همشهری آنلاین_مرضیه موسوی: مستندساز محله سوهانک طی سالهای گذشته بیشتر از آنکه در خانه و محله خود زندگی کرده باشد به روستاها و مناطق بکر و دورافتاده گوشه و کنار کشور سفر کرده است. میگوید آنقدر که وجب به وجب سواحل چابهار را میشناسد، محله و کوچهای را که در آن زندگی میکند نمیشناسد. قارایی و مستندهایش به دنبال دور کردن تمرکز زندگی و گردشگری و اقتصاد از کلانشهرهاست. به گفته او نوروز امسال به دلیل شیوع کرونا و بهتعویق افتادن برنامههای ساخت مستند، ایرانگرد نخواهیم داشت و احتمالاً با چند ماه تأخیر سری جدید این مستند از تلویزیون پخش خواهد شد.
صدایش قطع و وصل میشود. میگوید صدها کیلومتر از خانه و محلهاش دور شده تا خود را به هرمزگان برساند. مشغول فیلمبرداری جدیدترین سری مستند ایرانگرد است. قارایی مستند جدید ایرانگرد را در حالی میسازد که بستههای ماسک و الکل هم به وسایل کولهاش اضافه شده.
خاطره ابتلا به کرونا طی ماههای گذشته هنوز در ذهنش تازه است. میگوید: «من و چند نفر از عوامل تولید مستند ایرانگرد به کرونا مبتلا شده بودیم. برای همین ترس از ابتلا بیشتر از قبل با ماست. با این حال نمیتوانیم کار را نیمهکاره رها کنیم. مدام از الکل و ماسک استفاده میکنیم. رعایت بهداشت در حالی که آدم در سفر است کار سادهای نیست.» مستندی که پخش آن به نوروز ١۴٠٠ نمیرسد اما با ۲، ۳ ماه تأخیر از تلویزیون پخش خواهد شد. قارایی میگوید: «شیوع کرونا برنامههای ساخت مستند را کمی به تعویق انداخت. به همین دلیل پخش سری جدید ایرانگرد به نوروز امسال نمیرسد. این روزها همراه تیم ایرانگرد سخت مشغول کار تولید در هرمزگان هستیم.»
- توجه به مناطق کمتر دیده شده
بیش از هر جای دیگری، دلش برای روستاها و طبیعت بکری که در سالهای گذشته به آن سفر کرده تنگ میشود؛ بیشتر از تهرانی که سالها در آن خانه داشته و آنجا بزرگ شده است. قارایی میگوید: «زندگی در کلانشهرها با زندگی در روستا یا میان عشایر تفاوت زیادی دارد. من زندگی در این مناطق را بیشتر از کلانشهرها دوست دارم.
به همین دلیل هم با مردم این مناطق ارتباط بیشتری میگیرم. ارتباط من با تهران به خانهمان در سوهانک خلاصه میشود و کارهای روزمرهای که مثل همه مردم باید در ترافیک و شلوغی انجام دهم.» او تمرکز امکانات و جمعیت در تهران را ویژگی منفی تهران میداند و قصد دارد با مستندهایی که میسازد به شناخته شدن ظرفیتهای هر منطقه از کشور کمک کند. قارایی میگوید: «مستندهای ایرانگرد از مناطق کمتر دیده شده ایران حرف میزند؛ نقاطی که حتی ممکن است مردم آن استان هم آشنایی چندانی با زیباییهایش نداشته باشند. به همین دلیل تا به حال مستندی درباره تهران نساختهام. البته کوههای شمیران طبیعت بسیار زیبایی دارد که هر وقت در تهران باشم و دلم برای طبیعت تنگ شده باشد به آنجا میروم.»
- توچال را دوست دارم
توچال، منطقه گردشگری مورد علاقه قارایی در تهران است که اگر پنجشنبه و جمعهای در تهران باشد حتماً سری به آن میزند. او میگوید: «فکر میکنم مردم تهران کوههای شمیران و بهخصوص توچال را چندان جدی نگرفتهاند. این را از مواجه آنها با این منطقه کوهستانی میتوان فهمید. خوب به خاطر دارم که برای کوهنوردی و استفاده از هوای تازه کوهستان به توچال رفته بودم. ناگهان طوفان و برف سنگینی همه جا را فرا گرفت. طوری که هیچ ردپایی روی برفها باقی نمیماند. راه را گم کرده و در شرایط بسیار سختی بودیم. در نهایت از مسیری خودمان را به پایین قلهرسانیدم که اصلاً مسیر مناسبی نبود.
ممکن بود در این صعود جانمان را از دست بدهیم و گرفتار بوران و سرمازدگی شویم. بعد از رسیدن به نقطهای امن، وقتی فهمیدیم که از چه مسیر خطرناکی پایین آمدهایم بسیار تعجب کردیم و ترسیدیم. آن روز شاید اگر من و همتیمیهایم امکانات و تجهیزات کمتری به همراه داشتیم یا آمادگی کمتری برای صعود داشتیم ممکن بود جانمان را از دست بدهیم. خیلی از ما فکر میکنیم چون کوههای شمیران کوههایی نزدیک به محدوده شهری تهران هستند، صعود به آن هم چندان دشوار نیست و آن را دستکم میگیریم.»
