به گزارش خبرگزاری صداوسیما، محمد قاسم کیا، نماینده دوره چهارم مجلس شورای اسلامی، ۱۰ بهمن ۱۴۰۲ مهمان برنامه فی المجلس شبکه خبر بود.
مقدمه مجری : ایشان چون از نماینده های خیلی قدیمی هستند نماینده های دوره اول که فکر می کنم فقط یک مورد داشتیم در برنامه فی المجلس ، نماینده های دوره دوم و سوم و چهارم هم کم داشتیم ، من فکر می کنم که مورد مناسبی است که از ایشان درباره ی گذشته ، اولین دوره های مجلس ، اولین دوره های بعد از انقلاب و خاطراتی که دارند ، تفاوت هایی که با مجالس فعلی داشتند و دارند ، از ایشان در این موارد سوال کنیم.
سوال : من در مورد مجلس چهارم و مجلس های قبلی که احتمالا شما هم با آن آشنا هستید می خواهم این را بپرسم که تفاوت چه بود ؟ چون مجالس اول به نظر می آید خیلی بیشتر موثر بودند در کار مملکت و در تصمیمات مهم دخیل بودند ، خیلی این موضوع مجلس در رایس امور است در این مجالس اول صدق می کرد ، الان شاید بعضی ها می گویند که دیگر خیلی ....
کیا : قطعا همین طور است که دوره های اول و دوم و این ها ، کسانی که وارد مجلس می شدند ، شناخته شده تر بودند ، به انقلاب خیلی نزدیک بودند .
سوال : جزء بنیانگذاران بودند
کیا: بله جزء بنیانگذاران بودند ، سوابق شان پیش مردم بود ، تفاوت زیاد داشت و مسائل هم زیاد داشت مسائلی که برای مجلس پیش آمد ، خود قصه بنی صدر بود که شما میدانید که مجلس ورود پیدا کرد ، قصه کوچکی نبود، قصه بنی صدر یک داغی همیشه در دل دوستان بود که کی می خواهد این قصه اش واقعا نگران کننده بود و شخصیت هایی که بودند تا دوره چهارم که ما بیشتر اطلاع داریم.
سوال : کجا ؟
کیا: همان شهر کردکوی ، بله من ده سال آنجا شهردار بودم از اسفند ۵۷
سوال : دور اول ؟
کیا: بله دور اول
سوال : و دور دوم ؟
کیا : دور دوم آقای حجت الاسلام داوودی آمدند ، ایشان هم از روحانیون خوب بود و مرحوم شدند خدا رحمت شان کند . دور سوم حکایتی دارد ، دوره سوم ما آنجا سه دوره انتخابات شد
سوال : مدام باطل شد و تکرار شد
کیا : بله ، همه ی آن هم باطل نشد ، بار اول که من خودم هم آنجا دوره سوم کاندید بودم ، با یکی از آقایان به مرحله ی دو رسیدیم ، یک روز از تبلیغات مرحله ی دو گذشته بود اعلام کردند انتخابات ابطال ، مسائلی پیش آمد و مردم هم ناراحت شده بودند ، دوستان ما چون اصلا اهل هیچ چیزی نبودند خیلی متعجب شدند که این ابطال ، البته آنها دلایل دیگری داشت، انتخابات ابطال شد رفت برای میان دوره ای ، میان دوره ای انتخابات دومرتبه برگزار شد ، دو مرحله اش هم برگزار شد ، من آنجا در این مرحله من دیگر رای سوم را آورده بودم ، آن وقت آن برادری که بعدا رای آورد در مرحله ی دوم آقای فخر روحانی ، نمی دانم شما شاید اسمش را نشنیدید ، روحانی بودند و این ها ، ایشان رای آوردند آمدند مجلس ، این جا اعتبارنامه شان تصویب نشد .
