حسین قره: «بادجن»، «مشهد اردهال»، «اربعین» و «تاکسی متر» و... را قبل از انقلاب ساخت است. او برای ثبت «تعزیه» در میراث یونسکو نیز بعد از انقلاب مستند تعزیه را کارگردانی کرد و توانمندی خود را در خلق روایت در مستند نیز به تصویر کشید.
تقوایی در سینما و در میان روشنفکران فیلمسازی که در دهه ۴۰ و ۵۰ سینمای ایران را با لایههای عمیقتری از هنر پیوند زدند و موج نو سینمای ایران را شکل دادند، جایگاه متفاوتی دارد. او به ادبیات داستانی علاقه داشته و دستی بر این آتش دارد. او در کنار زندهیاد داریوش مهرجویی به اقتباس آثار ادبی تولید شده در بستر زبان فارسی و غیر فارسی دستزده و شاهکارهایی را خلق کردند.
تقوایی با سریال «دایی جان ناپلئون» و «آرامش در حضور دیگران» از «ایرج پزشکزاد» و «غلامحسین ساعدی» دو نویسنده از دو نحله فکری دو اثر کاملاً متفاوت و البته دو نوع از روایت سینمایی و تصویری از ادبیات را ساخته و این ژانر را تقویت میکند.
البته اقتباس از غلامحسین ساعدی که هم نمایشنامه مینویسد و هم فیلمنامه و از روی داستانها و نمایشنامههای خودش بازنویسی سینمایی دارد کار را سادهتر میکند؛ اما اقتباس از رمان دایی جان ناپلئون کار سختی است چراکه ایرج پزشکزاد در اثر ظرافتهای زبانی بسیاری را بکار برده که باید در قاب تصویر جان یابد و همه آن اتمسفر و فضای زیست آدمهای رمان در اثر زنده شد و آدمها بهواقع زندگی کنند.
تقوایی نشان میدهد از همان روزهای جوانی از روزگاری که مستندهایش را ساخت، استاد روایت است و قصهگویی در قاب تصویر کاری است که از جوانی در آن به استادی رسیده است.
توطئههای باورپذیر دایی جان و مش قاسم در جنگ های ممسنی
دایی جان ناپلئون کاری پر شخصیت است که همه آنها به یک اندازه ارزش تصویری دارند و درعینحال هیچ شخصیتی نیست که تزئینی و در حاشیه قصه حضور داشته باشد، بلکه همه در راستای درام و قصه و در پیشبرد آن نقش مؤثر دارند. چه آن شخصیت «مش قاسم» باشد که تا قبر و مرگ سه انگشت فاصله دارد، چه «اسدالله میرزا» و چه حتی آن نانوای سر کوچه و محله و چه «سعید» و «لیلا» که عشاق قصه هستند.
پرداخت همه شخصیتها بدون کموکاست و جلوه و حضور پیدا کردن آنها در کنار شخصیت یافتن عناصر فیزیکی دیگر تصویر همچون اشیا (اکسسوار صحنه) از ساعتها (چه آنها که در جیب است چه آنها که به دیوار آویخته شده است و زنگشان صدای عشق و فراق است) و تپانچهها گرفته تا جام و کریستالها و مکان قصه یعنی خانه امین السطان و راههای باریک که بین آن دو خانواده هم جدایی و هم آشتی ایجاد میکند.
روایت در ساخت یک اثر فقط دیالوگها نیستند که در کارهای تقوایی آنجا که آدمها حرف نمیزنند هم بخشی مهم از روایت است، یا آنجا که بهجای حرف دلشان چیزی دیگری میگویند و مقصود دیگری دارند.
در این سریال آن حرفهای مگو و آن کارهای کرده بسیار است و رکن اصلی در روایت تقوایی است. توطئههای باورپذیر آقاجان برای آنکه دایی جان را مجاب کند که انگلیسیها در تعقیب او هستند در ایجاد تنش و کشش همان قدر مؤثر است که خرده قصههای قاسم از جنگ ممسنی.
