینجوری است که اصلاً قابل تفکیک نیست. البته من وقتی که اینها را که درس میدهم واقعاً تشیع و ایران و سیاست اصلاً از هم قابل تفکیک نیست. شاه هم این را نفهمید که رفت.
در خط امام، اصل بر عدالت اجتماعی است که حالا بحثش را در بحث کشور مفصل کردیم. این استمرار روح اسلام انقلابی است که امام هم معتقد بود و آقا هم به این اعتقاد دارند.
مسئله بعدی در خط امام، جهانی بودن نهضت است. امام روی این جهانی بودن نهضت و دعوت و صدور انقلاب خیلی حرف دارند. میدانید که انقلاب امام سه سطح دارد: ایران، جهان اسلام و عالم مستضعفین. خیلیها میخواهند امام را قبول داشته باشند، جمهوری اسلامی را هم قبول داشته باشند، ولی همین انقلاب اسلامی را میخواهند در فلات ایران باشد؛ ما چهکار داریم به فلسطینیان، ما چهکار به لبنان داریم، ما چه کار به اسرائیل داریم، انقلاب کردیم شاه را بیرون کردیم حالا دیگر زندگی کنیم! آقای روحانی همینطور فکر میکند و اینها را گفته است. بنابراین، امام اینجوری نبود؛ امام میگویند ای مستضعفان جهان! از این برزخ بیانتهایی که انقلاب اسلامی برای جهانخواران آفریده استفاده کنید. بدانید که در لانههای گرگ زندگی میکنید. بعد میگوید برادران سیاه ما در آفریقا که به جرم سیاه بودن [مورد ستم واقع میشوند]، اصلاً امام نمیگوید مسلمانان، خیلی جاها اصلاً کلمه مسلمانان را به کار نمیبرد.
استقلال همه جانبه، خط امام است که این را در بعضی حوزههایش به آن چیزی که امام میخواست، نرسیدیم. حالا واقعاً هم محاصره است هم شاید بیتجربگی و بیعرضگی همه اینها وجود داشته باشد.
پانزدهمین که من آوردم، مسئله فلسطین به عنوان یک مسئله خاص است که امام از همان سال 41 به این موضوع پرداختند و [همینطور] شاگردانش، شهید مطهری در سخنرانیهای سال 48 ایشان. در آن [بحث] ایستادگی و عدم سازش که گفتم، امام یک تعابیر خیلی زیبایی دارند و حتماً شنیدید؛ یکبار در سال 67 میگوید که کوکب دریه ملت فلسطین از لابهلای شعار لا شرقیه و لا غربیه ما برافروخت و همانگونه که در جهان حرکتهای زیادی برای به سازشکشاندن ما در جریان است، برای به سازشکشاندن فلسطین هم است.
اما یک جای دیگر که خیلی زیباست امام بعد از قطعنامه میگوید که کسی گمان نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم. اما هیهات! که سیراب شدگان کوثر عاشورا - یک چنین تعبیری - به ملت خود خیانت کنند. امام میگوید ما بلدیم که سازش کنیم، یعنی اینجوری نیست که ما بلد نباشیم، بلکه اهل این کار نیستیم، این خیلی تعبیر زیبایی است و آنجایی است که امام میفرماید که خدایا تو میدانی که ما هیچکس را نداریم و هیچکس را نمیشناسیم و نخواستهایم که بشناسیم. این تعابیر جالبی است. من دانشجو بودم، یک کتابی از حرفهای امام را چاپ کرده بودیم که از همین جمله امام، اسم آن کتاب بود که «ما نخواستیم که کسی جز تو را بشناسیم».
وظایف منظومه رسانهای کشور در رابطه با اندیشههای حضرت امام خمینی(قدس سره) را چگونه تبیین مینمایید؟
من این را توئیت زدم، الآن هم در حضور شما میگویم. هیچ ابایی هم ندارم. امام در رسانههای ما و صداوسیمای ما غریب است، بدون تردید؛ این نسل امام را نمیشناسد اصلاً. آقا برای چه میگوید امام نباید شخصیت تاریخی بشود! واقعاً من با این جوانها که صحبت میکنم، امام را همان شخصیت تاریخی میدانند و یک اسم شنیدند. من در کلاس دانشگاه اندیشه سیاسی درس میدهم، اندیشه سیاسی قرن بیستم درس میدهم که امام یکی از آن اندیشمندان است. گرچه که در کتابهای اندیشه سیاسی که چاپ شده میدانید که اسم امام نیست.
