خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره طهرانی: قهرمان سلیمانی، دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است و مسئولیتهای زیادی را در کارنامه شغلی خود دارد: آغاز فعالیت در صدا و سیما، سپس دستگاه ریاست جمهوری و بعد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان، بازگشت به ایران و اشتغال در مرکز توسعه همکاریهای علمی دانشگاهی و مرکز گسترش زبان فارسی، مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی در پاکستان، معاون آموزشی پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات، رایزن فرهنگی ایران در مسکو، بازگشت به ایران و کار در بنیاد سعدی و هم اکنون هم مدیر مرکز تحقیقات فارسی در دهلینو هند است. نزدیک به چهار دهه گذشته مستقیم یا غیرمستقیم مسئله زبان فارسی در پهنه بینالملل، دغدغه اصلی وی بوده و در موقعیتهای متفاوت هیچ وقت از این موضوع فاصله نگرفته است. از همین کارنامه گذرا میتوان فهمید که او نیز مانند سعدی عمری را در سفر گذرانده و لاجرم تجارب بسیاری اندوخته است که عمده آن در راستای گسترش و بلندی نام ایران و زبان فارسی بوده است. به مناسبت روز سعدی گفتوگویی با او داریم:
- چرا زبان فارسی مهم است؟ با توجه به این اصطلاح که «فارسی وطن است» گسترش چنین زبانی چه اهمیتی دارد؟
در این سالها گشت و گذارها و ارتباطات مختلفی با محافل علمی دنیا داشتم و ارتباط مستمری داشتیم، به نظر من زبان فارسی مهمترین دارایی فرهنگی و قدرت نرم ایران و جمهوری اسلامی و شاخصه اصلی هویت ملی ماست. اگر قرار است که ایران در معماری فرهنگی جهان معاصر شریک باشد، این شراکت را باید از رهگذر داشتههای فرهنگی خودش صورت بدهد و این انتخاب آسانی نیست. من فکر میکنم که در ساختار فرهنگی جهان در ادوار گذشته و در موقعیت کنونی، زبان فارسی جز چند زبانِ معدودِ جهان است که در این معماری سهیم است. ما سهم بسیار عمدهای در تجربه و معرفت بشری و جهان فرهنگی امروز داریم، این امر بدیهی و مسلمی است که دارایی ما از زبان فارسی، داشته بسیار با ارزشیست. الان هم اگر بخواهیم در زمره اثرگذاران و شریک در فرهنگ جهانی باشیم زبان فارسی است که دستیابی به این جایگاه را برای ما ممکن میکند. این داشته بزرگ آنقدر جاذبه دارد که روحهای مستعد و خلاق جهان بدان اقبال دارند. در نتیجه حضور جدی و اثرگذار ایران و فرهنگ ایران را در پهنه تعاملات بینالمللی ممکن میکنند.
شما فکر کنید که در ترکیه چه کسی ایران و فرهنگ ایران رو نمایندگی میکند؟ به نظرم باید سراغ احمد آتش و تحسین یازیجی و عبدالباقی گولپینارلی و در همین دوره معاصر سراغ نعمت ییلدیریم برویم. آدمهایی که ایران را و زبان فارسی را در این قلمرو سالها نمایندگی کردهاند و ارزش این گنجینه عظیم معارف بشری را به همگان نشان دادهاند. تلاش هر یک از آنها برای نشان دادن سهم ایران در این معماری جهان، شاید بیش از مجموعه دستگاههای فرهنگی رسمی ما باشد.
- زبان فارسی بیرون از مرزهای ایران چقدر اهمیت دارد؟
سیمایی که نیکلسون با معرفی مثنوی به جامعه غرب از زبان فارسی و معنویت فارسی عرضه کرد، مثالزدنی است. غرب یکباره با دریایی از معارف و فرهنگ بشری روبرو شد که از رهگذر زبان فارسی انتقال پیدا میکند. در دوردستترین نقاط عالم، در مجموعه کشورهای سی آی اس، در آسیای مرکزی، در اروپا، در آمریکا، در همین شبهقارهای که الان من هستم؛ بخش عمدهای از معارف، فرهنگ و دانشی که این جامعه به کمک آن خودش را تعریف میکند و به کمک آن خلاقیتهای ادبی و فرهنگی خودش را بروز میدهد، از رهگذر زبان فارسی است؛ و به همین دلیل برای ما و همه علاقهمندان به سعادت و خیر و زیبایی، زبان فارسی بسیار اهمیت دارد.
