فرارو- عبدالحمید دوم یکی از جنجالیترین شخصیتهای تاریخ معاصر ترکیه است که اختلاف نظر زیادی در مورد او وجود دارد. بدخواهان اش او را به دلیل نقش داشتن در کشتار ۳۰۰ هزار ارمنی که به قتل عام حمیدیان معروف شد "قزل سلطان" (سلطان سرخ) نامیدند. حامیان آن سلطان عثمانی او را به دلیل سبک رهبری قاطعانه که بازتاب روشهای اجدادش بود "اولو هاکان" (خان بزرگ) مینامند. با این وجود، بسیاری از سکولارهای ترکیه باور دارند که او فردی خودکامه بود که مانع مدرنیزاسیون ترکیه در کنار همسایگان اروپایی آن کشور شد.
به گزارش فرارو به نقل از میدل ایست آی، آنان او را یک اسلامگرا مینامند، زیرا تلاشهای خود را بر ایجاد یک هویت پان اسلامیستی در سراسر خلافت عثمانی متمرکز ساخت و نسبت به ریشههای هویت ترکی بی اعتنا بود. علیرغم انتقادات مطرح شده راه گریزی از این واقعیت وجود ندارد که عثمانیها در دوره عبدالحمید دوم دچار تحول بزرگی شدند. تحت حکمرانی او مدارس تازهای به سبک غربی برای تربیت نخبگان عثمانی تاسیس شدند.
در همان زمان سلطان نهاد خلافت را دوباره ابداع کرد تا اتباع مسلمان خود از اقوام مختلف را در زیر چتر هویت چند فرهنگی عثمانی متحد کند.
در حالی که جنبشهای اسلامی در داخل و خارج از ترکیه به خاطر تلاشهای او برای گردهم آوردن مسلمانان از او یاد میکردند پروژه اش در نهایت با شکست مواجه شد و بوروکراتهای ترک که از طریق مدارس او برخاستند در نهایت علیه اش شوریدند.
عبدالحمید دوم در سال ۱۹۰۸ میلادی در جریان انقلاب ترکان جوان از قدرت برکنار شد. پس از جنگ جهانی اول عثمانیها بخش عمدهای از امپراتوری خود را از دست دادند و و در سال ۱۹۲۴ میلادی آخرین بقایای عثمانی دیگر وجود نداشت و ترکیه از آن پس به نظام جمهوری تبدیل شد.
عبدالحمید پسر سلطان عبدالمجید اول در سال ۱۸۴۲ میلادی متولد شد. او در کودکی به زبانهای عربی، فارسی و فرانسوی آموزش دید و موسیقی غربی را توسط مربیان ایتالیایی آموخت. او در میان برادران اش در خانواده فرزند ارشد نبود و طبیعتا انتظار نمیرفت که نقش مهمی را در امپراتوری عثمانی ایفا کند.
عبدالحمید از این رو علایق دنیوی بیش تری داشت و در کشاورزی، معدن، نجاری و امور مالی تخصص پیدا کرد. او حتی در مقطعی به فکر تبدیل شدن به یک کارگزار در بورس استانبول افتاد. عبدالحمید که توسط مورخان بهعنوان فردی درون گرا و بدون علاقه واقعی به حکمرانی توصیف میشود به جای درگیر کردن خود در دسیسههای کاخ وقت اش را صرف علاقه هایش مانند عشق به اپرای غربی کرد.
با مرگ عبدالمجید در سال ۱۸۶۱ میلادی عبدالعزیز عموی پدری عبدالحمید زمام سلطنت را به دست گرفت و به نظر میرسد که متوجه وجود نشانههایی از تیزبینی سیاسی در عبدالحمید شده بود. سلطان جدید عثمانی عبدالحمید را نیز در جمع همراهان خود قرار داد و حتی در سفرهای دولتی به اروپا و مصر او را نیز همراه خود میبرد. با این وجود، در سال ۱۸۷۶ میلادی به دلیل آن که امپراتوری عثمانی دچار آشفتگی داخلی شد چاقوها برای عبدالعزیز بیرون آمدند و مخالفت علیه او بالا گرفت.
قحطی در بخشهایی از امپراتوری ریشه دوانده بود، اقلیتهای مسیحی در شورش بودند و جناحهای اصلاح طلب مانند عثمانیهای جوان در حال برنامه ریزی برکناری و جایگزینی او با شاهزادهای بودند که نسبت به هدف شان برای ایجاد یک سلطنت مشروطه همدلتر به نظر میرسید.
عبدالعزیز با برادرزاده اش برادر ناتنی عبدالحمید که مراد پنجم میشد جایگزین شد. چند روز پس از برکناری عبدالعزیز او در شرایط مرموزی درگذشت. بسیاری معتقدند که او به قتل رسیده است.
با این وجود، سلطنت مراد کوتاه مدت بود، زیرا مشکلات روحی و جسمی او را از حکومت موثر باز داشت. این امر راه را برای تصاحب تاج و تخت در سپتامبر همان سال برای عبدالحمید باز کرد.