یکبار به جهانبگلو که دانشجویش بودم گفتم چرا امام نیست؟ گفت آیت الله خمینی را میگویید؟ گفتم بله. گفت آقای گنجی! شما دانشجوی علم سیاست هستید، آیت الله خمینی یک فهمی از قرآن داشت، به ایشان نگو اندیشمند. خدا شاهد است! اینکه واقعاً امام غریب است. امام در رسانههای ما غریب است. من در روزنامه جوان که بودم، یک صفحه درست کرده بودم بهنام تاریخ - هنوز هم است - در آنجا خیلی به امام میپرداختیم. منتها تاریخ میشود نهایتاً سیره امام. ولی به اندیشه امام خیلی کم میپردازیم، من خودم خیلی کار کردم، شاید مثلاً من بیش از 100 تا سرمقاله در رابطه با امام دارم که اینها الآن تبدیل به یک کتاب شده است.
درباره تحریف امام من 8 سرمقاله دارم. در صداوسیما هم امام خیلی غریب است. یک مدتی دیدم در شبکه سه، قبل از اخبار دو دقیقه امام را نشان میدادند. من اتفاقاً چند وقت پیش توئیت زدم گفتم که امام در صداوسیما و رسانهها غریب است و مؤسسه امام هم بخشیش را پنهان میکنند. من دقیقاً هرسه را با هم آوردم. اتفاقاً حرفی را که سید حسن خمینی گفته بود، من گفتم سید حسن درست میگوید. امام هم در صداوسیما غریب است، هم در رسانهها غریب است و هم بخشی از امام در مؤسسه پنهان میشود؛ چون خود سید حسن خمینی هم یکبار در قبال یکی از سرمقالات من یک مصاحبه کرد و گفت که بعضی میخواهند امام را خشن معرفی کنند. بله، من کاملاً معتقدم که در رسانههای ما کاملاً به امام نمیپردازند، نمیگویم قصد و غرضی است، به آن توجه نمیشود، یا با منظومه فکری امام خیلی آن نسل نتوانسته منتقل کند.
به خاطر همین، ما آنجایی که خودمان میتوانستیم، من وقتی در شورای مرکزی بسیج دانشجویی بودم، یک دورهای را طراحی کردیم در تابستان به نام خط امام که شاید شنیده باشید و هنوز هم اجرا میشود؛ یعنی اندیشه امام به عنوان دورهای است که برگزاری میشود و این جوانها باید با امام آشنا میشدند. من برای این کار خیلی زحمت کشیدم و این دوره در دانشگاههای سراسر کشور بهمدت دو هفته برگزار میشد که آشنایی با اندیشه امام بود.
همین الآن خیلی جاها مثلاً خاص امام برنامه باشد، اندیشه امام، سالگرد امام، من را خیلی دعوت میکنند. مثلاً من در ایام سالگرد رحلت امام، ترافیک دارم. خوب من اینجوری در کشور دهتا آدم نمیشناسم که مثلاً بتوانم معرفی کنم برای این چنین برنامههایی و نداریم. من اعتقاد دارم که در مؤسسه امام هم یک دورههایی حتی یکساله و ششماهه برای اندیشه سیاسی امام طراحی بشود. خیلی جاها کسی نمیرود مکتوب را بخواند، خصوصاً کتاب را. الآن دکتر جمشیدی درباره اندیشه امام کتابی نوشته است در حدود 800 - 700 صفحه، عمدتاً هم کتاب خوبی است، ولی چند نفر آدم میرود کتاب 800 - 700 صفحهای را بخواند یا بخرد!