تحقیقات دانشمندانی از این دست در بیرون از مرزهای سیاسی ما شاهنامه را در ردیف بزرگترین حماسههای عالم قرار داد. روح سرکش و حیران خیام از خلال تحقیقات همین دانشمندان شناخته شد و عظمت ایران و فرهنگ ایران را به جهانیان معرفی کرد. این بستر معرفت گستر زبان فارسی است که ایران را با همه تنوعات و رنگارنگیهایش نمایندگی میکند. در محدود مرزهای ملی هم رشته استوار پیوند همه ما ایرانیان است بیرون از نژاد و جغرافیا و اقلیم و زبان.
واقعاً چه کسی از نیکلسون بهتر میتوانست زبان فارسی و به تبع آن ایران را معرفی کند؟ این جاذبه زبان فارسی است که بزرگانی مثل نیکلسون و برتلس و گولپینارلی و حسین علی محفوظ و کربن و … را شیفته ایران و فرهنگ ایران کرد. همه اینها چراغداران زبان فارسی در قلمروهای مختلف هستند؛ و به نوعی منتقل کنندگان دستاوردهای فرهنگی و تمدنی ایران به کشورهای خودشان هستند، که از این منظر زبان فارسی نقشی بیبدیل دارد. هیچکدام از عناصر فرهنگی این قابلیت را ندارند که جای زبان فارسی را بگیرند و بتوانند به اندازه زبان فارسی اثرگذار باشند.
- تصویر جهانی از ایران با زبان فارسی شکل میگیرد؟
در دوران معاصر ما با چند تا ایران روبرو هستیم. یک ایران قبل از انقلاب، که هر جای دنیا میروید تصورشان این است که ایران کشور پولدار نفتی هست، و ما کشوری هستیم که با فروش روزانه شش هفت میلیون بشکه نفت، جزو کشورهای پولدار دنیا هستیم. این تصویر، تصویر زائل شده و تمام شدهای است. الان کسی به احترام اینکه ایران روزی شش میلیون بشکه نفت صادر میکند، کلاه از سر بر نمیدارد! یک تصویر، تصویر بعد از انقلاب است. این اتفاقاتی که در منطقه افتاده، تصویر ایرانِ اتمی، چالشهایی که ایران در پهنه جهانی با آنها درگیر است… این تصویری است که متأسفانه بخشی از جامعهی جهانی مسئلهای به نام ایران، واقعیتی به نام ایران را از رهگذر این موضوعات میشناسد.
- یعنی موضوعاتی که معمولاً بخصوص در زمینه سیاسی راجع به آنها گفتوگو میشود و تصویرهایی که در رسانهها نشان داده میشود؟
بله، همین موضوعاتی که الان درگیر آنها هستیم. اینها واقعیتهای روی زمین است و همه اینها هم به نام ایران است. همه اینها هم در دراز مدت پاسخ خود را پیدا میکنند، یعنی زائل شدنی هستند و از خاطرها فراموش میشوند، احترام یا دشمنی هم با آنها موقتی است. همچنان که تصویر ایران نفتی الان تمام شده است، تصویر ایران هستهای هم یک روزی جای خودش را به تصویر دیگری میدهد؛ ایرانی که در اینچنین اتفاقاتی از آن میگویند موقتی است. جامهای موقتی است که بر تن یک هویت خیلی قدیم میپوشند. اما این تصویر ماندگار نیست. بخشی از جهان دوست دارد با این تصویر ما را بشناسد و ما فعال مایشاء این عرصه نیستیم، بخشی از بازی را انجام میدهیم، بخش دیگر آن را دیگران به عهده دارند و در سالهای اخیر در کنش و واکنش بودهایم. من یقین دارم که این مسئلهها حل خواهد شد. تنشهای منطقه خاورمیانه، مسئله هستهای و… بالاخره ایران این مسئلهها را حل خواهد کرد، سرانجام هرکدام راه حلهای خود را پیدا میکنند. دشوار است اما نشدنی نیست. این تصویر هم موقتی و گذراست.