- دردسرهای حمل بز
چند وقتی است که انجمن نیکورزی ایرانیان را راهاندازی کرده تا با کمکهای خیّران به توسعه مناطق محروم، کمک و نیازهای اولیه آنها را برطرف کند. از ۱۰ سال پیش که مستندسازی برنامه ایرانگرد را آغاز کرد راهش به روستاها و مناطق محرومی از کشور افتاد که از اولیهترین امکانات محروم بودند. قارایی درباره این انجمن یک ساله میگوید: «در طول سفر به روستاها و مناطق مختلف کشور از نزدیک با محرومیتها و مشکلات مردم در استانهایی مثل خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان و کرمان و...
مواجه شدم. دیدم که مردم زیادی در این مناطق از امکانات اولیه مثل به داشت و آموزش و کار و آنچه حق و در خور آنان است محروم هستند. از طرف دیگر در همین مناطق ظرفیتهای بسیار زیادی در زمینه گردشگری و کارآفرینی و... وجود دارد. یک سال پیش بود که تصمیم گرفتم انجمن نیکورزی ایرانگرد را راهاندازی کنم تا به کمک مردم شرایط زندگی در این روستاها را بهتر کنیم.»
فعالیتهای این انجمن در هر روستا و منطقهای به ویژگیهای آن منطقه بستگی دارد. ساخت جاده و مدرسه، حفر چاه، اشتغالزایی و کمک به کسب درآمد گوشهای از این فعالیتها طی سالهای گذشته است. او میگوید: «یکی از کارهایی که در انجمن نیکورزی ایرانگرد انجام دادیم تهیه بز مولد برای روستاهای محروم بود. اهالی این روستاها به دلیل مشکل مالی امکان خرید دام را نداشتند. ما این بزها را به دست روستاییان میرساندیم تا از شیر آنها استفاده کنند. گرچه این بزها به دست صاحبانشان امانت هستند اما برههای آنها متعلق به همان خانواده است و میتوانند از آن نگهداری کنند. حدود ۸ ماه پیش بود که ما این بزها را برای روستاهای سیستان و بلوچستان تهیه کردیم. چند هفته پیش که دوباره به این منطقه سر زده بودیم دیدم که بسیاری از این بزها بارور شده و برههای تعدادیشان به دنیا آمدهاند. این یکی از بهترین خبرهایی بود که طی ماههای اخیر شنیدیم و حاصل تلاشمان در انجمن بود.»
پیدا کردن بزهای مولد و انتقال آنها به مناطق روستایی از پردردسرترین کارهایی است که در ماههای گذشته سراغش را گرفته بود: «زمانی که تصمیم گرفتیم به این روستاییان بزهای مولد بدهیم کرونا در ایران شایع شده بود. به دلیل شیوع کرونا اجازه انتقال حیوانات از روستایی به روستای دیگر را نداشتیم. به همین دلیل باید این بزها را در سیستان و بلوچستان پیدا میکردیم و به مناطق روستایی میبردیم. پیدا کردن این بزها و جمعآوری آنها از مناطق مختلف بسیار کار سختی بود. اما دیدن نتیجه این کار طی هفتههای گذشته خستگی آن روزها را از یادم برد.»
- دغدغه حفظ طبیعت
از روستاهایی میگوید که مردمش حتی سرویس بهداشتی و حمام ندارند. به همین دلیل تأمین زیرساختهای این روستاها را با کمک مردم آغاز کرده است. قارایی میگوید: «با ۶۰۰ میلیون تومان توانستیم برای چند روستا جاده بسازیم؛ با این پول در تهران حتی یک واحد خانه نقلی هم نمیتوان خرید. این مقایسه را برای این انجام دادم که بگویم چقدر تمرکز ثروت و امکانات در کلانشهرها به روستاها ضربه زده است.
من تلاش میکنم این فاصله را کمتر کنم.» کمک به رونق گردشگری پایدار در روستاهای کشور یکی از مهمترین هدفهایی است که در انجمن نیکورزی ایرانگرد دنبال میکند. اما به دلیل شیوع کرونا فعلاً اجرای بسیاری از برنامههای آن را متوقف کرده است. با این حال فروش صنایعدستی را کمک خوبی به رونق کسب و کار در این روستاها میداند.
قارایی علاوه بر اینها دغدغههای محیطزیستی هم دارد و آن را میتوان از حرفهایش در مستندها یا محتوایی که در فضای مجازی تولید میکند هم فهمید. قارایی میگوید: «من در کنار معرفی جادبههای گردشگری به فکر این هستم که فرهنگسازی لازم در این مناطق ایجاد شود. فضای مجازی این روزها جایی از کشور را ناشناخته نگذاشته است. اما آنجه من در ویدیوها و مستندها دنبالش هستم این است که این فضاها را در حالی معرفی کنم که از چگونگی مراقبت از این طبیعت هم صحبت کرده باشم.»
