کار جنگهای قرن نوزدهم را اول دسامبر ۱۹۳۲در هند به پایان رساندیم و خیلی از این جهت خوشحالم. اکنون میتوانیم به وقایع مهمتری که در آن زمان در هند روی داد، بپردازیم. اما باید به خاطر داشت که این جنگهایی که برای منافع انگلستان بود به هزینه مردم هند صورت میگرفت و بار آن بر دوش هند بود. انگلیسیها با موفقیت فراوان مردم هند را مجبور میکردند که هزینه فتوحات ایشان را بپردازند. به این ترتیب مردم هند هم با خونشان و هم با پولشان به جنگ با همسایگانی میپرداختند که هرگز با ایشان منازعه و اختلافی نداشتند و این امر مخصوصا درباره اهالی برمه و افغانستان خیلی روشن بود. این جنگها هند را تا اندازهای فقیر کرد؛ زیرا هر جنگی اصولا به معنی نابودی و از میان رفتن ثروت است. ضمنا جنگ به معنی جمعآوری غنیمت و پول برای فاتحان نیز هست که یک نمونه آن را در استان سند دیدیم.
با وجود این فقیر شدن هند که بر اثر این جنگها و عوامل متعدد دیگر بود سیل طلا و نقره همچنان از هند به کمپانی هند شرقی انگلستان جریان داشت؛ بهطوریکه سودهای هنگفتی به سهامداران آن کمپانی پرداخت میشد. خیال میکنم سابقا برایت گفتهام که اولین دوران قدرت و نفوذ انگلیسیها در هند دوران بازرگانان ماجراجو بود که بدون هیچ ملاحظه و شرمی غارت میکردند و به اصطلاح به بازرگانی میپرداختند. کمپانی هند شرقی و عمالش از این راه مقادیر بسیار هنگفتی از ثروت متراکم هند را بیرون بردند. این ثروت عملا بدون آنکه در مقابلش چیزی بازگردد از هند خارج شد. در حال عادی در بازرگانی و دادوستد معامله وجود دارد؛ اما در نیمه دوم قرن هجدهم و بعد از جنگ پلاسی پول فقط از یک طرف جریان داشت و از هند به انگلستان میرفت. به این ترتیب هند از مقادیر هنگفتی ثروت باستانیاش محروم شد و این ثروت که به انگلستان منتقل شد، به توسعه صنعتی آن کشور در یک لحظه بسیار حساس تغییر و تحول کمک مهمی کرد.
این نخستین دوران نفوذ و تسلط انگلستان در هند که بر اساس بازرگانی غارتگرانه تکیه داشت، تقریبا در اواسط قرن هجدهم پایان یافت. دومین دوران حکومت انگلستان شامل تمام قرن نوزدهم میشود که هند در این دوره منبع عمده مواد خامی بود که به کارخانههای انگلستان فرستاده میشد و بازاری بود که کالاهای ساختهشده انگلیسی در آنجا به فروش میرسید. در این جریان پیشرفت و توسعه اقتصادی هند قربانی میشد. در نیمه اول قرن نوزدهم کمپانی هند شرقی که برای بازرگانی به وجود آمده بود و کار خود را با جمعآوری پول شروع کرده بود بر هند حکومت میکرد. بنابراین پارلمان انگلستان توجه روزافزونی به کارهای هند نشان میداد و بالاخره پس از شورش
۵۸-۱۸۵۷ بهطوریکه در نامه قبلی دیدیم حکومت بریتانیا مستقیما اداره امور هند را به عهده خود گرفت؛ اما این تغییر ظاهری تفاوت مهمی در اصول سیاست انگلستان به وجود نیاورد؛ زیرا حکومت انگلستان نیز مظهر و نماینده همان طبقهای بود که اختیار کمپانی هند شرقی را در دست داشتند. میان منافع اقتصادی هند و انگلستان اختلاف و تصادم نمایانی وجود داشت و در این مورد از آن جهت که تمام قدرت در دست انگلستان بود همیشه و در هر مورد به نفع آن کشور تصمیم گرفته میشد. حتی پیش از صنعتی شدن انگلستان یک نویسنده مشهور انگلیسی به اثرات ناگوار و زیانبار حکومت کمپانی هند شرقی در هند اشاره کرده است.