اما تصویر سومی از ایران در ذهن جهانیان هست که پایدار، زائل نشدنی و همیشگی است، و هر کسی در هر کجای دنیا با نام ایران و فرهنگ ایران آشنا باشد، به احترام ایران کلاه از سر بر میدارد؛ و آن تصویری است که مولانا و حافظ و سعدی و فردوسی نمایندگی میکنند. این تصویر در گذر بیش از هزار سال زبان و ادب فارسی ساخته شده است. این تصویر پایدار، الهامبخش، روشن و امیدبخشی است؛ و نیاز جامعه جهانی به این تصویرِ فوقالعاده، نیاز واقعی است. برای انسان امروز، برای همه آدمهایی که به زیبایی و خلاقیت، به خیر و همزیستی مسالمتآمیز انسانی میاندیشند، این تصویر ایران میتواند الهامبخش و مورد احترام باشد.
این تصویر هرگز با رخدادهای سیاسی و فراز و فرودهایی که ما با آنها در پهنه جهان روبرو هستیم خدشه دار نمیشود و همیشه مورد احترام جامعهی جهانی است؛ و فکر میکنم که در برخی از موارد حتی پرنورتر، پرجلاتر، الهامبخشتر و مؤثرتر و ارزشمندتر است. زبان فارسی اصلیترین عنصری است که این تصویر پایدار را از ایران در ذهن جامعه جهانی خلق میکند. از این رو ما هرچه در باب زبان فارسی بگوییم، کم گفتهایم؛ هر کار که برای زبان فارسی بکنیم در واقع یک ادای دِین بسیار بسیار کوچک به یک داشته بسیار بسیار بزرگ فرهنگی است، که حاصل هزار سال تلاش پدران و مادران ما در سرزمینی ست که به نام جغرافیای فرهنگی زبان فارسی به رسمیت میشناسیم.
- این حضور فرهنگی بین عامه مردم خارج از مرزهای ایران جایگاهش چطور است؟ جایگاه زبان فارسی یا کاربردش با توجه به این ویژگیهای فرهنگی و آنچه این زبان حامل آن است، مثل آداب و رسوم در عرصههای مختلف بین مردم مناطقی که شما تجربه کار و زندگی داشتید.
به نظرم مسئله را در دو سطح باید دید. بخشی مجموعه کشورهایی هستند که با ما یک جغرافیای فرهنگی مشترک دارند، به نوعی زبان فارسی یک مِلک و دارایی مُشاعی است که متعلق به این اقوام هم هست. یک افغانستانی، یک تاجیکی، یک آذربایجانی، یک ترکیهای، یک ازبکی یک هندی یک پاکستانی میتواند بگوید من در این میراث فرهنگی سهیم هستم؛ و این سخن نابهجایی نیست، حتی اگر بر معنای تقسیم بندیهای امروزی قلمروهای سیاسی جهان بخواهیم داوری کنیم. مثل این بیت وحشی بافقی است که:
گر بگویم که مرا با تو سر وکاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
در این کشورها نفوذ و حضور زبان فارسی به اندازهای پایدار، اثرگذار و جدیست، که هیچکس نمیتواند آن را انکار کند. حتی در جاهایی که به دلایلی با مسائلی برخی از رهبران این کشورها بخواهند انکار کنند که در این جغرافیا هستند و از زبان فارسی متأثر نیستند، در و دیوار گواهی میدهد که اینگونه نیست و اساساً مطلوب معقولی نیست. زبان فارسی در واقع بخشی از شاکله وجودی و هویت معنوی این مردم است. زبان فارسی در این قلمروها بوده، حضور داشته و همچنان در ژرفساخت فرهنگ و تفکر و زیست اجتماعی این ملتها حضور دارد. گاهی اوقات برخی از این رهبران حتی رفتارهای مضحکی در این خصوص انجام دادند، که انگشتنمای خلایق هم شدند. مثل ماجرای جمهوری آذربایجان، خیلی برخی از رفتارها صورت مضحکی دارد، و هر آدم اهل بصیرتی بدرستی موضوع را میفهمد. چه لزومی دارد که شما یک گذشته متقن و روشن و شفاف را که پر از دستاوردهای بزرگ و قابل عرضه به جامعه جهانی است، بخواهید انکار کنید؟ این چه بیماریست که در برخی از این کشورها وجود دارد؟ جامعه این کشورهای حوزه فرهنگی مشترک، یک سطح از قضیه است، سطح دیگر کشورهای بیرون از این جغرافیاست.