سوال : یعنی دور سوم در واقع کردکوی نماینده نداشت ؟
کیا : نه ، داشت منتها یک سال و خورده ای ، باز یک بار دیگر برگزار شد
سوال : یعنی ، میان دوره ای دوبار تکرار شد
کیا : بله
سوال : با چه مقدار رای شما انتخاب شدید ؟
کیا : ۴۴ هزار رای
سوال : نماینده های بانفوذ و خیلی ریش سفید و مثلا معتبر مجلس چهارم چه کسانی بودند ؟
کیا : مجلس چهارم ، آن اوایل آقای موحدی ساوجی بود که می دانید ایشان خیلی در این کارها فعال بود، خود آقای ناطق بود ، آقای شجاعی کیاسری بود، مهندس خاموشی بود ، آقای حسینی شاهرود بود که خدا رحمت کند ، دوره چهارم، ما جزء نماینده های سر و صدا دار نبودیم کمتر سر و صدا داشتیم و این ها ،
سوال : بیشتر کارهای ملی و کلی را شما دنبال می کردید یا کارهای مردم کردکوی و منطقه را ؟ اصلا مردم چقدر به شما فشار می آوردند؟
کیا : هر دو را ، من هم شهردار بودم و هم تقریبا رئیس بازرگانی هم بودم اوایل انقلاب ، تمام خورد و خوراک مردم و وسایل و امکانات ساختمانی و این ها را ما توزیع می کردیم در شهرداری
سوال : بازرگانی استان یا بازرگانی کردکوی ؟
کیا : همان شهر خودمان کردکوی ، منظور نمی گویم بازرگانی ، شهرداری آنجا مسئول بود آن موقع ، آن موقع ما هنوز بسیج کشور کوپن چاپ نکرده بود ما دفترچه چاپ کرده بودیم، توزیع کرده بودیم ، کار بسیار سنگین و سختی هم بود ، آن جا که ما باید این کارها را برایش انجام می دادیم ، با همه ی این ها که ما ۱۰ سال آنجا با جان و دل، البته کارهای ما در شهرداری مفصل است و یک داستانی دارد، اصلا خودش یک شرح مفصلی است که چه کارهایی انجام شد در چه شرایطی و چطوری بود و چطوری نبود، ما دست خالی رفتیم آنجا، ما را به زور فرستادند شهرداری، یک ساختمان ۴۰-۵۰ متری چوبی قدیمی بود ، این زمین شهرداری برای تیمسار تیمور بختیار بود ، اقای تیمور بختیار یک نماینده برای اموالش در آنجا داشت ، که از همین تهران آمده بودند ساکن این خانه بودند که اموال بختیار را در آنجا جمع و جور می کردند ، مثلا زمان گندم می رفتند سهم خودشان را می گرفتند ،
سوال : شما آن ساختمان را گرفتید ؟
کیا : بله ، این زمین مصادره شد ، آن ساختمان شد ساختمان شهرداری ، همین ساختمان ۵۰متری دو سه تا اتاق .
سوال: چرا مگر قبل از انقلاب ساختمان شهرداری نداشت ؟
کیا : اصلا زمین و ملک و جای این طوری نداشت یک جای دیگری شهرداری بود. شهرداری هیچ درآمدی هم نداشت ، فقط یک لغو عوارض دروازه ای بود که قدیم ها دروازه ها عوارض می گرفتند برای شهرها و این ها را بعد جمع می کردند می دادند به شهرداری وقتی این ها جمع شدند آن درآمدها را جمع می کردند و وزارت کشور با توجه به وضعیت، شهرداری درجه هم داشتند مثلا ما شهرداری درجه ۵ بودیم ، با توجه به درجه و فلان و این ها آن پول را تقسیم می کردند یک مختصری فقط از آن ما درآمد داشتیم هیچ چیز دیگر نداشتیم در شهرداری ، هیچ نیرویی هم نداشتیم ، یک بنا داشتیم یک لوله کش ، شرایط خیلی سختی بود آن زما ن شهرداری خیلی شرایط سختی بود ، کار کردن ،
سوال: ولی مردم خیلی کمک میکردند سال ۵۷