این نویسنده آدام اسمیت است که پدر علم اقتصاد سیاسی لقب یافته است. آدام اسمیت در کتاب معروفی به نام «ثروت ملل» که در سال ۱۷۷۶ انتشار یافت با اشاره به کمپانی هند شرقی میگوید: «حکومت یک کمپانی انحصاری بازرگانان برای هر کشور و در هر جا که باشد شاید بدترین نوع حکومت است... وظیفه کمپانی هند شرقی بهعنوان حکومت ایجاب میکند که کالاهای اروپایی را به مستعمره هند ببرد و در آنجا به ارزانترین قیمت ممکن بفروشد و محصولات هندی را که از آنجا به میآورد به گرانترین قیمت ممکن به فروش رساند اما منفعت و مصلحت بازرگانیشان درست برخلاف این امر است. بهعنوان حاکم مصلحتشان عینا با مصلحت کشور خودشان که در آنجا حکومت میکنند یکسان است؛ اما بهعنوان بازرگان منفعت و مصلحتشان درست مخالف آن مصلحت است.»
چنانکه برایت گفتم وقتی که انگلیسیها به هند آمدند نظم فئودالی قدیمی در هم شکسته بود. سقوط امپراتوری مغول هم یک خلأ سیاسی و آشفتگی در بسیاری نواحی هند ایجاد کرده بود. بنابراین همانطور که رامش چندرادت یکی از علمای اقتصادی هند نوشته است «هند در قرن هجدهم همچنان که یک کشور مهم کشاورزی بود از نظر صنعتی نیز کشور پراهمیتی به شمار میرفت و محصولات کارگاههای صنایع دستی هند به بازارهای آسیا و اروپا فرستاده میشد» در طی همین نامهها برایت متذکر شدهام که در روزگار قدیم هند بر بازارهای خارجی تسلط داشت و آنها را کنترل میکرد. مومیاییهای چهار هزار سال پیش مصری در پارچههای ظریف بافت هند پیچیده میشدند. مهارت و استادی صنعتگران و پیشهوران هندی در شرق و غرب مشهود بود. حتی وقتی هم که سقوط سیاسی فرا رسید این صنعتگران مهارت و قدرت دستهایشان را فراموش نکردند. انگلیسیها و سایر بازرگانان خارجی که به هند میآمدند درصدد آن نبودند که کالاهای خارجی را در اینجا بفروشند، بلکه میخواستند کالاها و اجناس زیبا و ظریف هندی را بخرند و با سود فراوان در اروپا بفروشند از این قرار بازرگانان و مبادلهگران اروپایی در آغاز کار به مواد خام هند توجهی نداشتند، بلکه به کالاهای ساختهشده هند علاقهمند بودند.
کمپانی هند شرقی پیش از آنکه بر هند تسلط یابد و آنجا را مستعمره خود سازد از راه فروش منسوجات کتانی، پشمی، ابریشمی، قلابدوزیها و سایر کالاهای هندی سود هنگفتی بهدست آورد. مخصوصا هند در صنایع بافندگی مقام ممتازی داشت و منسوجات پنبهای، پشمی و ابریشمی عالی و فراوان تهیه میکرد. ر.چ.دت نویسنده نامبرده هندی میگوید: بافندگی صنعت ملی مردم هند بود و میلیونها زن هندی به ریسندگی مشغول بودند. منسوجات هندی به انگلستان و سایر نواحی اروپا میرفت و همچنین به چین، ژاپن، برمه، عربستان، ایران و قسمتهایی از آفریقا فرستاده میشد. کلایو فاتح و چپاولگر انگلیسی درباره شهر مرشدآباد در بنگال در سال۱۷۵۷ میگوید: از حیث وسعت و جمعیت و ثروت مثل لندن بود؛ با این تفاوت که در اینجا افرادی بودند که ثروت و داراییشان خیلی از ثروتمندان لندن بیشتر بود. این توصیف درست در همان سال جنگ پلاسی نوشته شده است که پس از آن انگلیسیان خودشان را در بنگال مستقر ساختند.
