برترینها: به تازگی موجی در شبکههای اجتماعی پیرامون رویه مدارس تیزهوشان (سمپاد) شکل گرفته. عدهای معتقدند که این مدارس بهترین شیوه آموزش را در ساختار فعلی داراست و میتواند ضامن آیندهای طلایی برای دانشآموزباشد اما برخی دیگر معتقدند که سمپاد، فشاری بیش از حد تحمل یک نوجوان را به دانشآموز وارد میکند. مانند خیلی از موضوعات دیگر، نظرات متفاوت است.
مرور خاطرات یک سمپادی
در همین رابطه کاربری به نام «سلول» رشته توئیتی را درباره تاثیرات سمپاد بر زندگیاش منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
ببینید دوستان، بچههایی که از سمپاد انتقاد میکنند کاملا قابل درک هستند. نه چون سمپاد جای بدی بود، اشتباه برداشت نکنید. سمپاد موفقترین شیوه آموزشی آموزش و پرورش بود. در واقع وقتی امکانات آموزشی کافی نیست، بچههای سخت کوش رو دور هم جمع میکرد و بهشون امکانات نسبتا مناسبی میداد تا خارج از جو مسموم شهر با هم رقابت و پیشرفت کنند. فقط یک بدی بزرگ داشت. داخل مدارس سمپاد از روز اول به مغزت تلقین میشد که تو تیزهوش هستی و از بقیه باهوشتری. حس میکردی با آدمهای اطرافت فرق داری و کم کم بچهها رو با توهم خودبزرگبینی و خاص بودن بار میآورد.
به این ترتیب آدمهای خودشیفته و نارسیستی -مثل من- ساخت که فرقی نمیکنه داخل چه محیطی و چه شرایطی باشند. همیشه حس میکنند لیاقتشون بیشتره و محیط اونجوری که باید به تلاششون جواب نمیده. در اکثر بحثها و فیلدها بچههای سمپاد فکر میکنند بقیه هیچی حالیشون نیست و دید بالا به پایینی دارند.
خلاصه این که سمپاد یک سری آدم بسیار باهوش، اما خودشیفته تحویل جامعه داد. انتقاد بچههاش از این مدرسه به خاطر بد بودنش نیست. سمپاد از ما هیولاهایی ساخت که توی زندگیمون هرچقدر امکانات داشته باشیم، هرچی به دست بیاریم و هرچقدر هم موفق باشیم، هرگز واسمون کافی نیست.
مهسا: من ۶ سال از دوران تحصیلم رو سمپاد بودم و یک سال هم در نمونه. حقیقتش سمپاد برام بد نبود ولی خیلی پشیمونم چرا کل دوران راهنماییم رو نمونه نموندم چون اون یک سال فوقالعاده بود. بهترین امکانات، بهترین برنامه درسی، بهترین همکلاسیها، رقابت سالم همش تو نمونه بود ولی تو تیزهوشان نه.
دخترک: یک بار مامان یکی از هم کلاسیهامون که بچهاش تیزهوشان قبول شده بود به ما گفت میدونید چرا شماها قبول نشدید؟ گفتیم چرا؟ گفت چون شما سختکوش بودید اما بچههای ما باهوش بودن. تهش هم بچهاش هیچی نشد تو درس اما یادمه اون روز خیلی قلبم شکست از حرفش.
استادِ شاگرد: وای من نمیفهمم منطق اینها رو حالا مثلا من سمپاد خوندم چی شد که بقیه نشدن. تهش همه رو یک صندلی میشینن تو دانشگاه.
حجت: سمپاد هم جای عجیبی بود اون قدیما خدایی. فکر کن سال سوم دبیرستان باشی بعد بغلدستیِ محترم طلای المپیاد کشوری و بعدا جهانی ببره. پشتسری اون سالِت الان استاد دانشگاه در آمریکا شده باشه و بغلدستی اون هم الان مایکروسافت کار کنه. رویا نمیبافمها. به همین خفنی!
مهرو: هر سال درس سالهای بعد رو یاد دادند، معلمهایی که با امتحانات عجیبشون مجبور میکردن تا برای نتیجه گرفتن تو کلاس خصوصیشون شرکت کنید، کادری که میگن اگر دکتر نشی هیچی و باید بمیری، وجود حسادت به جای رفاقت، حتی تو زنگ ورزش درس خوندن، افسردگی، گریه و ...
بلک: از کلاس ۳۰نفره ما: مدال المپیاد داشتیم. ۱۳ نفرمون رتبه دو رقمی کنکور شدیم. همه پزشک یا دندونپزشک شدیم. ۲۲ نفرمون الان خارج از ایرانیم. همه تبدیل به آدمهای موفقی در فیلد خودمون شدیم. سمپاد فرصتی استثنایی بود که دانشآموزان باهوشتر و برتر دور هم جمع بشن و با هم رقابت کنند.
سارا: یک جوی هم درست شده علیه سمپاد و سمپادی، حالا وارد جزئیاتش هم نمیشیم که دلیلش چیه. الکی مثلاً ما هم نمیفهمیم دلیل این همه تنفر رو! بگذریم، خودم به شخصه واقعا از اینکه شش سال تو مدارس سمپاد درس خوندم واقعاً خوشحالم و هر چی که دارم، از همین مدارس و کادر خوبشونه.
حسین: من نصف دوستهام از دوران سمپادن و البته ۹۰درصد تروماهام هم از این دورانه.
محمد: به نظرم سمپاد بدترین مدرسه برای یک دانشآموز ایرانی میتونه باشه ولی عوضش بهترین همکلاسیها رو داری.
آرمین: واقعاً اصلا سمپاد این هیولایی که شما میگید نبود. بعید میدونم کسی واقعاً تجربه تلخی داشته باشه. به ما که خوش گذشت.