نیما ۲۴ ساله و سارا ۲۲ ساله با برگه ابلاغیهای در دست پشت در یکی از شعبهها در انتظار زمان رسیدگی به پروندهشان بودند.
دقایقی بعد مدیر دفتر آنها را به داخل شعبه فراخواند. با اجازه قاضی وارد شعبه شدند و با چند صندلی فاصله از هم روبهروی قاضی نشستند.
لحظاتی بعد و در حالیکه قاضی جزئیات دادخواست را بررسی میکرد نیما بدون مقدمه گفت: آقای قاضی از دست این زن خسته شدم هنوز یکسال از زندگی مشترکمان نگذشته اما ببینید به کجا رسیدم که ترجیح دادم مسیرمان را از هم جدا کنیم.
قاضی سرش را بالا آورد و گفت: از چی خسته شدی؟ آرام و کامل توضیح بده ببینم مشکل شما چیست؟
نیما گفت: یکسال و نیم پیش در یکی از شبکههای اجتماعی با صفحه مجازی سارا آشنا شدم. آنقدر حرفهای قشنگ و جملات زیبایی نوشته بود که ناخودآگاه فکر کردم اگر با او زندگی کنم خوشبختترین مرد روی زمین هستم. یک روز که او همه دنبالکنندههایش در فضای مجازی را به نمایشگاه نقاشی دوستش دعوت کرده بود با خودم گفتم این بهترین فرصت برای آشنایی با سارا است به نمایشگاه رفتم و همانجا نخستین دیدار رقم خورد و کم کم شرایط دوستیمان مهیا شد. چند ماهی باهم دوست بودیم. باور کنید آن چند ماه بهترین روزهای زندگیام بود به یقین رسیدم که او نیمه گمشده من است و خیلی زود باهم ازدواج کردیم. اما بعد از اینکه زیر یک سقف رفتیم تازه فهمیدم چه اشتباهی کردهام.
قاضی حرفهای نیما را قطع کرد و از سارا پرسید: شما حرفهای همسرتان را قبول دارید؟
دختر جوان جواب داد: همسرم عادت دارد که همه موضوعات را بزرگ جلوه دهد. مشکل ما این است که او مخالف پیشرفت من است و تلاش میکند در گذشته بماند. من هم در این مدت فهمیدم زندگی کردن با چنین آدمی چقدر سخت است اما چون دوستش داشتم تحمل کردم. آقای قاضی همسرم میخواهد که همه فعالیتهایم را در فضای مجازی تعطیل کنم در حالیکه او من را از ابتدا میشناخت و میدانست که من برای کارم در فضای مجازی ارزش زیادی قائلم و نمیتوانم حرفهایش را بپذیرم. من با پیامهای دنبالکنندههایم زندگی میکنم اما همسرم مدام اصرار میکند که پیامهایم را ببندم و پستی هم نگذارم که برایم قابل درک نیست. دقیقاً مثل یک اسیر با من رفتار میکند و اگر بخواهد به رفتارهایش ادامه دهد ترجیح میدهم دیگر با او زندگی نکنم.
نیما به یکباره حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: تو در این یکسال و نیم که از آشنایی و ازدواجمان میگذرد فقط بهدنبال جذب و افزایش دنبالکنندههای صفحهات بودی. اصلاً فراموش کردهای که من هم هستم. تمام مسائل خصوصی خانه ما ظرف چند دقیقه برای دنبالکنندههای سارا عمومی میشود و من دیگر تحمل آن را ندارم. جناب قاضی شاید باورتان نشود این خیلی شرمآور است اما من حتی وقتی یک لباس راحتی میخرم همه از رنگ و مدل آن باخبر میشوند! بعضی اوقات فکر میکنم حریم خصوصی برای همسرم تعریف نشده است و برای آخرین بار جلوی شما میگویم که یا باید شیوه زندگیاش را عوض کند و اگر نمیتواند همینجا از هم جدا شویم بهتر است.
قاضی چند لحظهای فکر کرد و گفت: دغدغههای حاشیهای زندگی شما سبب شده تا از ماهیت زندگی مشترکتان دور شوید.
شما ابتدا باید به کلاسهای مشاوره بروید و اگر مشکلتان حل نشد آنوقت تصمیم دیگری میگیرم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
بی توجهی به مؤلفههای متعددی همچون شناخت کافی، آشنایی صحیح، درک متقابل، مسئولیتپذیری و وابستگی شدید به فضای مجازی باعث ایجاد تنش در زندگی این زوج شده است.
این زوج جوان برای حفظ زندگیشان باید ابتدا حد و مرزهای حریم شخصی مشترکشان را مشخص کنند و سپس با تعامل و گفتوگوهای مسالمتآمیز به نقطه درستی برسند.
درست است که همسر این مرد مقصر است اما خودش هم بیتقصیر نیست او میدانسته همسرش وابستگی زیادی به فضای مجازی دارد و باید قبل از ازدواج این مشکل را حل میکرد و به او میگفت که با این سبک زندگی مشکل دارد و بعد وارد زندگی مشترک میشدند