هند در همان هنگام سقوط سیاسی خود بسیار ثروتمند بود و صنایع گوناگون و فراوان داشت و محصولات ظریف و زیبایش را به نواحی مختلف جهان صادر میکرد. مخصوصا شهر «داکا» به خاطر پارچهها و منسوجاتش شهرت داشت و صادرات پارچه آن هنگفت بود. هند در این دوران فقط یک کشور کشاورزی و دهکدهای نبود. بدیهی است که در آن زمان هم کشاورزی هند اهمیت و اولویت داشت همچنان که امروز نیز چنین است و تا مدتها بعد نیز چنین خواهد بود؛ اما در کنار زندگی روستایی و کشاورزی زندگی شهری نیز در آن رونق و توسعه داشت و در شهرهای آن صنعتگران و پیشهوران جمع بودند و کارگاههایی بود که صنعتگران بهطور دستهجمعی در آنها کار میکردند؛ در بعضی از آنها حدود ۱۰۰نفر یا بیشتر مشغول کار بودند. بدیهی است این کارگاهها نمیتوانستند با کارخانههای عظیم دوران ماشینی که بعدها به وجود آمدند، مقایسه شوند. در اروپای غربی و مخصوصا در «هلند» نیز پیش از آنکه دوران صنعتی تازه آغاز شود، چنین کارگاههایی زیاد بود.
هند یک دوران تحول و تغییر را میگذراند و یک کشور صنعتی بود که یک طبقه بورژوا در شهرهای آن تحول و تکامل مییافت. صاحبان این کارگاهها و کارخانهها سرمایهدارانی بودند که برای صنعتگران و پیشهوران مواد خام تهیه میکردند. اگر جریان حوادث طبیعی و عادی میبود بدون تردید با گذشت زمان این طبقه در هند قدرت مییافت و مانند اروپا جای طبقه فئودال را میگرفت. اما درست در همین موقع انگلیسیها به هند آمدند و به مداخلاتی پرداختند که برای صنایع هند اثرات و نتایج بسیار ناگواری به بار میآورد. کمپانی هند شرقی در آغاز کار صنایع هند را تشویق میکرد؛ زیرا فروش محصولات آن پول و سود فراوانی برایش به وجود میآورد. در آن زمان فروش مصنوعات و کالاهای هندی در کشورهای خارجی طلا و نقره را به هند میآورد. اما صاحبان صنایع انگلستان این رقابت را دوست نداشتند و حتی در همان قرن هجدهم دولت خودشان را وادار ساختند که برای کالاهایی که از هند به انگلستان وارد میشد گمرک و عوارض خاصی وضع کند. ورود بعضی کالاهای هندی به انگلستان به کلی ممنوع شد و گمان میکنم پوشیدن و داشتن لباسها و کالاهای هندی را تحریم کنند و جلوی مصرف آن را بگیرند. اما اکنون در هند فقط اشارهای به تحریم کردن منسوجات انگلیسی موجب رفتن به زندان میشود!