کیا : بله کمک مردم این طور بود که طرح هایی که ما اجرا می کردیم ، هیچ مزاحمتی و چیزی نداشتند که باید تمام خیابان هایی که الان هست یا ما تعریض کردیم یا ما احداث کردیم همه را ، کلی هم دو تا خیابان اصلی داشت که ما تعریض این را شروع کردیم تمام آن مغازه ها را باید تخریب می کردیم کلیه مغازه ها را تخریب کردیم و تعریض را شروع کردیم یک نفر نیامد یک تو به ما بگوید که بالاخره زندگی اش است دیگر ، احترام می کردند و ما را می شناختند خب ما آنجا هم بزرگ شده بودیم ، دوره سوم انتخابات یک چیز عجیبی بود ، ما در کردکوی برای اولین بار تمام طوایف شهر سر یک سفره جمع شدند ، سر انتخابات ، همه ، طایفه های مختلف هم بود، اولین بار همه با هم جمع شدند ، نمی دانم چطور بگویم به شما که مثلا آن روزی که ما زمانی که کاروان بردن هم آزاد بود ، هنوز ممنوع نشده بود، ۱۴ فروردین بود ما از کردکوی حرکت کردیم ، شما چون دیدید می دانید از کردکوی به بندرترکمن ما از آن روستای نیازآباد یک رودخانه داشت از آن رد شدیم ، آن ته ماشین های ما از کردکوی بیرون نیامده بودند هنوز
سوال : یعنی طول کاروان این قدر بود ؟
کیا : بله ، بعدا بیشتر هم شد ، ما آن روز از آنجا حرکت کردیم هر کس هر چیز داشت آورد ، اتوبوس ، مینی بوس ، وانت ، سواری ، هر کس هر چیز داشت با خودش گرفت و آورد ، تریلی و در آنها جمعیت هم بودند خالی هم نبودند ما از آنجا حرکت کردیم و آمدیم بندرترکمن ، از بندرترکمن آنجا یک سخنرانی کردیم و بعد از این جا رفتیم منطقه دیگر و در میدان دور زدیم دومرتبه ، من اولین بار که میدان را دور زدم ته کاروان را دیدم و دیگر تا شب ندیدم ، برگشتیم و آمدیم در روستاهای مختلف ، الان سیمین شهر به آن می گویند آن زمان دو تا روستای بزرگ بودند.
سوال : الان به هم چسبیدند
کیا : بله ، جاهای مختلفی رفتیم ، ما جلو بودیم می رفتیم سخنرانی می کردیم و حرکت می کردیم کاروان همین طور پشت سر ما بود ، تا شب ، بعد از آنجا دوباره از آن جاده رفتیم بندرگز با همان کاروان ، بندرگز هم آنجا بودیم و از بندرگز رفتیم روستای گزشان ، بعد از آنجا آمدیم خانه ، کردکوی ، دیگر شب شده بود ، صبح رفتیم شب شده بود ، این بندگان خدا با خودشان بعضی هایشان نانی چیزی آورده بودند و بعضی هایشان هم در راه وقتی یک جایی می ایستادیم می پریدند یک نانی و چیزی می خریدند ، یک چیز عجیبی بود ، اصلا بعضی وقت ها می بینید که عنایت دیگری در کار بود ما اصلا هیچ پشتوانه ای که مثلا یک آدم بزرگی در این جا و آنجا و فلان و این ها به قول آیت اللهی وزیری وکیلی ، اصلا نداشتیم ، خودمان بودیم با خود مردم آنجا ، این است که در معرض بعضی آسیب ها بودیم .
سوال : در کمیسیون اصل نود بودید ، دیگر کمیسیون اصل نود کارهای ملی می کند ، در کمیسیون اصل نود چه اتفاقاتی افتاد ؟
کیا : کمیسیون اصل نود ما می دانید که بخش های مختلف داشت ، ما هم مسئول بخش فنی عمرانی بودیم ، من مسئول آن بودم با دو نفر از دوستان که همه اش ۱۰ تا از وزارتخانههای درشت مملکت زیرمجموعه کار، کارهایش هم برای ما بود یعنی هر کس شکایت میآمد از وزیر، از دستگاه وزارتخانه پیش ما میآمد و بعضی از این آقایان هم خیلی شکایت علیه شان بود پیش ما، حالا من، چون آدمی بودم که ۱۰ سال کارهای اجرایی کرده بودم و مشکلات آدم های اجرایی را می دانستم هیچ وقت کوچکترین اذیتی مثلا خدایی نکرده اصلا نداشتیم و واقعا کمک شان کردیم خودشان هم می دانند همه شان هستند ، هیچ توقعی کمکی ، چیزی هم از ایشان نداشتیم و نکردیم اصلا .