- مثل کدام کشورها؟
جهان غیر فارسی زبان در معنی وسیع آن از ژاپن تا آمریکا. مجموعه مستشرقینی که در این دو قرن در این حوزه وسیع جهانی، زحمت کشیدند و زبان فارسی را نمایندگی کردند، تحقیق، پژوهش کردند. اینها متوجه شدند که با چه دریایی از معارف بشری روبرو هستند، چه اندازه سهم ایران در این تلاش مشترک بشری برای غنای معرفت. فرهنگ انسانی، سهم قابل احترامی است. این نکتهایست که عرض کردم، اینها احساس کردند که دستاوردهای زبان فارسی برای جامعه جهانی بسیار بسیار ارزشمند بوده و هست و قابل اعتناست. به همین دلیل عمرشان را هم صرف همین کارها کردند. این در واقع یک نوع احترام به این دستاوردهای بشریست، اینها هستند که نام ایران، نام زبان فارسی و دستاوردهای این زبان و فرهنگ ایرانی را در جهان معرفی میکنند، و به جامعه جهانی شناساندند.
در هر دو سطح، فرض کنید استاد عینی که در تاجیکستان به عنوان یکی از پیشروان ادبیات معاصر فارسی تاجیکی گام برمیدارد، یا هنری ماسهای که تقریباً در همان دوره در فرانسه تلاش میکند، این تلاش مشترکی است برای اینکه نشان بدهند که این موضوع چقدر مهم است، هر دو به اعتلای نام ایران و شناساندن زبان فارسی به عنوان زبان فرهنگ، کمک کردند. چه کسانی که در داخل جغرافیای زبان فارسی کوشیدند چه آنها که در بیرون از این قلمرو عمر خود را صرف زبان فارسی کردند، هر دو معماران یک بنا هستند. نام ایران، نام زبان فارسی را در جهان بلند آوازه کردند.
- نمونههایی مثل کلمات مشترک، آداب و رسوم مشترک، مثل اشتراکاتی که ما با زبان هندی و اردو داریم، سرود ملی پاکستان که تقریباً فارسی است، واژههای مشترکی که با زبان روسی و عربی داریم - حالا چه ما به آنها دادیم چه آنها به ما دادند- جدای از این ویژگیهای فرهنگی نمونههای جالبی از این دوستی و همدلی است، که لابد در این سالها با آن برخورد داشتهاید.
اولاً، داد ستد در این قضایا بین زبانها و فرهنگها امری بسیار عادی است. آنچه زبان فارسی به زبانهای دیگر مخصوصاً زبانهای پیرامونی خودش داده گنجینه عظیمی از معارف بشری است. در همین زبان عربی که ما بیشترین تأثیر را، هم در ساختارهای زبانی، هم در دایره واژگان، از این زبان پذیرفتهایم، آنچه زبان فارسی به این زبان داده، در واقع کلیدواژههای مهم فرهنگ و معارف و زیست بشری است. شما واژههای دیوانی، اداری، موسیقایی، مهندسی و… را در زبان عربی ببینید، بخش عمدهای از آنها فارسی است. زیرا زبان فارسی این آمادگی را داشته، که این مجموعه را به صورت ساخته و پرداخته، در گنجینه علم و دانش و فنون خودش داشته، وقتی که با زبان عربی و فرهنگ عربی تعامل فنی و پرشتاب و جدیای را آغاز کرده، این معارف در زمره کلیدواژههایی بوده که به زبان عربی داده است. در بعضی از زبانها علاوه بر این مسائل خودِ شاکله زبان، مثل همین مثالی که حضرت عالی در خصوص زبان اردو زدید، نیز متأثر از زبان فارسی است. زبانشناسان میگویند شصت درصد واژگان زبان اردو از زبان فارسی گرفته شده است. خود اردو زبانها میگویند: اردو عروس زیبای زبان فارسی است؛ و همیشه علاقهمند هستند که نشان بدهند این قرابت و خویشاوندی زبانی وجود دارد.