این سیاست بایکوت و تحریم کالاهای هندی در انگلستان به تنهایی برای هند زیانی تولید نمیکرد؛ زیرا هنوز بازارهای فراوانی برای کالاهای هندی وجود داشت. اما انگلستان در آن زمان به وسیله کمپانی هند شرقی بر قسمت عمدهای از هند مسلط شده بود و کمکم تعمدا سیاست از میان بردن صنایع هند را به نفع صنایع انگلستان آغاز کرد. کالاهای انگلیسی میتوانست بدون پرداخت هیچنوع گمرک یا عوارضی به هند وارد شود. در خود هند پیشهوران و صنعتگران را به ستوه میآوردند و مجبور میساختند که در کارگاههای متعلق به کمپانی هند شرقی کار کنند. حتی در راه بازرگانی داخلی هند نیز بهوسیله برقرار ساختن عوارض حملونقل و غیره مشکلاتی ایجاد میکردند. اهمیت صنایع بافندگی هند به قدری بود که حتی صنایع مترقی ماشینی انگلستان نمیتوانستند با آنها رقابت کنند و برای حمایت از صنایع انگلستان برای منسوجات هندی تا میزان ۸۰درصد عوارض و گمرک وضع و تحمیل میشد. در اوایل قرن نوزدهم بعضی از منسوجات ابریشمی و پنبهای هند در بازار انگلستان به قیمتی که از لحاظ ارزانی با منسوجات ساخت خود انگلستان رقابت میکرد به فروش میرسید. اما وقتی که انگلستان قدرت حاکمه در هند را در دست داشت و مصمم بود که صنایع هند را از میان ببرد این وضع دیگر نمیتوانست دوام داشته باشد.
بدیهی است در هر حال محصولات صنایع دستی هند نمیتوانستند با صنایع ماشینی که در حال تکامل و پیشرفت بودند رقابت کنند؛ زیرا صنایع ماشینی میتوانند به آسانی مقادیر خیلی بیشتری کالا تهیه کنند که از محصول صنایع دستی خیلی ارزانتر تمام شود. اما انگلستان جریان این شکست صنایع دستی را تعمدا تسریع کرد و مانع از آن شد که هند تدریجا خود را با تحولات و تغییرات تازه منطبق سازد و پیش برود. در نتیجه هند که در مدت چندین قرن «لانکاشایر دنیای شرق» بود و در قرن هجدهم تامیزان زیادی منسوجات وکالاهای پنبهای اروپا را تهیه میکرد موقعیت خود را بهصورت یک کشور صنعتی از دست داد و به مصرفکننده کالاهای انگلیسی تبدیل شد. ماشینهایی که در حال عادی ممکن بود به هند راه یابند و به توسعه صنایع کمک کنند به هند نمیآمدند؛ اما کالاهای ساخت ماشینها از خارج به هند وارد میشد.
به این ترتیب جریانی که کالاهای ساخت هند را به کشورهای خارج میبرد و در مقابل طلا و نقره را به هند میآورد معکوس شد و از آن پس کالاهای ساخت خارجی به هند میآمدند و در مقابل طلا و نقره هند را بیرون میبردند. صنایع بافندگی هند نخستین چیزی بود که در مقابل این حمله سخت منقرض شد و از میان رفت. به همان نسبت که صنایع ماشینی در انگلستان رشد و توسعه مییافت سایر صنایع هند هم به سرنوشت صنایع بافندگی دچار میشدند. معمولا وظیفه حکومت هر کشور آن است که از صنایع داخلی آن حمایت کند؛ اما کمپانی هند شرقی که بر هند حکومت داشت نه فقط صنایع داخلی را حمایت و تشویق نمیکرد، بلکه هر نوع صنعتی را که ممکن بود با منافع صنایع انگلستان تصادم پیدا کند از میان میبرد. کشتیسازی در هند از میان رفت و کارگران صنایع فلز نتوانستند به کار خود ادامه دهند. صنایع شیشهسازی هند نیز نابود شد.