یا به نظر من همان پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، یک دورههای خاص امام برگزار کنند. حالا ممکن است برای اینکه بیایند، کارهای انگیزیشی هم بکنید؛ مثلاً امتیازی قائل باشید. فرض کنید که مثلاً اگر طرف، دو واحد دانشگاهش با آمدن به اینجا حل بشود و خلاصه یک چیزی که انگیزه پیدا کند. الآن در همین مؤسسه پژوهشی انقلاب اسلامی دفتر مقام معظم رهبری، یک دوره هایی گذاشتند به نام تربیت همطراز نیرو برای انقلاب. خیلی جالب است! دانشجوهای دکتری داوطلبانه میآیند؛ مثلاً الآن گروه سیاسیشان دست من است، اینها اندیشه امام و آقا را [فرا میگیرند.] من کلاً کارم با اینها این است؛ مثلاً در هر رشتهای دانشجوی دکتری هستند، دو هفتهای یکبار، دو ساعت آنجا میآیند و با اندیشههای رهبران انقلاب اسلامی آشنا میشوند. البته خودم اسمش را گذاشتهام، تربیت نیروی همطراز برای انقلاب.
حرف امام به عنوان شخصیت الهی، واقعاً کسی که از قلب مریض نباشد، مثلاً جزءِ منافقین نباشد، سلطنت طلب نباشد، ضربه نخورده باشد، یک روحیه الهامبخشی دارد. فتحی شقاقی برای این کتاب نوشته است؛ دبیرکل اوّل جنبش جهاد اسلامی فلسطین که ترور شد در مالت، یک کتابی نوشته است شاید خوانده باشید به نام «امام خمینی راه حل جایگزین». فکر میکنم سید هادی خسروشاهی ترجمه کرده است، او میگوید امام الهامبخش بود. میدانید که ما در دهه اوّل خیلی کمک نمیکردیم، ما الهامبخش بودیم. امام ویترینی زده بود و اینها باید انتخاب میکردند. او میگوید ما از همه جای جهان اسلام ناامیدتر بودیم، امام آمد الهامبخش شد و به ما امید داد. بعضی وقتها جوانان به من میگویند، چهجوری با امام آشنا بشویم؟! میگویم صحیفه امام در دسترس است. میگویند اینکه خیلی زیاد است. بعد هم که میرویم داخلش، امور حسبیه، حکم، نامه، پیام و... است، یک چیز خالص به ما بدهید که بخوانیم. میگویم همین جلد 21 صحیفه امام را بخوانید. آن کتاب حکومت اسلامی هم الآن یک کمی روان شده است؛ قبلاً خیلی سخت بود و کسی آن را نمیفهمید.
میگویند جلد 21 هم زیاد است، میگویم بروید پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی را بخوانید، پیام حج را بخوانید، بروید منشور برادری را بخوانید، بروید پیام به فرماندهان سپاه را بخوانید، بروید منشور روحانیت را بخوانید. یا مثلاً اگر بتوانید بهتر است که سخنان سال 60 امام را بخوانید که امام در باره آزادی، ملیگرایی و... حرف میزند.
البته تبیان هم داریم که به شکل موضوعی است.
خوب اینها را اطلاع رسانی کنید. من اینها را نمیدانم.
من که گفتم و اعتراف کردم که امام غریب است. واقعاً اصولگرا و اصلاحطلب هم نمیشناسد. من پیشنهاد مشخصم این است که مؤسسه باید برای این [کار] فعال بشود؛ [زیرا] مرجعیت دارد. فرض کنید همین مدیران رسانهها، چهل تا رسانه معتبر داریم در طراز ملی، سید حسن خمینی یک جلسه بگذارد، خاص این موضوع. بعد ما هم بیاییم آنجا میدانداری کنیم، ما کمکش میکنیم و در جلسه به عنوان بازو عمل کنیم.
مثلاً فرض بفرمایید ایشان از قبل هم فکر کرده باشند که مثلاً مؤسسه از کسانی که به این موضوعات امام میپردازند یک چنین حمایتهایی را هم میکند. این یک پایه و یک جایی را میخواهد که بیاید اینها را دنبال کند و آن را کلید بزند. وگرنه شما در رسانه میبینید که اینقدر امواج خبر و تحلیل میآید که شما هم یادتان میرود که دوباره بیایید آن موضوع را ادامه دهید و اصلاً ول میشود. ما مثل بیبیسی بلد نیستم که [یک مسئلهای را] کِش بدهیم؛ مثلاً الآن در زندان جمهوری اسلامی اگر کسی بمیرد، بیبیسی میرود از 22 بهمن 57 هرچه مُرده هست را اینجا میآورد و ردیف میکند. ما بلد نیستیم این کار را بکنیم. ولی یک جایی میخواهدکه بیاید این مرجعیت را ایجاد و حمایت کند.