در همین جایی که الان من هستم، در شبه قاره هند؛ سرزمین زبانهاست و تقریباً نمیشود زبانی را پیدا کرد که به شکل گستردهای از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی تأثیر نپذیرفته باشد. خود هندی، بنگالی، مراتی، تامیل، تلگو، پنجابی… اینها همه از زبان فارسی متأثر شدند به شکلهای گوناگون. در واژگان، در ساختار دستوری، در ضربالمثلها، در بیان معنوی امور، در توضیح و بیان واقعیتهای زندگی در ساحتهای ادبی و فرهنگی و دیوانی و… مجموعه آنچه از درون این زبان به فرهنگ شبه قاره منتقل شده، در شیوه زیست، تعامل، داد و ستد، آئینها، مراسم و… بخش مهمی از زیست اجتماعی و فرهنگی این مردم است، این امر طبیعی و مرسومی است. در بین فرهنگها به زبانهای جهان در همه جای دنیا. در همین زبان ترکی که باز به فراوانی به کثرت میشود این نوع چیزها را دید. تا جایی زبان فارسی جایگاه داشته که تا همین اوایل قرن بیستم بخش عمدهای از مکاتبات دیوانی امپراتوری عظیمی مثل امپراتوری عثمانی با زبان فارسی انجام میشده، برای اینکه زبان فارسی حامل یک مجموعهای از ارزشهای زبانی بوده است. آنقدر این زبان پخته شده بوده که میتوانسته دقیقترین و فنیترین مسائل را بیان کند، زبان علم بوده، زبان اعداد، زبان اداری و دیوانی بوده، زبان ارزشهای معنوی و فرهنگی بوده. در هند هم همین اتفاق افتاده است که در امپراتوری عثمانی اتفاق افتاده، یعنی آن عظمت زبان فارسی، پختگی و غنی بودن آن موجب شده که اقبال به این زبان در این قلمروها زیاد باشد، اقبال به یک زبان دلیل واقعی میخواهد؛ همان گونه که عرض کردم زبان فارسی هم از همه این زبانها بهرهور شده است.
یک نکته را باید عرض کنم که زبان فارسی، در واقع به نظرم تصویر دیگر ایران است. روح تمدنی ایران روح تمدنی ترکیبی است، به این معنا که شما در ایران جای پای فرهنگ هندی را میتوانید ببینید، جای پای فرهنگ یونانی را میبینید، جای پای فرهنگ عربی را میبینید و.... زبان فارسی هم از مجموعه این فرهنگهایی که در پیرامون و قلمرو زبان فارسی بودن تأثیر پذیرفته، و بعد یک دستاورد فرهنگی تازهای را خلق کرده به نام فرهنگ ایران، که از همه این فرهنگها تأثیر پذیرفته، ولی هیچکدام از اینها نیست. یک آفرینش متفاوت است از همه این فرهنگها. زبان فارسی در ژرف ساخت خود، همان روح فرهنگ ایران است که یک تمدن ترکیبی است از همه این قلمروهای زبانی که با آنها همسایه بوده، تأثیر پذیرفته، و یک روح فرهنگیای خلق کرده که برای همه این مجموعه، دلچسب و دوست داشتنی است و با چشم احترام بدان مینگرند.
- استاد عزیزی هر وقت که روز بزرگداشت فردوسی میشد، میگفتند که این روز بزرگداشت فردوسی نیست. هر روزی که کسی در گوشهای از این دنیا با زبان فارسی حرف بزند، روز بزرگداشت فردوسی است؛ به جهت دینی که فردوسی به گردن همه ما دارد. در مورد سعدی، میدانیم که نقش سعدی در زبان فارسی امروزی نقش انکارناپذیری است، نظر شما چیست؟
سعدی جزو چند سخنگوی برتر زبان فارسی هم در قلمرو خود زبان فارسی و هم در بیرون از مرزهای ایران است. به نظرم بین این پنج ستون زبان فارسی به انتخاب دکتر شایگان، یعنی سعدی و حافظ و مولانا و خیام و فردوسی، سهم سعدی در شناساندن زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در بیرون از مرزهای ایران، بیش از دیگران است. البته که فردوسی نقش بسیار بسیار مهمی دارد، هم در فرهنگ جهانی و هم برای ما، که شاعر ملی ماست و هویت معنوی و ملّی ما را تفسیر میکند، حافظ آینه دارخلاقیتها و زیباییهای زبان فارسی است اما سعدی سخنگوی بینالمللی زبان فارسی و فرهنگ ایرانیست. اگر از مجموعه این استوانههای بزرگ زبان فارسی یک نفر بخواهد انتخاب بشود برای اینکه سخنگوی این فرهنگ در عرصه روابط جهانی باشد، به نظرم بیهیچ تردیدی باید گفت که آن یک نفر سعدی است. سعدی پدیده عجیبی است. از خوش اقبالی زبان فارسی است که اعجوبهای چون سعدی را دارد.
