فرهیختگان نوشت: با نهایی شدن نتایج انتخابات 11 اسفند امکان بررسی نتایج چه از منظر مشارکت عمومی و چه از منظر منتخبان بیشتر شد. عدد مشارکت نهایی تقریبا به میزانی که یک یا دو نظرسنجی معتبر از شرکتکنندگان قطعی پیشبینی میکردند، رسید و ایده پیوستن مرددها به صف مشارکتکنندگان به واقعیت تبدیل نشد. نکته مهم اما تعیینتکلیف فقط 14 کرسی تهران است و برای تکمیل همه 30 نماینده پایتخت باید صبر کرد. با وجود تکرار مشارکت تهران به عدد انتخابات اسفند 98 اما نفر اول به 600 هزار رای نرسید و این یعنی ثبت یک رکورد منفی برای منتخبان تهران. در 12 تجربه انتخابات مجلس، منتخبان این دور با کمترین میزان رای در دور اول به بهارستان راه پیدا کردهاند و با این حساب با پدیده جدیدی از منظر پشتوانه رای نمایندگان پایتخت مواجه هستیم. برای فهم بهتر میزان رای کافی است رای محمدباقر قالیباف که در انتخابات مجلس یازدهم با بیش از یک میلیون و 200 هزار رای مردم تهران بهعنوان نفر اول به مجلس رفته بود را با رای سیدمحمود نبویان با حدود 600 هزار رای بهعنوان نفر اول انتخابات اسفند 1402 مقایسه کنید. یعنی هم رای نفر اول تهران نصف شده و هم رای رئیس مجلس تقریبا یکسوم دور قبلی. با نگاه به نتایج ثبتشده در انتخابات مجلس دوازدهم بررسی و تحلیل نسبت دولت مستقر با مجلس آینده شاید مهمترین چالش سیاسی کنونی باشد. چه آنکه برای حل معمای مشارکت عمومی در انتخابات، میزان رای عجیب منتخبان تهران و نتیجهگیری درباره ترکیب نهایی مجلس باید متوجه باشیم دولت رئیسی باید از انتخابات 11 اسفند خوشحال باشد یا خیر؟
نگاه اول: مشارکت و دولت؛ گاهی به آسمان نگاه کن!
دولت بهعنوان سازوکار اجرایی کشور که وسیعترین ارتباطات داخلی و خارجی ایران با مدیریت آن انجام میشود، بیشترین نیاز به بالا رفتن مشارکت در انتخابات را داشت. دولت بازوی اجرایی کشور است و با عموم بدنه نخبگانی و عامه در ارتباط است و وقتی مشارکت سیاسی به میزان قابل توجهی پایین باشد، یعنی ارتباط دستگاههای حکومتی با سبد رای در شرایط عادی نیست و این حتما روی همه تصمیمات و کارهای دولت اثر منفی میگذارد. شاید با اقدامات هیاتهای اجرایی در حذف تعداد قابل توجهی از کاندیداها در فرآیند بررسی صلاحیتها (که بعدها در اقدامات شورای نگهبان تا حدودی اصلاح شد) یا برخی تصمیمات وزارت کشور این ایده در تحلیلگران سیاسی تقویت شد که دولت علاقه چندانی به مشارکت بالا ندارد. اما در ادبیات رسمی و مواضع متعدد رئیسجمهور دفاع از حضور آحاد مردم در انتخابات وجود داشت و حداقل میتوان اینگونه گفت که دولت رئیسی در سطح بالا مدافع مشارکت بود. بههرحال با نگاه به اتفاقات یکسال اخیر و بررسی روند کلی سیاسی در جامعه نباید انتظار معجزه داشته باشیم و مشارکت ثبتشده در انتخابات 11 اسفند با واقعیات تناسب دارد. دولت برای تقویت مشارکت باید راههای دیگری میرفت که نرفت. باید دید برای بهار 1404 آیا تغییری در سیاستها رخ میدهد یا خیر؟
نگاه دوم: اقلیت و دولت؛ لاتاری!
از منظر نتیجه انتخابات اما برخلاف فضای ایجادشده، اقلیت سیاسی نسبت به دور یازدهم تقویت شد. قویتر شدن اصلاحطلبان، اعتدالیون و مستقلها در برخی حوزههای انتخابی به معنای تغییر شگفتانگیز رویکرد سیاسی مجلس آینده نسبت به مجلس فعلی نیست، اما بهطور نسبی هم از منظر کیفیت افراد راهیافته و هم از منظر کمیت، وضعیت اقلیت بهبود پیدا کرد. از منظر دولت مستقر این خبر خوبی محسوب نمیشود. درواقع هیچ دولتی دوست ندارد در مجلس مخالفان سیاسی حتی قدرت حداقلی داشته باشند. با عبور از برخی تعارفات سیاسی درباره بیتفاوتی دولت نسبت به این دستهبندیها، افرادی مثل تاجگردون و پزشکیان با جمعی دیگر از افراد، اگر در مواردی با مستقلان نزدیک شوند میتوانند روی تصمیمات اثرگذاری کنند. تجربه ادوار مجلس نشان میدهد برخی افراد که به اسم اصولگرا یا همراه دولت به مجلس راه پیدا میکنند هم میتوانند در مسیر تغییر فاز بدهند و دیگر تکلیف کسانی که از قبل به اسم مستقل از گروههای سیاسی شناخته شدهاند که روشن است. در برآوردهای صورتگرفته از مجموع 245 نماینده منتخب در دور اول حدود 75 نفر با تگ اصلاحطلب یا مستقل وارد مجلس شدهاند. عددی که شاید در دور دوم زیادتر هم شود.
نگاه سوم: اکثریت و دولت؛ چی فکر میکردیم؟ چی شد!