به دست گرفتن قدرت در طول یک دوره ناآرامی در داخل امپراتوری بدان معنا بود که زمینه برای مجموعهای از تحولات مهم فراهم شد. با افزایش تنشها در داخل ارتش روسیه مانند بلغارها و یونانیها برای حمله به خاک عثمانی آماده میشد.
با تشدید این چالشها امپراتوری خود را در دام بدهیهای قدرتهای اروپایی گرفتار کرد و منابع آن امپراتوری بیشتر تحت فشار قرار گرفت. در چنین بستری درخواستها برای سلطنت مشروطه مانند آن چه در بریتانیای کبیر وجود داشت با صدای بلندتری مطرح شد.
عبدالحمید دوم در ابتدا امتیازاتی به اصلاح طلبان داد و متعهد به تاسیس مجلس و آغاز سلطنت مشروطه شد. عبدالحمید پیش از پایان سال قانون اساسی آغازین امپراتوری وضع کرده و مجلسی را تشکیل داده بود. مجلس اول ترکیه شامل ۱۱۵ نماینده و ۲۶ سناتور بود که نشان دهنده تنوع امپراتوری عثمانی با ۶۹ نماینده مسلمان و ۴۶ نماینده غیر مسلمان بوده است.
با این وجود، امیدهای اولیه برای اتحاد در داخل بدنه قانونگذاری به سرعت از بین رفت، زیرا جناحهای قومی برنامههای مربوطه خود را دنبال کردند. در همین حال، روسها نزدیکتر شدند. در پی شکست عثمانیها نیروهای روس به سوی ۲۰ کیلومتری کاخهای عثمانی استانبول پیشروی کردند.
عبدالحمید دوم در مواجهه با بحرانهای فراوان به روشهای خودکامه تری برای حکمرانی روی آورد. در مارس ۱۸۷۷ میلادی پارلمان منحل شد و سال بعد از آن قانون اساسی جدید به حالت تعلیق درآمد. کسانی که مخالف سلطان بودند با تبعید مواجه شدند و قدرت از طریق شبکه گسترده داخلی جاسوسان حفظ شد.
سلطان عثمانی هم چنین برای تقویت حکومت خود با استفاده از عنوانی باستانی که تعداد کمی از رهبران عثمانی قبل از او در طول حکومت خود بر آن تاکید کرده بودند مانور داد. عبدالحمید خود را خلیفه همه مسلمانان معرفی کرد و از اقتدار مذهبی برای تقویت مشروعیت سیاسی خود استفاده کرد.
این نقش از ابتدا در قانون اساسی گنجانده شد و بر قصد عبدالحمید برای اداره خلافت به عنوان ابزاری قدرتمند به منظور حکمرانی تاکید داشت. در حالی که سلاطین عثمانی به طور سنتی عنوان خلیفه را از سال ۱۵۱۷ به خود اختصاص داده بودند استفاده عبدالحمید دوم از این عنوان لحظه مهمی را رقم زد که خلافت اهمیت سیاسی بی سابقهای پیدا کرد. سلطان با تاکید بر نقش خود به عنوان رهبر مسلمانان در داخل امپراتوری و خارج از آن اطاعت از خود را برای مسلمانان یک وظیفه شرعی دانست.
علیرغم اقدامات سختگیرانه عبدالحمید علیه مخالفان از جمله تبعید آنان و سانسور نشریات سلطنت او با تعهد دوگانه به اصلاح و حفظ امپراتوری مشخص شد. برخلاف تصورات امروزی عبدالحمید نیاز به تغییرات گسترده را برای تضمین بقای عثمانیها تشخیص داد. تحت رهبری او امپراتوری تحت یک حرکت مدرنیزاسیون جامع قرار گرفت که با تاسیس موسسات آموزش عالی متخصص در زمینههایی مانند مهندسی، حقوق، آموزش و هنرهای زیبا مشخص شد.
هدف این ابتکار عمل پرورش نسلی از متخصصان ماهر و کارمندان دولتی بود که برای مقابله با چالشهای دنیایی که به سرعت در حال مدرن شدن بود مجهز شده بودند. علاوه بر آن، عبدالحمید از ترویج زبانهای غربی به عنوان بخشی از تلاش گستردهتر به منظور پذیرش مدرنیته دفاع کرد. او هم چنین بر افتتاح اولین مدارس دخترانه و گسترش قابل توجه آموزش ابتدایی و متوسطه به مناطق روستایی نظارت داشت.
در همان زمان او ابتکار عملی را برای غنی سازی عرصه فرهنگی و فکری امپراتوری رهبری کرد و موسساتی مانند موزه آثار باستانی، موزه نظامی، کتابخانه بایزید و آرشیو و کتابخانه ییلدیز را تاسیس کرد. با این وجود، تاثیر سلطنت عبدالحمید فراتر از آموزش و فرهنگ بود و او پیشرفتهای زیرساختی را نیز پیش برد. برای مثال، او نظارت بر اجرای سیستمهای تراموا، استقرار اسکلهها در شهرهای مختلف و گسترش خطوط تلگراف به مناطق دوردست حجاز و بصره را بر عهده داشت. به طور خاص ساخت بلندپروازانه راه آهن حجاز که استانبول را به مکه متصل میکرد شاهدی بر دیدگاه عبدالحمید برای تقویت ارتباط در قلمرو خود بود.