سوال : چه شکایتی می شد ؟
کیا : مثلا از آقای زنگنه ، آقای عباسپور برادر شهید عباسپور که نماینده تهران بود شکایت کرده بود که راجع به نیروگاه گازی ، می گفت این نیروگاه گازی که شما در فلان جا زدید ، اگر نیروگاه ترکیبی
می زدید خیلی بهتر بود و به صرفه بود ، خب بله ، بود شرایط زمانش را باید نگاه کنیم دیگر وقتی یک مملکت در یک مضیقه ای است تصمیم می گیرد که مشکل مملکت را حل بکند آن زمان ناچارا یک کاری می کند ، شرایط زمان و این ها را هم باید ببینیم ، منتها مجلس نه به عنوان فقط کمیسیون اصل نود ، شما آن۱۰۴ میلیاردی بانک صادرات آن زمان یادتان هست ؟ آقای خدادی بود ، پرونده این قبل از این که بیاید در مردم و خیلی چیز بشود یکی دو بار در کمیسیون بررسی شد ، از دادگاه انقلاب می آمدند از اطلاعات می آمدند ، جمعی بودند می آمدند و بررسی می کردند یعنی این که چه کار کردید ؟ چه شد و چه نشد ؟ در واقع سوال جواب داشتند ازایشان که توجیه داشت کارهایشان ؟ مفصل صحبت می شد ما هم در جریان بودیم ، تا این که یک روز دیدیم که یک سوالی طرح شد از آقای وزیر دارایی ، یک سوالی طرح شد، آن آقای آستانه بود نماینده ی فکر کنم اراک بود آن زمان بود که قصه چپ و راستی ها و دودستگی ها و این ها شروع شده بود ، ایشان آمد از وزیر دارایی سوال کرد راجع به این موضوع ۱۰۴ میلیاردی سوال کرد و آقای وزیر دارایی هم آمد این جا و خیلی بد جواب داد، خیلی ، هم این که آن وقتش را باید دو قسمت می کرد ، یک قسمت بعد از اظهارات سوال کننده ها ، آن جواب می داد ، نه آن وقتش را تنظیم کرد ، نه چیزهایی هم که گفت چیز به درد بخوری بود ، خیلی واقعا آدم دلش می سوخت ، چون سر آن کار کار خوبی شده بود ، برخورد خوبی شده بود ، اتفاق خوبی افتاده بود .
سوال : یعنی به نظر شما می توانست خوب جواب بدهد و نداد
کیا : نه اصلا به دولت خسارت زد خیلی ، همان آن طور خسارت زد ، هم این میتوانست دو روز قبل چون آن موقع سوال کردند حالا دیگر این مخفی کاری ندارد ، بیایید بگویید دیگر ، چرا این را
نمی گویید تو که باید دو روز دیگر بیایی این جا جواب بدهید ، حالا که مجبور هستید جواب بدهید برو و یک مصاحبه بکن و دو روز سه روز جلوتر موضوع را برای مردم بگو که بعد نشود این طور که بیایی این جا حرف بزنید و اقایان بگویند که اگر ما نباشیم این ها همه چیز را مخفی می کنند .
سوال : یعنی در واقع مجلس را بیشتر حساس کرد .
کیا : مجلس خیلی شاید حساس نشود من خیلی ناراحت شدم ، من اهل این چیزها نبودم ، چون می دانستم اوضاع چیست ، از این سوء استفاده ها من بدم می آمد و خیلی هم در مجلس گفتم ما سر و صدایی نداشتیم ، استثنائا این از همان چیزهاست که گاهی خداوند پیش راه آدم می گذارد ، من تصمیم گرفتم جواب این اقا را بدهم.