- ماجرای تولد ایرانگرد
نخستین مجموعه از مستندهای ایرانگرد ۱۰ سال پیش از تلویزیون پخش شد. ماجرای شروع ساخت این مستندها قصه عجیبی دارد که از زبان جواد قارایی میشنوید:
همراه گروهی کوهنورد به گردنه دیزین رفته بودم. مشغول کوهپیمایی و لذت بردن از طبیعت بودم. ناگهان با اینکه هدفون در گوشم بود صدای مهیبی شنیدم. دیدم که از بالای کوه برف شکسته شد و حجم بزرگی از برف به سمتم حرکت کرد. نمیتوانستم حرکت کنم. میخکوب شده بودم. توده بزرگ برفی به سمت من آمد بدون اینکه من بتوانم قدم از قدم بردارم. من از شدت هیجان و اضطراب میخندیدم. بهمن به من رسید و حجمی از برف مرا دربرگرفت. در چشم بر هم زدنی در عمق یکی دو متری برف فرو رفتم. سکوت عمیقی بود. همچنان وضعیت برایم جالب بود. با خودم گفتم چقدر این حادثه میتواند جالب باشد. بعد به خودم گفتم خب کمکم باید بلند شوم.
دست و پایم را تکان دادم. هیچ حرکتی نکردم. فکر کردم اصلاً زوری به خرج ندادهام. بیشتر تلاش کردم. این بار با تمام قدرت و وجودم سعی کردم بلند شوم. اما یک میلیمتر هم تکان نخوردم. بدنم داغ شده بود. اما خودم را نباختم. امکان داشت بهصورت عمودی یا افقی در برف باشم. گفتم بهتر است فریاد بزنم. فریاد کشیدم هیچ صدایی نشنیدم. تاریک بود.
نفس کشیدن سخت شده بود. حس میکردم در برف فریز شدهام و امکان تکان خوردن ندارم. یادم آمد افرادی که زیر بهمن میمانند فرصت کمی برای زندگی دارند. کمبود اکسیژن و له شدن زیر بهمن و ضربه خوردن و آسیب دیدن بر اثر آن میتواند دلایل مختلفی برای این مرگ باشد. فکر کردن به این موضوع مرا غمگین میکرد. از خدا کمک خواستم. گفتم نمیخواهم به این شکل بمیرم. و بیهوش شدم. در واقع مردم. اما با تمام وجود از خدا خواستم که نمیرم و زنده بمانم. آن بالا همه همراهانم جان سالم به در برده بودند. کسانی که بیرون بودند نمیتوانستند مرا در اقیانوس برف پیدا کنند. یکی اتفاقی آمد سراغ جایی که من بودم و گفت اینجا را بگردیم. شروع به کندن زمین کردند.
هنوز بدنم داغ بود که مرا پیدا کردند. برای اینکه من به دنیا برگردم بهصورتم میزدند. من با یکی از این سیلیها از مرگ بیدار شدم. دیدم همه بچهها بالای سر من هستند. فکر میکردم خوابم برده. گفتم: برویم. مربی گفت: چیزی نیست تو زنده ماندهای. گفتم: یعنی چی؟ نمیفهمیدم چه میگویند. بچهها گفتند: تو از مرگ نجات پیدا کردهای. مرگ را جلو چشمم دیده بودم. به یاد این افتادم که من مرده بودم. باورم نمیشد. گفتم: مگر میشود؟ امکان ندارد! میگفتم: من مرده بودم. بعد دیگر سکوت کردم. بعد از نیم ساعت بچهها هنوز داشتند تلاش میکردندکه مرا از آن زیر بیرون بیاورند. باورم نمیشد زنده بمانم. ۱۵ دقیقه زیر بهمن مانده بودم.
شاید فقط یک دقیقه هوشیار بودم. از زیر بهمن زنده بیرون آمدم. تا چند ماه بعد از این اتفاق من منزوی بودم. خدا به من فرصت دیگری داده بود و آن اتفاق زندگی مرا کاملاً تغییر داد. آنجا بود به این نتیجه رسیدم که باید دنبال علاقهمندیهایم باشم. برای اینکه از عمری که خدا به من داده است درست استفاده کنم باید دنبال چیزی میرفتم که دوستش داشتم. آپارتمانی داشتم که فروختم و نخستین قسمت ایرانگرد را تولید کردم. این کاری بود که من باید برای خودم و برای استفاده درست از عمرم انجام میدادم. من عاشق ایران و طبیعت ایران بودم و این کار کوچک را به خاطر کشورم انجام دادم. بعد هم ایرانگرد علاقهمندان خود را پیدا کرد و من توانستم مجموعههای دیگری از این مستند را تهیه کنم تا همه مردم با زیباییهای ناشناخته ایران آشنا شوند.