در سال ۱۹۱۴ میلادی این خط به مدینه شهر مقدس مسلمین منتهی میشد پیش از آن که جنگ جهانی اول پیشرفت آن را متوقف کند. عبدالحمید هم چنین با تصویب قوانین دادرسی کیفری و تجاری و ایجاد دفتر دادستانی عمومی در دادگاهها گامهای مهمی در تضمین نظم و قانون برداشت. تجدید ساختار نیروی پلیس در راستای خطوط غربی و ایجاد صندوق بازنشستگی برای کارمندان دولت ساختارهای حکومتی را مدرنتر ساخت.
اصلاحات عبدالحمید امپراتوری را وارد دوره جدیدی کرد و نهادها و شیوههای آن را با استانداردهای غربی همسو کرد و در عین حال از میراث آن محافظت نمود.
عبدالحمید دوم از سالهای ابتدایی حکمرانی اش در حالی که امپراتوری عثمانی با فشارهای خارجی و مخالفتهای داخلی دست به گریبان بود با چالشهای متعددی مواجه شد. آن امپراتوری که مجبور به پرداخت غرامتهای جنگی قابل توجه به روسیه و مواجهه با تجاوزات ارضی توسط قدرتهای اروپایی شد خود را درگیر و مواجه شده با مجموعهای از اختلافات و قیامها دید.
در داخل جنبشهای ملی گرایانه در بین افراد مسلمان و غیر مسلمان ریشه دوانده بودند. در مقابل این پس زمینه پرآشوب عبدالحمید دوم از موقعیت خود به عنوان خلیفه برای اثبات اقتدار مذهبی و سیاسی امپراتوری استفاده کرد. عبدالحمید دوم با درک ظرفیت بالقوه ناارامی در بین جوامع عرب کارزاری را برای ایجاد روابط نزدیکتر با جوامع عرب آغاز کرد و به آنان نمایندگی بیش تری در اداره امور حکومتی داد و به شخصیتهای برجسته عرب افتخار کرد.
فراتر از مرزهای امپراتوری سیاست خلافت عبدالحمید دوم دامنه خود را گسترش داد و مسلمانان هندی به دنبال مداخله او در امور خود با بریتانیای کبیر بودند و ملکه ویکتوریا از او برای اعزام علمای دینی به آفریقای جنوبی کمک خواست.
ابتکار عمل برای تقویت روابط با مسلمانان در آسیای مرکزی، ژاپن، و فراتر از آن بر تعهد عبدالحمید دوم بر تقویت حس اتحاد و همبستگی در میان جوامع مسلمان جهانی تاکید داشت. تلاشهای عبدالحمید دوم به منظور تحکیم اقتدار خود به عنوان خلیفه نیز در حمایت اش از ابتکارعملهای اموزشی و مذهبی از جمله تاسیس مدارس، مساجد و نیز انتشار ادبیات اسلامی و تامین مالی ساخت مسجد در مناطق مختلف مشهود بود.
علیرغم تلاشهای اصلاح طلبانه و زیرکی دیپلماتیک عبدالحمید دوم سلطنت او در نهایت تسلیم فشارهای داخلی شد و در سال ۱۹۰۹ میلادی نسل جوانی از افراد اصلاح طلب به قدرت رسیدند. عبدالحمید دوم که به سالونیکا تبعید شد و بعد به استانبول بازگشت شاهد فروپاشی امپراطوریای بود که بیش از سه دهه بر آن حکومت کرد تا این که در سال ۱۹۱۸ درگذشت.
در نهایت، مرگ عبدالحمید را میتوان با استفاده از ضرب المثل قدیمی "خیلی کم، خیلی دیر انجام دادن" توصیف کرد. امپراتوری عثمانی نه تنها در تقلا برای مقابله با ضعفهای داخلی خود بود بلکه با لحظهای از وقوع انقلاب جهانی مواجه شده بود که در آن رعایا رهبران خود را به شیوههایی که قبلا هرگز انجام نداده بودند مورد بازخواست قرار میدادند. شکستهای نظامی و آشفتگیهای داخلی مداوم بدان معنا بود که عبدالحمید حتی با برنامه اصلاحات گسترده اش نمیتوانست نیروهای خواستار برکناری اش از قدرت را آرام کند.
با این وجود، نام او در سالیان اخیر تحت رهبری حزب عدالت و توسعه؛ و شخص "رجب طیب اردوغان" رئیس جمهور ترکیه بار دیگر مطرح شده است. تحت زمامداری حزب عدالت و توسعه ترکیه به دنبال آشتی دادن گذشته عثمانی خود با موقعیت جدیدش به عنوان یک جمهوری بوده است. با توجه به این تغییرعبدالحمید الگویی آزاد برای آشتی دادن چالشهای مدرنیته با هویت سنتی ترک ارائه میدهد.