در ابتدا کالاهای خارجی فقط به بنادر و شهرهای ساحلی وارد میشد و در همان حدود نزدیک به این شهرها توزیع و مصرف میشد. اما وقتی که جادهها و راههای آهن ساخته شد کالاهای خارجی به تدریج بیشتر و بیشتر در داخل هند نفوذ کردند و صنعتگران و پیشهوران کارهای دستی حتی از دهکدهها هم بیرون رانده شدند. حفر کانال سوئز راه انگلستان را به هند نزدیکتر ساخت و کالاهای انگلیسی به قیمت ارزانتری به هند میرسید. به این ترتیب کالاهای ماشینی خارجی به شکل روزافزونی وارد هند میشد و حتی تا دهکدههای دوردست هم میرسید. این جریان در تمام قرن نوزدهم در حال توسعه بود و حتی هنوز هم تا اندازهای ادامه دارد. بنابراین طی چند سال اخیر محدودیتی نسبت به این وضع به وجود آمده است که بعدا آن را ملاحظه خواهیم کرد. این نهضت مداوم رواج و توسعه کالاها و بهویژه منسوجات انگلیسی موجب مرگ و زوال صنایع دستی هند شد. اما جنبههای دیگری هم وجود داشت که خیلی مهیبتر و زیانبارتر بود. آیا میلیونها نفر کارگران و صنعتگرانی که در صنایع مختلف مشغول کار بودند و با زوال آن صنایع بیکار میشدند چه میکردند؟ آیا آن همه بافندگان و کارگران و پیشهوران دیگر به چه کاری مشغول میشدند؟
در انگلستان با توسعه صنایع ماشینی کارگران صنایع دستی و پیشهوران بیکار میشدند. آنها هم از توسعه صنایع جدید و کارخانهها رنج میبردند؛ اما لااقل میتوانستند در کارخانههای تازه مشغول به کار شوند و خودشان را با موقعیت و مقتضیات تازه سازش دهند. ولی در هند یک چنین امکانی وجود نداشت در اینجا کارخانههایی نبود که صنعتگران بیکار بتوانند به آنجا بروند. به این جهت این صنعتگران بیچاره و فقیر و گرسنه ناچار به سوی زمین برمیگشتند و متوجه کشاورزی میشدند؛ اما حتی زمین هم از آنها استقبال نمیکرد؛ زیرا قبلا گروه کثیری از مردم روی آن مشغول کار بودند و دیگر زمین تازهای برای کار وجود نداشت. بخشی از صنعتگران ورشکسته و بیکارشده میتوانستند هر طور بود زمینی برای خود بهدست آورند و دهقان شوند؛ اما اکثر آنها دهقانان بدون زمین میشدند که در جستوجوی کار و نانی میگشتند و بسیاری از ایشان هم ناچار آنقدر گرسنگی میکشیدند که میمردند. گفته میشود که فرمانروای کل انگلیسی در هند در سال۱۸۳۴ ضمن گزارش خود نوشت «در تاریخ بازرگانی چنین تیرهروزی و فقری بینظیر است. استخوانهای بافندگان پنبه سراسر دشتهای هند را پوشانده و سفید کرده است.»
بیشتر این بافندگان و صنعتگران در شهرها زندگی میکردند و اکنون که شغل و کارشان را از دست میدادند ناچار به کار زمین و به سوی دهکدهها رانده میشدند و به این ترتیب جمعیت شهرها کمتر میشد؛ درحالیکه جمعیت دهکدهها افزایش مییافت. به اصطلاح «هند» دیگر کمتر «شهری» و بیشتر «روستایی» میگشت. این روستایی شدن هند در تمام طول قرن نوزدهم جریان داشت و حتی هنوز هم متوقف نشده است؛ بهطوریکه میبینیم در هند وضع عجیب و شگفتانگیزی پیش آمده بود. در بقیه جاها در نتیجه توسعه صنایع جدید ماشینی آن بود که مردم دهکدهها به شهرها کشیده میشدند؛ درحالیکه در هند جریان معکوس بود. شهرهای بزرگ و کوچک به تدریج کوچکتر میشدند و تحلیل میرفتند و مردم به تدریج بیشتر و بیشتر به کشاورزی متوجه میشدند و زندگیشان سختتر و دشوارتر میشد. همراه با صنایع عمدهتر و مهمتر صنایع کوچکتر که تابع آنها بودند نیز کمکم از میان رفتند.