در گزارشی که ابن بطوطه از سفر خودش به چین میدهد، امیرزادهای در شهر هانگ شو در چین او را دعوت کرده، و پس از پذیرایی او را همراهی کردند در سفر دریایی، آنجا بیان میکند که ملاحان در دریای چین شعری میخواندند از سعدی. آنچه او نوشته صورت ملفوظی بوده که یک عرب زبان توانسته ثبت و ضبط کند «تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام / چون در نماز استادهام گویی به محرابم دری» در فاصله کمی از عصری که سعدی زندگی میکرده، در آن سوی جهانی که قابل تصور بوده، و خیلی جهان سختی بوده برای سفر کردن، چین انتهای زمین بوده همانطور که در احادیث ما هست که پیامبر میفرمایند «اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ» یعنی آخر دنیا، ولی کلام سعدی آنقدر گسترده بوده و مورد اقبال واقع میشده و بیانگر خواستهای بشری بوده، آنقدر ارزشهای هنری والا داشته که در سفر ابن بطوطه در برابر امیرزاده چینی، ملاحان این غزل سعدی را به آواز میخواندهاند. این اتفاق در آن روزگار، با آن فضایی که انسان در آن عصر زندگی میکرده، شگفتانگیز است. خیلی سخت است کسی بتواند به این جایگاه دست پیدا کند، این نشان دهنده عظمت شأن و مقام سعدی از همان روزگار تا اکنون است. به عبارتی سعدی از عصر خود تا کنون، در پهنهگیتی، زبان فارسی و فرهنگ ایران را نمایندگی کرده است.
- سعدی غزل دارد، سعدی گلستان و بوستان دارد، سعدی مواعظ و قصیده دارد. ما با اتکای به کدام یک از آثار سعدی، میتوانیم ادعا کنیم سعدی سخنگوی فرهنگ ایران و زبان فارسی است؟
باز در دو سطح میتوان این موضوع را بررسی کرد. یکی در گسترهای است که قلمرو زبان فارسی بوده و اکنون هم هست. در اینجا سعدی استاد فصاحت و بلاغت زبان است. یعنی هیچ کسی در کل قلمرو زبان فارسی نتوانسته گوی سبقت از سعدی برباید. به این معنا که سعدی الگویی در نثر، گلستان- و الگویی در نظم -مجموعه آنچه شعر سعدی را تشکیل میدهد- خلق کرده که در هر دو، سرآمد بوده است. یعنی شاعر یا کاتبی در هند، شاعری در قفقاز، شاعری در آسیای صغیر، اگر میخواسته مشق شاعری بکند، مشق نویسندگی بکند. از عصر سعدی تا الان آنچه را سعدی نوشته و سروده، سرمشق خود فرار میداده، آنچه سعدی خلق کرده به عنوان الگوی کاملی از فصاحت و بلاغت زبانیست، از شیوایی و رسایی زبان. اینکه دانشجوی امروز زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه دهلی، در دانشگاه آنکارا، در دانشگاه زبانهای شرقی روسیه و در دانشگاه لندن و پاریس و اوزاکا؛ اگر بخواهد یک متن بلاغی تمام عیار، یک متن پاکیزه فارسی را بخواند، اهل فن او را به گلستان ارجاع میدهند. این به واسطه این است که سعدی سرمشقی از زبان خلق کرده که این سرمشق، نمونه ارزشمند و عالیِ فصاحت و بلاغت زبانی و نمونه درجه یکی از خلاقیت فکری است. این در قلمروی که زبان فارسی را به شکل سیستماتیک و فنی میآموزند و میخوانند جاری و ساری است. رسوب امثالی که از گلستان در حافظه جمعی ما ایرانیان وجود دارد، با هیچ متنی قابل قیاس نیست و این نشان میدهد که ما هنوز در فضای اندیشه و گفتار سعدی نفس میکشیم و سعدی در تمام ساحات زبان و زندگی ما حضور دارد.