آرامش سرهنگ در تنش دیگران
ناصر تقوایی با ساخت «آرامش در حضور دیگران» نشان میدهد که توان ساخت هر فضا و اتمسفری را دارد. در این اثر دیگر نه از آن سرمستی و شوق جوانی سعید و لیلی خبری است و نه از شوخوشنگی و ولنگاری عمو اسدالله و... در آرامش تنشها از دنیای بیرون به درون کشیده میشود. کنش سرد و بیروح است و آدمها از پی هم نیستند. اگر دایی جان جهانش دنیا کودکی آدمهاست و حوصله دارند که سربهسر هم بگذارند، آرامش در حضور دیگران آدمها تلخ و زهر جهان پیرامون را درک کرده و از بودشان خستهاند. آرامش از عمق روانشناسی ساعدی میآید و تقوای درک زایش چنین جهانی را دارد و آن را با انتخاب دقیق بازیگران که تعدادی از آنان شاعران و روشنفکران روزگار هستند، نشان میدهد. سرهنگ دائمالخمر با بازی اکبر مشکین که در ورشکستی روحی و عاطفی خود غرق است، یکی از دقیقترین شخصیتهای ساخته شده در سینمای قبل از انقلاب است.
ناخدا خورشید فیلم و مردی که غروب نمی کند
اگر چه کارها و پروژههای ساخته نشده تقوایی بیشتر از کارهای تمام شده و ساختهشدهی او است؛ اما در میان آثار بعد از انقلاب او حتی بهترین اثر او و یکی از بهترینهای تاریخ سینمای ایران «ناخدا خورشید» است.
تقوایی در اوج جوانی و نیروی خلاقه این بار به سراغ «ارنست همینگوی» آمریکایی میرود و کاری را میسازند که با کودکی او در جنوب گره میخورد. او که در آبادان به دنیا آمده و بهاجبار کار پدر بخشی از کودکیاش در بندرلنگه بود، جنوب را خوب میشناسد و مردم جنوب هم او را خوب میشناسند.
او به سراغ بندر و دریا و لنج و ماهی و ماهیگیران و ناخداهایش میرود همانها که برای نویسنده رمان همینگوی که سالها در حاشیه دریا زندگی کرده، آشنا است و حداقل دو اثر بزرگ و ماندگارش را با الهام از ماهیگیران و دریا نوشته است: «پیرمرد و دریا» و «داشتن و نداشتن».
تقوایی داشتن و نداشتن را به ترور «حسنعلی منصور» گره میزند و ناخدا خورشید را از خاکستری که «خواجه ماجد» ساخته، بیرون میآورد.
بازسازی این روایت به گفته بسیاری از فیلمنامهنویسان ایرانی از جمله «فرهاد توحیدی» و «فریدون فرهودی» و... بهترین اقتباس فارسی است و حتی از دو نمونه ساخته شده در هالیوود نیز بهتر است.
بااینحال ناخدا خورشید فارغ از تطابق زمانی و مکانی در فیلمنامه در ساخت نیز کمنظیر است. قابها و انتخاب نماها برای پرداخت شخصیتها، توازن بین شخصیتها و در عین کنش و تنشها بین آنها، یکی از بهترین روایتهاست. زبان آدمها چه آنچه میگویند و چه اجرا میکنند و زبان اندام و بدنشان؛ همه حساب شده است. در کنار «ملول»، ناخدا خورشید است، روبروی خواجه ماجد، «سرهنگ» است و «مستر فرحان» با جنس متفاوت از همه اینها که همچون نخ تسبیح همه به هم میرساند.
هُرم بندر جنوب و عطش و تشنگی زمین و آسمان در کنار دریا در تمام قابها حضور دارد. اندازه تاریکی نماها و حد فاصله روشناییها در امتداد هم است. ملولی که آدم نیم شبها و تاریکی است گاه چون روز میدرخشد و ناخدا که با صبح و خورشید و با مرگش طلوع میکند.
*نسخه سینمایی«ناخدا خورشید» که توسط فیلمخانه ملی ایران اصلاح و مرمت قرار است در موزه سینما ایران اکران شده و هارون یشایایی به عنوان تهیه کننده و سعید قطبی زاده به نویسنده و منتقد درباره آن صحبت کنند.
۵۷۵۷