اولین بار رفتیم اون فرمی که صبح ها می گذارند خارج از نوبت ثبتنام میکردند .
سوال : نوبت نطق پیش از دستور خارج از نوبت؟
کیا: ما آمدیم صبح زود اون فرم را امضا کردیم ما نوشتیم اسم مان را بعدش هم کسی نیامد چون باید اگر هر کسی میآمد بین قرعه کشی بکنند یک نفر را انتخاب کنند هیچ هم نیامد شد نوبت ما ، حالا ما نه هیچی تنظیم کردیم نه هیچی آماده کردیم چون می دانید نمایندهها همه چیز را می نویسند می خوانند میخونند دیگر اینی که کسی همین طوری بیاید نطق بکند کم اتفاق می افتد من هیچی نداشتم وقت من هم شده بود همینجا هم بود.
به آقای ناطق پیغام دادم که من میخواهم راجع به این موضوع صحبت کنم گفتند بابا یک چیزی بود تمام شده گفتم من با آقای آستانه کاری ندارم من میخوام این قصه را شرح بدهم گفت خب حالا اگر این جور است حالا دو دقیقه مانده به نوبت من آمدیم پشت میکروفون شروع کردیم توضیح دادن مفصل توضیح دادیم در جریان هم بودند
گفتم آقایان ملت ایران این قصه این است این آقا میرفت چک می گذاشت در بانک و این چکش دو روز دیگر اعتبار داشت و دو روز دیگر پر میشد حسابش این دو روز زودتر این بانک این را تایید میکرد این از این استفاده می کرد دو روز سه روز زمانی که اون خداداد هم فرار کرده بود شش میلیارد بیشتر بدهکاری نداشت
می گفتند صد و سی و چهار میلیارد جمع چک ها بود بعد انباری هم که اینجا داشت خیلی بیشتر از اون بود منتها ترسیده بود فرار کرده بود که من مفصل اونجا صحبت کردم شرح دادم گفتم ملت این اتفاق این است جمع این پول هایی که شده، شده آن موقع که این آقا فرار کرد شش میلیارد بدهکار بود کاریک هم که کرد این بود حالا این را اگر می خواهید بگویید اختلاس است بگویید دزدی است بگویید هرچیزی که اسمش را می خواهید بگذارید ،بگذارید موضوع این بود.
سوال: یعنی شما معتقد بودید به اینکه مجازات خیلی سنگینتر از آنی بود که باید باشد.
کیا: نه قصه ای که اتفاق افتاد اونی نبود که در اذهان مردم به وجود آورده بود گفتم این اتفاق افتاده این آقا فرار کرده دوتا کار می شود دولت بکند یکی اینکه ولش کند اون برود اون پولا را بخورد و اونجا زندگی بکند اینجا هم دو تا کارمندی چیزی فلان بگیرند محاکمه بکنند این یک راه است راه قانونی اش این است راه دیگر این است که بیایند یک تدبیری بکنند که کردند این آقا را راضی کردند برش گردانند گفتند تو چرا فرار کردی تو اینجا سرمایه بیشتر داری اموالش را ازش گرفتند تحویل بانک دادند و تسویه کردند و خودشان تحویل دستگاه قضایی دادند و این کار بدی نبود این کار خوبی بود دولت انجام داد یا لااقل زیر مجموعه دولت
من گفتم که اونجا که این تدبیر ، تدبیر خوبی بود حالا چرا اون اتفاق افتاد آنها چیزهایی است که باید بررسی شود یک اینکه خیلی از چیزها اتفاق میافتد قابل جلوگیری نیست اینکه شما بگویید که ما یک کار کنیم اصلاً خانه را دزد نزند، اصلاً این اتفاق نیفتد، می افتد ولی خوب باید مجازات شود کارمند بانک، رئیس بانک پول دستش است دیگر و میتواند هر کاری بکند ولی وقتی گیر افتاد مجازات شود همان اول نمیتوانیم بگوییم که ما این را ببندیم نه ، این کار خوبی شده بود اتفاق خوبی افتاده بود بعد گفتم آقای محمد خان شما دولت را ضایع کردی همان جا دولت که خوب کار کرده بود اینجا بعد آن قصه را گفتم که دو روز زودتر مصاحبه می کردی که این آقایان نگویند که اگر ما نباشیم تو مملکت .