فرض کنید مؤسسه امام بگوید که اگر شما مثلاً هفتهای دوتا صفحه، سهتا صفحه، ششتا صفحه در رابطه با امام داشته باشید، ما به شما کمک میکنیم؛ بخشی از اقتصاد رسانهتان را ما حل میکنیم. به نظر من از اینجا شروع کنیم و حتی مثلاً حاج حسن آقا میتواند وزیر ارشاد را هم در آن جلسه بیاورد تا آنها هم بخشی از کار را تقبل بکنند.
مثلاً در همین زمان آقای روحانی، آقای انتظامی در وزارت ارشاد کار قشنگی کرد - شاید شما هم یادتان باشد - البته بدون اینکه قبلش بگوید آمد گفت که رسانههایی که در ایثار و مقاومت به معنی کلیاش، چه ایثار در آتشنشانی و چه در جنگ و جانبازی و نگهداری از همسر جانباز و... کار کردند [مورد تقدیر قرار میگیرد.] رسانهها را بردند، رتبهبندی کردند، مقام دادند و آمدند تقدیر کردند. من مدیرمسئول روزنامه جوان بودم، دوم شدم و آقای جهانگیری آمد به من پنجتا سکه داد. روزنامه خراسان را که اوّل شده بود، هفتتا سکه داد. وقتی میآیند به دست معاوناوّل رئیسجمهور به دهتا رسانه سکه میدهند، من نوعی - آدم است دیگر! - ملکه ذهنم است که دیگر این خط را رها نکنم. اگر مادی باشم کفش این است که دوباره سکه دارد.
بنابراین، کار انگیزشی بکنید و از یک جایی شروع کنید. الآن در حوزه اندیشه خیلی رسانهها دارند، ولی به امام نمیپردازند. این نهادینه نشده و ملکه نشده است. بالاتر به شما بگویم، حوزه اندیشه از جمهوری اسلامی یکجوری رخت بربسته است؛ الآن آن چشمههای فکری ما کجاست؟ مثلاً در دهه شصت آدمهایی بودند؛ در اوّل انقلاب مطهری، بهشتی، مفتح بودند و اینها آدمهای فکری بودند. بعد مثلاً مصباح بود، سروش بود، این اواخر مصباح آمده بود کف خیابان و لیست درست میکرد! یک آدم فلسفه آمده بود لیست درست میکرد! حتی من به حدادعادل گفتم که تو فلسفه خواندی، تو باید کار فکری میکردی اما آمدی لیست درست میکنی! الآن در حوزه علمیه ما که مانده است؟ یک آیت الله جوادی آملی! حوزه فکری و حوزه تئوریک نظام تعطیل است. من این را به جبلی گفتم که شبکه چهار را موضع فکری نظام بکن. واقعاً تعطیل است و این هم نظام را به معنای واقعیاش لاغر میکند. عرصه فکر تعطیل است و همه با زد و خورد، درگیر اجرا هستند. لذا به نظر من، این مؤسسه میتواند این را به عنوان توقع [در نظر بگیرند.] بعد هم امام واقعاً برای همه حرمت دارد؛ کسی نمیگوید نه، کسی مخالفت نمیکند.
از اینجا شروع کنید، اگر اینجوری بخواهید یک توصیه بکنید، خوب، چه کسی این کار باید بکند؟ الآن فرض بکنید به روزنامه شرق، یا به روزنامه رسالت، چه کسی میخواهد این را بگوید؟ من اگر بگویم، میگوید چه کارهای! میتوانم توصیه اخلاقی دوستانه بکنم. به نظر من شما متولی کار بشوید، یک جلسهای برای مدیران رسانههای مطرح کشور بگذارید و آنجا حاج حسن آقا بگوید یا کار را آماده کند که برای امام، یا همین حرف آقا را که امام باید در رگهای جمهوری اسلامی ساری و جاری باشد. بگویید آقای جمهوری اسلامی، امام اینجا ساری و جاری نیست. رسانه بیاید و مطالبه هم بکند فقط نشر اندیشه هم نیست، مطالبه هم است.
