به گزارش اقتصادنیز روزنامه اعتماد در این باره نوشت: آیا بیکاری این تعداد فارغالتحصیل دکتری خسارت نیست که جامعه علمی و پژوهشی کشور در کنار دیگر بخشهای سازمانی خصوصی و دولتی در سکوت ماندهاند؟ و قادر به جذب آنها نیستند؟آیا هزینه برای تربیت این نیروها کمتر از ایجاد فرصت شغلی برای آنها بوده است؟!
این مهم جدا از خسارات روحی و اجتماعی برای این گروه از فارغالتحصیلان است که بهطور مداوم بر دامنه افسردگی و میل مهاجرت افزون میکند! به راستی بنیاد نخبگان و معاونت علمی ریاستجمهوری در کجای این مشکل ایستادهاند که تلاشی صورت نمیدهند! مگر وظیفه آنها جذب و ساماندهی نیروهای نخبه کشوری و ساماندهی وضعیت نخبگان و فارغالتحصیلان برجسته کشور نیست؟ آیا با به کارگیری سیاستهای جناحی مساله مهمی مثل بیکاری جمعیت بزرگی از دکترهای این کشور به حاشیه رفته است؟!
نکته مهم در این آمار این است که با توجه به نیاز کشور به نیروی متخصص و ضرورت حل مشکلات کشور با کمک نیروهای انسانی آموزشدیده چگونه است که این حجم از بیکاری برای فارغالتحصیلان مقطع دکترا وجود دارد.
به ظاهر این مساله دو معنا دارد؛ نخست آنکه آموزشدیدگان کارایی لازم را برای حل مسائل کشور ندارند. دوم اینکه نوع آموزش ارایه شده به آنها کفایت حل مشکلات کشور را نمیکند که در هر دو صورت این وزارت علوم و... دستاندرکاران برنامهریزی کشور هستند که باید پاسخ دهند.
اگر از این نگاه هم نخواهیم به موضوع نگاه کنیم شاید نیروهای فارغالتحصیل به کار سیستم برنامهریزی و حل مساله کشور نمیآیند، بلکه کسانی میتوانند به مشکلات کشور رسیدگی کنند که نوعی وابستگی خانوادگی یا گروهی و... به برنامهریزان و تصمیمگیران دارند! که این خود نگرانی را بیش از گذشته میکند. چراکه اگر نیروهای آموزشدیده کشور برای حل مشکلات کشور کارایی نداشته باشند یا به کار گرفته نشوند به معنی آن است که مشکلات بر هم انباشته شده و نیروهای آموزشدیده در این سطح در بستر ناکارایی و ناامیدی مشترک گرفتار میآیند.