اما مهمترین مساله بهطور قطع برای دولت ترکیب اکثریت مجلس است. از نظر سیاسی هم پس از عدد میزان مشارکت که معنای مهمی از کارکرد سیاستها و افکار عمومی را روشن میکند، ترکیب افراد برنده مهم است. اینکه قدرت در مجلس چهار سال آینده ایران دست چه کسانی است بدون شک برای هر دولتی مهم است. در یک نگاه اجمالی مجلس یازدهم همراهی خوبی با دولت رئیسی داشت و از نظر عموم جامعه ایران دولت و مجلس یکی بودند، اما با نگاهی نزدیکتر به هستههای قدرت بخشی از نیروهای درون دولت تلاش کردند مجلس بعدی همراهی بیشتری با دولت داشته باشد. در جریان رقابتهای انتخاباتی ماههای اخیر ردپای این جریان بهوضوح دیده میشود؛ تا جایی که ادبیات رسانههای نزدیک به آنها در مواجهه با لیستهای رقیب رئیس مجلس کاملا «همدلانه» بود. در چند روز پس از انتخابات هم اعلام «رضایت» از نتایج بهدستآمده به روشنی در این رسانهها و افراد شاخص آن دیده میشود.
در یک جریانشناسی کلی از 170 منتخب اصولگرای مجلس دوازدهم احتمالا میتوان منابع قدرت را در اختیار سه جریان اصلی دانست: ائتلاف موسوم به شانا (منهای پایداری)، پایداری و نمایندگان حامی دولت. درون جریان سوم بهعنوان نمایندگان حامی دولت طیفهای مختلف از نمایندگان نزدیک به سعید جلیلی، مهرداد بذرپاش، علیرضا زاکانی و... وجود دارند. اینکه این افراد در بزنگاه انتخاب رئیس مجلس و باقی کرسیهای مهم چه تصمیمی میگیرند حتما به مناسبات قدرت برمیگردد. این طیفبندی در ماه آخر باقی مانده به انتخابات به صورت روزانه پررنگتر میشد. محور وحدت آنها در جریان رقابتهای انتخاباتی «نه به شانا» یا «نه به قالیباف» بود. دستور زبان جناب حدادعادل با ساختن عبارت «چنار و پاچنارها» تنها خلأ گفتوگوی آنها با فضای عمومی را هم پر کرد. عبارتهایی مانند «عبور از پدرخواندهها» برساخته این فضا و ترجمه «نه به قالیباف» بود.
نتایج نهایی 14 نامزد پیروز در تهران و 32 فردی که به دور دوم رفتند نشان میدهد اصولگرایان برای پیروز شدن بر یکدیگر و به عبارتی در جنگ «چنار و... »، مشارکت عمومی را پای برد خودشان ذبح کردند. دوباره تعداد رای نامزدهای راهیافته به مجلس دوازدهم را حساب و کتاب کنید؛ نفر سیام لیست تهران در اسفند 98 از نفر اول لیست اسفند 1402 رای بیشتری آورده بود، درحالیکه آن انتخابات 3 ماه بعد از وقایع آبان 98 و در شوک ابتدایی کرونا انجام شده بود. یا مثلا حمید رسایی که در انتخابات امسال نفر سوم تهران شده، در اسفند 98 با 219 هزار رای نفر 32 تهران بود و به مجلس نرفت ولی امسال تنها با 485 هزار رای سوم شده است. مقایسه آرای منتخبان تهران در یک دوره چهارساله و نه بیشتر «غمانگیز» است. چون گروهی برای راهیابی به مجلس از تاکتیک «کوتاه کردن دیوار» استفاده کردند تا بتوانند از مانع انتخابات عبور کنند. البته نباید فراموش کنیم «ناتوانی عجیب شانا» و اشتباهات مکرر قالیباف ماشین اصلی حامیان دولت بود.
سوال مهم که هسته مرکزی قدرت در دولت باید به آن پاسخ دهد این است که آیا ائتلاف انتخاباتی دوستانش در انتخابات 11 اسفند در بهار 1403 و بعد از آن کار میکند یا خیر؟ فارغ از تجربههای تاریخی، تردیدهای جدی درباره امکان ادامه ائتلاف میان آنها وجود دارد. مولفه اصلی تصمیمات راهبردی سیاستمداران اصلی است و از آنجایی که اختلاف نظرهای جدی میان طیفهای مختلف اصولگرا و بهویژه برخی منتخبان شاخص تهران وجود دارد، توصیف و تحلیل و پیشبینی آینده سخت است اما یک مساله قطعی به نظر میآید: واقعیات سیاسی در آینده همهچیز را زیر و رو میکند و استفاده مکرر از ایده «حذف رقیب» امکان ادامه حیات ندارد. از این منظر جریانهایی که عادت به همزیستی با رقیب ندارند و خونشان به «تمامیتخواهی» میخورد، بهزودی با اعضای ائتلاف خودشان به «بنبست ایدئولوژیک» میرسند.
شاید کسی که این یادداشت را بخواند بگوید این حرفها چه ربطی به واقعیات اجتماعی ما دارد؟ سوال بیراهی نیست. ولی در منطق انتخاب کارگزاران سیاسی از راه صندوق رای حتی منتخبان فعلی تهران با این تعداد رای میتوانند از قدرت بالقوه مجلس استفاده کنند. بنابراین باید دقت کرد برای جلوگیری از «بدتر شدن» وضعیت راهی جز استفاده از منطق قدرت سیاسی نداریم. چه آنکه عاقلان دولت بهتر از هر کسی میدانند برای عبور از چالشهای سهمگینی که در اجرا با آن مواجه هستند به مجلس ضعیف نیاز ندارند.