به نظر من سر این [کار] در مؤسسه است و هیچ مرجع دیگری برای این کار نیست. در بیت هم چند تا کتاب در ارتباط با امام چاپ شده است که جمعآوری و خلاصه است؛ تألیف نیست. من برای کتابم میخواستم به عنوان منبع، مثلاً نظرات خاص آقا در رابطه با امام را داشته باشم، یک کتاب را به من دادند که 900 صفحه بود، یک کلمه کسی ننوشته بود، همینجوری به اصطلاح کپی پیست از صحبتهای آقا بود. لذا طرف میرود از سایت آقا میخواند دیگر کتاب نمیخواند.
بنابراین، به نظر من باید برویم سراغ اینکه امام را بکشانید به رسانه. من خودم واقعاً اگر پول داشتم، یک ماهنامه راه میانداختم، اندیشه سیاسی امام؛ به صورت تئوریک و فکری در ماهنامه نشر میکردم. چون کار امام خیلی عظیم است. امام در زمانی که جهان دو قطبی و در سیطره دو قطب، با دست خالی با یک کشور جهان سومی عقب افتاده که نه جمعیتی نسبت به آنها دارد، نه ثروت و قدرتی دارد، آمده جلوی اینها ایستاده و یک لالهای از این وسط داده بالا و این گُر گرفته و رشد کرده است. واقعاً خیلیها میخواهند این را خاموش کنند. بعضیها هم با دلسوزی هم است.
حالا من یک چیزی برایتان بگویم اسم نمیبرم، یکی از این آدمهایی که در دولت قبل در حزب مشارکت بود - الآن حزب مشارکت منحل شد - او الآن در هیچ حزبی نیست، ولی خیلی آدم فکری قوی است؛ امام که در خرداد فوت میکند، دو ماه بعد، در مرداد، ایشان به دامادش - من اسم دامادشان را هم نمیگویم. البته الآن دامادش نیست؛ چون آن خواهرش فوت کرده است - میگوید، این را دامادش برای خود من تعریف میکرد که آن فرد به او گفت که این راه امام را نمیشود ادامه داد. چون خیلی از این کارهایی که امام کرد قابل دفاع نیست و اصلاً نمیشود و شما نمیتوانید هم به توسعه برسید و هم با غرب درگیر باشید. گفت پیشنهادت چیست؟ گفت که عین جانشینان مائو عمل کنیم. گفتند عکس مائو را بزنیم بالا و راه خودمان را برویم، [ما هم] عکس امام را بزنیم بالا.
شما اگر دقت نکنید، یک وقت میفهمید که در خود جمهوری اسلامی دیگر همین عکس امام را هم آن بالا نمیزنند. راهش که هیچ، حتی همین عکس امام را هم بالا نمیزنند. این خیلی مهم است؛ یعنی این نسل جوان مثلاً یک آدم سی و چند ساله، از دانشگاه آمده و مدیر جمهوری اسلامی شده است، تو باید کار خوبی بکنی، حقوق خوب هم بگیری، بگو آدم خوبی هست.
اینکه عکس امام یک وقت در اتاقش نباشد و باید برود بزند، اصلاً به این فکر نمیکند. غرض و مرضی هم ندارد، بلکه برایش نهادینه نشده است و دغدغهاش امام نیست. بنابراین، به نظر من اینها خیلی مهم است که مؤسسه پرچمدار باشد. من اتفاقاً در یکی از همین دیدارهای رئیسی دیدم که عکس امام پشت سرش نبود، خدا شاهد است، به یکی از اعضای دفترش عکس را فرستادم -من عکس را یک جایی در شبکهها دیدم- گفتم چرا عکس امام اینجا نیست؟ به یک آقایی در دفتر رئیسی، گفتم چرا عکس امام نیست؟ گفت عجب غفلتی! از من تشکر کرد که مثلاً معلوم است آقای رئیسی که مریض نیست با امام، طبیعتاً غفلت است. این غفلت یک وقت میبینید که نهادینه میشود و کم کم فراموش میشود.