سوال : سنگ روی سنگ بند نمی شود؟
کیا: میگویند همه را پنهان میکنند که اونجا بلند شدند اخطار قانون اساسی داد به آقای ناطق که آقای کیا به من توهین کرد و آقای ناطق هم قبول نکرد کاری ندارم آقای دعایی آن موقع مجلس هم بود روزنامه اطلاعات داشت .
سوال : آقای دعایی شش دوره نماینده مجلس بودند؟
کیا: بله از موقع آقای هاشمی هم بود دیگر، ما ساعت یک بود در خانه نشسته بودیم زنگ در خونه ما همین کوچه امام خانه ما بود رفتیم دیدم کسی نیست نگاه کردم دیدم آقای دعایی دارد میرود اینجا برگشتم دیدیم سه چهار تا روزنامه اطلاعات آورده گذاشته در حیاط و رفته که همان روز جای سر مقاله نطق من را چاپ کرد دقیقاً صفحه اول هم تیتر زد عکس گذاشت
چون واقعاً در آن شرایط این کاری که من کردم نه به خاطر این و اون نکردم من آن اتفاق افتاد بدم میآمد گفتم این درست نیست ولی حالا این کی از اقدام من سود برد حالا یکی خود آقای سیف بود اون موقع مدیرعامل بانک ملی شد بعدش هم رئیس بانک مرکزی شده بود قول آقای سیف بگویم آقای سیف گفت وقتی این اتفاق افتاد این دفاعی اینجوری از ما شد حالا از آن که نه از کل، چه کسی خودش را به خطر انداخت توی این شرایط اینجوری دفاع کرد از هرکی داشتیم سوال می کردیم کسی نمی شناخت پس گفتم که که عکسش را بیاورید عکسش را آوردند من دیدم ، دیدم تو همونی که هما روز که آقای محمدخان سؤال کرد تو راهرور با محمد خان دعوا کردی و من تو رو اونجا دیدم بعد گفتم که خوب بروید ببینید پرونده ایشان چند تا نامه به ما داده چند نفر معرفی کرده وامی ، تسهیلاتی چیزی دیدیم اصلا هیچی ندارد
گفتیم بروید شهرستان بگردید رفتند شهرستان ما گشتند و آن جا هم چیزی ندارد بعد ماندیم منتظر که بالاخره بیایی چایی بخوری کاری چیزی فلان تا آخر ،من دیگر بعد از اون هم اصلاً اگر نامه هم یک ارباب رجوع می آمد خودم نمی نوشتم می دادم کسی دیگر بنویسد این ها را خود آقای سیف می گوید که به همه نماینده ها پیغام میدام سلام برسانید بگویید فلانی یک سری به ما بزند و فلان ، از شما خبری نشد بعد یکی دوتا از دوستانم بودند گفت که پیش خودم گفتم که خدایا هنوز این جور آدم ها هنوز پیدا میشود واقعاً موقعیتی بود اگر کسی میخواست.
