روز شنبه، 9 اسفندماه خبری در رسانههای مختلف منتشر شد که سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات نامهای به رهبر انقلاب نوشته است.
ارسال نامه توسط شخصیتهای مختلف جریان اصلاحطلب تائید شد. از جمله سید محمدعلی ابطحی در واکنش به نامه سید محمد خاتمی در پستی در اینستاگرام نوشت: «من هم میدانم آقای خاتمی نامهای سربسته توسط یکی از نزدیکانش تحویل دفتر رهبری داده است و همانطور در بسته تحویل رهبری معظم شده است».
محمدجواد حقشناس، عضو شورای شهر تهران نیز در گفتوگو با ایلنا در خصوص جزئیات نامه سید محمد خاتمی به رهبر انقلاب اظهار کرد: خبر نامه سید محمد خاتمی خطاب به رهبری را شنیدم که البته تقریباً برای دو ماه گذشته است و در مجموع 37 صفحه است.
این فعال سیاسی اصلاحطلب افزود: در این نامه در خصوص دغدغهها و آینده انقلاب و کشور با رهبری صحبت کردهاند و برای دهه پیش رو راهحلهایی ارائه کردهاند.
دفتر رئیس دولت اصلاحات نیز در اطلاعیهای با امضای برادر محمد خاتمی در ۹ اسفندماه ١٣٩٩ با بیان اینکه همهکسانی که به کشور و مردم و انقلاب میاندیشند، نسبت به سرنوشت میهن اسلامی و ملت و نیز اصلاح امور دغدغه دارند، اعلام کرد: جناب آقای خاتمی نیز از جمله هر جا و هر مناسبتی اقتضاء کند دغدغههای خود را عملاً به دور از تبلیغات دنبال میکنند؛ ولی آنچه به این مقدار راجع به محتوای نامه بیان میشود ناشی از حدسیات و گمانهزنی است.
در واقع به نظر میرسد در این اطلاعیه بهصورت ضمنی ارسال نامه تائید اما آشکارا عنوان میشود هر آنچه درباره محتوای آن گفتهشده گمانهزنی است.
فارغ از بحث نامه، یادآوری تناقضهای جریان اصلاحطلب میتواند موجب روشنگری و شفافیت بیشتری شود. در واقع انتظار است رئیس دولت اصلاحطلب بهعنوان لیدر گروههای سیاسی اصلاحطلب فکری برای این مشکلات نماید.
یکی از مشکلات اصلی، نوع کنش ورزی برخی گروههای رادیکال اصلاحطلب است که عرصه سیاسی کشور را به سمت انسداد پیش میبرند. مسئله این است که جریان اصلاحطلب بهعنوان جریانی که اتفاقاً ریشههای اجتماعی دارد و بخشی از جامعه طرفدار آنهاست در اصول اولیه کنش ورزی درصحنه سیاست کشور بر مبنای یک منطق اصولی رفتار نمیکند. به عبارتی بهتر انتظار است که رهبران این جریان علیالخصوص شخص خاتمی مرزهای اصلاحطلبی را مشخص کنند. در حال حاضر دقیقاً مشخص نیست که خط مرزی و حد و حدودی که آنها را از براندازان خارج نشین جدا میکند کجاست؟
بالطبع اگر قرار باشد یک جریان سیاسی خود مشکل امنیتی ایجاد کند و کشور را بارها به هم بریزد و با آشوبهای خیابانی سودای کسب امتیاز داشته باشد یا با شعارهای ساختارشکنانه در راستای افراطیگری و سرنگونی سیستم سیاسی حرکت کند آیا اصولاً میتوان حامیان چنین تحرکاتی را بهعنوان اصلاحطلب بهحساب آورد؟!
مشکل این است که گروههای سیاسی رادیکال اصلاحطلب سودای قدرت و کسب مقام و منصبدارند ولی به لوازم چنین امری که حرکت در چارچوبهای گفتمانی سیستم و نظام مستقر است باور ندارند. ازاینرو آنها گاهی برای امتیاز گیری حتی با ضدانقلاب همراه میشوند (یا به عبارتی بهتر از همراهی ضدانقلاب با تحرکات سیاسی خود استقبال میکنند و رویه شکلگیری چنین اتفاقی را تسهیل میکنند). این در صورتی است که اگر فرد، گروه یا جریانی وارد عرصه کسب قدرت شده بالطبع اگر مشکل و اختلافی نیز پیش آمد میباید به چارچوبها و اصول قانونی پایبند و متعهد باشد و مسائل را اینگونه حلوفصل کند.
همچنین سیاست صرفاً زمان انتخابات یا چند ماه قبل از آن نیست که همه مشغول نامهنگاری شوند یا لزوم مشارکت را تکرار کنند، اما بلافاصله بعد از پایان رقابتها از صحنه محو شوند یا هر اتفاقی رخ داد از مشکلات قانون اساسی، نهادهای دیگر و ... سخن گفته شود.
البته وقت رأی گرفتن نیز اصلاحطلبان معمولا ترجیح میدهند با ترسیم یک دیو از رقیب، نیروهای طرفدار خود را ترغیب به حضور در انتخابات نمایند اما چون در رسیدن به شعارها و وعدهها ناکام میشوند با فرافکنی، از پاسخگویی فرار میکنند.
ازاینرو پیش از هر نامهنگاری لازم است تا فکری برای تضادهای درونی جریان اصلاحطلب شود که بهصورت مقطعی هر وقت با مانع و عدم استقبال مواجه میشوند صحنه سیاست و اجتماع کشور به تنش تبدیل میشود.