- برای انسانهای خارج از این قلمرو جغرافیایی و فرهنگی که زبان فارسی را نمیدانند سعدی چه دارد؟
شما ممکن است بفرمائید که برای یک انگلیسی زبان سعدی چه دارد؟ چرا در آنجا باید زبان به تحسین سعدی بگشایند؟ چرا لافونتن، هوگو، ولتر و بالزاک و دیگران به آثار سعدی چشم داشتند؟ چرا آنها توجه کردند به نوشتههای سعدی؟ این مسئله دیگریست. بالزاک بلاغت زبان فارسی را درک نمیکرد، ولی یک چیز را درک میکرد و آن تجربه مشترک بشری است، سعدی خلاصه تجربه بشری است به این معنا، اگر شما و بنده بخواهیم عاشق بشویم، بهترین سرودههای عاشقانه که ارتباطات انسانی را توضیح میدهد -گرم، جاندار و امروزی- هنوز باید این تجربه را در زبان سعدی جستجو کرد؛ اگر قرار است با دردمندان، با فقرا، با بیچارگان، همدلی کنیم هنوز میتوان بهترین نصایح را، بهترین تصاویر را از آثار سعدی دریافت؛ اگر بخواهیم مستبدان و ستمگران را نصیحت کنیم، هنوز باید رجوع کنیم به آثار سعدی؛ همه آنچه در ارزشهای والای بشری هست، به زیباترین و انسانیترین صورت همه و همه در آثار سعدی امکان تجلی پیدا کرده، سعدی شاعر این جهانیست. مولانا به قولی که استادمان دکتر شفیعی کدکنی میگوید: یکی از شگفتیهای عالم بشری است؛ ولی این شگفتی عالم بشری در یک عالم ماوراییست، در عالم لاهوت است. ولی سعدی، هنرش در این است که این تجربههای بشری را در صورت ناسوتی این جهانی و زمینی آینهداری میکند و نشان میدهد که آدمی پست و بلند حیاتش چیست در عین حال چشمی هم به عالم لاهوت دارد.
«افتد و دانی» بیان تجربه این جهانی زیست انسان است. در همین شبه قارهای که تا عصر امروز هنوز در مدارسِ دینی گلستان سعدی به عنوان متن درسی مورد اعتنا است، این واقعیت هم هست که باب پنجم گلستان را درس نمیدهند. چرا؟ برای اینکه عین تجربههای ناسوتی و انسانی این جهانی است، از جنس آنچه «افتد و دانی» است. یک بخش از هنر سعدی این است که انسانیترین چیزهایی که در وجود یک انسان به عنوان انسان، به عنوان موجودی که همیشه در معرض لغزش هست، همیشه در معرض انتخاب هست، همیشه در معرض آموختن هست، همه اینها را به زیباترین صورت بیان میکند. و این فرق میکند با جهان آرمانی از جنس آرمان شهری که مثلاً نظامی در اسکندر نامهی خود بیان کرده، یا آنچه در آثار مولانا آمده است. بخش عمدهای از تجربه سعدی، تجربه این جهانی است؛ یعنی وقتی که سعدی در باب عدل، احسان، تحمل، مدارا، تربیت، وارستگی انسانی حرف میزند، به همین دنیای ستیزهگر، همین دنیای پر از حرص و آز نظر دارد، به همین جهان ریاکاری که قرنها جامعهی بشری را در معرض آسیب قرار داده است توجه دارد. سعدی در مقام یک معلم، در مقام یک پیر جهان دیده همه اینها را برای ما به زیباترین بیان توضیح میدهد. این است که سعدی را در چشم جهانیان، به عنوان یک معلم واقعی -نه یک معلم آرمانشهری- بلکه معلمی که در همه دورهها میتوان از او آموخت، مطرح میکند. حتی اگر ما آرمانگرای تمام عیار هم باشیم، سعدی در فاصله جهان آرمانی با این جهان خاکی در همه این قلمروها، برای ما حرفی برای گفتن دارد. درسی برای آموختن دارد و این نکته بسیار بسیار مهمی است. سعدی معماری است که پل ارتباط بین لاهوت و ناسوت را بنا کرده است.