سوال :یعنی آدم هاییکه فقط کاری را بکنند که احساس وظیفه می کند ؟
کیا: بله احساس وظیفه میکند بعد خدا برکت میدهد از جای دیگری خیلی ها به ما گفتند شما هیچ کاری برای خودتان نکردید تقریبا یک جوری عرضه نداشتید مثلاً ولی ما نکردیم تو چهار سال ،تو اون ده سال ، و بعدش که فولاد بودم ، اصلا کوچک ترین استفادهای کوچکترین بهرهبرداری ،کوچکترین چیزی نداشتیم حتی جاهایی از حقوق خود مان هم گذاشتیم
من حتی بازنشستگی خودم را من دبیر بودم دیگر ،سی سال و خورده ای هم همش مسئول بودم یک سال آموزش و پرورش بودم ولی هیچوقت از آموزش و پرورش نرفتم گفتم من الان منتقل کنند می گویند اینها هر جا که خوب است خودشان را میبرند آنجا چون من هشت سال در شرکت ملی فولاد بودم صد هزار کارگر و کارمند شاغل و بازنشسته داشتیم چیز عظیمی بود
خب صندوقش هم همین طور من بیشتر این کارها هم دستم ولی خدا میداند که اصلاً چند بار آقای هراتی گفت چرا پرونده ات را نمی آوری گفتم هستم همون آنجا آخرش هم نرفتم .
سوال : همان جا مامور به خدمت بودید؟
کیا: بعدش هم همانجا بازنشست شدم آموزش پرورش الان من بازنشسته آموزش پرورش کردکوی هستم از همان جا هم حقوق میگیرم من اعتقاد دارم حرف های گنده ای هست شاید ولی خب حالا میزنیم دیگر تو این مملکت هرکس میخواهد مسئولیت قبول بکند باید از همه چیز بگذرد اگر بگوید من حق و حقوق خودم را هم میخواهم باز موفق نمیشود اینجا یک جوری است
هرکس رئیس ده نفر میشود جلو می ایستد وزیر میشود، وکیل می شود هر کس می شود اگر یک گوشه چشمی به خودش و زندگی خودش داشته باشد کارش هم حرکت نمی کند
حالا آنهایی که استفاده میکنند و برای خودشان توجیه درست میکنند به جای خودشان برکت نمیکند ما الان بیشترین ضربه را از اینجا میخوریم آدمها دارند کار میکنند مدیر هم هستند خلاف هم ظاهرا هم نمیکنند ولی اون مدیری که اونجوری خدمت بکند بتوانیم جواب شهدا را بدهد اصلا در وجدان خودش حداقل اون مدیر را این نظام نیاز دارد ما اصلا کادر فرهنگی کسانیکه این دستور آقا را که گفته بود جهاد تبیین خب این جهاد تبیین آدم میخواهد آدم کارکشته، اینکاره میخواهد که فرصت هم داشته باشد ما آدمهای به درد بخورمان یا مسئولند یا شهید شدند.
سوال: شما دور چهارم که تمام شد برای دوره پنجم داوطلب شدید یا اصلاً داوطلب نشدید؟
کیا: نه دیگر ببینید ما از اولش که داوطلب شدیم من اسمم محمد قاسم کیاست اینها توی آن تشکیلات حزبی یک کسی را داشتند به نام قاسم کیای الوندی آمده بودند گفتند همین قاسم کیا الوندی همین محمد قاسم کیاست گفتم بابا آن موقع که این را چیز کردند من دیپلم بودم اسمم را که بلد بودم بنویسم که اگر هم آنهایی که که نوشتند قصدشان من بودم من پس نبودم دیگر.
سوال: دور پنجم؟
کیا: نه از دور سوم بله این چیزها را داشتیم که دوره پنجم دیگر این حالا از این کارهای استشهاد محلهای حالا کار ندارم چند تا نکته است آقای افخمی راجع به بحث نمایندهها، بحث مسئولین
یکی اینکه نمایندهها یکی دوتا کار اصلاً نباید بکنند یکیاش این است که نباید در عزل و نصب مسئولین دخالت کنند بسیار ضرر دارد برای خودشان هم ضرر دارد، برای مملکت هم ضرر دارد برای شهر هم ضرر دارد بابا تو هر کس را که بگذاری مسئول یک جمعیتی با او مخالفند با تو مخالف میشوند و اون هر کاری بکند مسئولیتش پای توئه
تو چرا این کار را بکنی از اونور با این کارت وزیر را هم تضعیف کردی، چون همه میدانند که تو گذاشتی این آدم را وزیر اینجا کارهای نبود مثلا، خب این وزیر چه جوری میخواهد وزارت بکند ما اجازه بدهیم هر کس کار خودش را بکند به خدا نتیجه اش خیلی بهتر است خیلی خیلی بیشتر است یکیاش اینکه مثلاً واقعاً نمایندها نباید از آن حریم خودشان خارج بشوند بسیار ضرر دارد
نمیدانیم چرا هیچکس نمیآید تاکید بکند که چرا این کار را میکنید، یکی دیگرش همین وضع تو شهرستانها همین کارهاست که این را بگذار آنجا و دخالت بکن حالا آن که در سطح کشوری است، یک سری کارهای ریز هست کار اینجوری هست که آن خلوص کار از بین میبرد.