پنبهزنی، رنگرزی و چاپ نقش روی پارچهها به تدریج کمتر و کمتر میشد. ریسندگی دستی متوقف شد و «چرخه» (دستگاه ریسندگی دستی) در میلیونها خانه نابود شد. معنی این وضع آن بود که دهقانان از یک منبع درآمد کمکی محروم میشدند؛ زیرا ریسندگی به وسیله افراد خانواده دهقانان درآمدی فراهم میساخت که به درآمد حاصل از زمین اضافه میشد. بدیهی است تمام این چیزها در موقعی که صنایع ماشینی آغاز شد در اروپای غربی هم اتفاق افتاد؛ اما در آنجا این تغییر و تحول طبیعی بود و اگر یک نظم قدیمیتر نابود میشد در عین حال یک وضع تازهتر متولد میشد و به وجود میآمد. در هند تغییرات خیلی سریع و ناگهانی بود. نظم قدیمی صنایع و تولید به وسیله صنایع دستی کشته و نابود شد؛ اما وضع تازهتر و مترقیتری به جای آن متولد نشد؛ زیرا مقامات انگلیسی به خاطر منافع صنایع انگلستان اجازه نمیدادند که چنین وضع تازهتر و مترقیتری به وجود آید.
بهطوریکه دیدیم در موقعی که انگلیسیها در هند قدرت یافتند این کشور از لحاظ صنعتی وضع خوب و پررونقی داشت. در وضع عادی مرحله بعدی تکامل هند آن بود که به یک کشور صنعتی جدید مبدل شود و ماشینهای بزرگ تازه را وارد کند و به کار اندازد. اما به جای چنین پیشرفت به جلو، هند در نتیجه سیاست انگلستان به عقب رفت. حتی همان صنایع مهم دستی خود را هم از دست داد و به تدریج بیشتر و بیشتر به کشوری زراعتی تبدیل شد.
دهقانان فقیر هند ناچار بودند که بار گروههای کثیر صنعتگران بیکاری را که به سوی دهکدهها میآمدند نیز تحمل کنند. فشار بر زمین فوقالعاده میشد و معهذا باز هم افزایش مییافت. همین موضوع بنیان و اساس مساله مهم فقر هند است، بسیاری از بیماریهای اجتماعی ما نیز از همین سیاست نتیجه میشود و تا وقتی این مساله حل نشود، فقر و بینوایی دهقانان و دهنشینهای هندی هم نمیتواند پایان پذیرد. بسیاری از مردم که کاری جز کشاورزی نداشتند و به زمین وابسته بودند زمین دهکدهها و املاکشان را به قطعات کوچک تقسیم کردند؛ بهطوریکه دیگر نمیشد قطعاتی کوچکتر به وجود آورد.
قطعه زمین کوچکی که در اختیار هر خانواده دهقان قرار میگرفت کمتر از آن بود که بتواند زندگی آنها را تامین کند. به این جهت حتی در بهترین سالهای محصول باز هم هیولای فقر و نیمهگرسنگی همیشه در برابر آنها قرار داشت. درحالیکه اغلب اوقات وضع سال خوب نبود و محصول خوب بهدست نمیآمد. سرنوشت دهقانان خوب و بدی فصول و عناصر طبیعی و کمی و زیادی باران بود. قحطیها و بیماریهای مهیب فرامیرسید و توسعه مییافت و میلیونها نفر را نابود میکرد، مردم به «بانیا»ها که صرافهای دهکدهها بودند رجوع میکردند و پولی به قرض میگرفتند و میزان قروضشان هم دائما زیاد و زیادتر میشد؛ بهطوریکه هیچ امید و امکانی برای پرداخت آن نمیماند و بار زندگی به شکلی طاقتفرسا و تحملناپذیر درمیآمد. بر اثر حکومت بریتانیا بر هند وضع زندگی اکثریت عظیم ساکنان هند در قرن نوزدهم به این صورت تیره درآمد.