حالا، چون شما رفته اید ته گمیشان یک روستایی است آن موقعی که ما رفتیم انتخابات آنجا آب لولهکشی نداشت با تانکر آب میآورند ما هم یک بار رفته بودیم آنجا دوره چهارم نرفته بودم من در تو سخنرانی هایم میگفتم همیشه در کردکوی بود میگفتم مردم اگر یک روزی امر دایر بشود بین آسفالت کردکوی یا آب آن روستا شما بدانید ما آب روستا را انتخاب میکنم این را میگفتم
اولین دیداری که با داشتیم با آقای هاشمی رئیسجمهور بودند هفت هشت نامه درخواست و نامه نوشته بودم که کسی که کمک کنند و فلان یا خواستههایی که داشتند اولینش درخواست آب آن روستا بود اونجا بهش گفتم آقای هاشمی من کردگویی هستم این روستا مال بندرترکمن هست هیچ کدامشان هم شاید به من رای ندهند من اصلاً دور چهارم نرفتم اونجا ولی این را گفتم حتی اگر نمیگفتم یک واقعیت است گفتم که من اولین کاری که بکنم آب این روستا هست این نامه این روستاست هیچ کس هم نیست نه آنها و نه هیچ کس.
من هستم و بالا خدا، این نامه این روستا، ده میلیون تومان آن موقع.
سوال:بله خیلی پول بوده؟
کیا: بعد بچهها خواستند این ده میلیون تومان را اونجا منبع بزنند ولی گفتم نه این را فقط باید لوله بگذارید.
سوال: چند تا بچه دارید؟
کیا: پنج تا.
سوال: پسر یا دختر؟
کیا: دختر.
سوال: بزرگترین دخترتان چند ساله است؟
کیا: چهل و دو سال.
سوال: خب هیچ کدام علاقهمند هستند به اینکه نماینده مجلس شوند و یا در سیاست دخالت کنند؟
کیا: تو سیاست به معنای حمایت از انقلاب و انقلاب خیلی، بچههای ما عرض شود که سه تا پزشک هستند، دوتا فوق لیسانس مدیریت شهری هستند این که میگویم خدا از یک جای دیگر برکت میدهد به زندگی آدم اینجوری است.
سوال: چند تا نوه دارید؟
کیا: دوتا.
سوال: بزرگترین نوه چند ساله است؟
کیا: شش، هفت ساله.
سوال: پس حالا خیلی مانده به نتیجه؟
کیا: خدارو شکر بچههای خوبی هستند ما همیشه میگوییم این بچهها هستند باقیات صالحات ما هستند.
سوال: آقای محمد قاسم کیا یک نکتهای را گفت که فکر میکنم باید همون جوری که خودش گفت نقل کنم و امیدوارم بتوانم نقل کنم
گفت که ایران یک طوری است که اینجا کسی که مسئولیت میگیرد و جلوی میایستد نباید به فکر خودش باشد اگر به فکر خودش باشد مشکل پیش میآید
ولی اگر به فکر خودش نباشد خدا به کارش برکت میدهد من فکر کنم که اگر یک همچین نمایندههایی باید پیدا بکنید نمایندههایی که به زور بفرستیدشان جلو و وقتی دیدید که قهر میکنند و زیر بار نمیروند زور کنید شما باهاشون قهر کنید شما مجبورشان کنید که نماینده شوند و به آنها رای دهید.