این رجعت با هنرنمایی بری گوین، سردبیر ۳۰ساله مجله کتاب نیویورکتایمز، انجام شده است و گوین از درون بحران امروز در سیاست خارجی آمریکا و برای حل این بحران مستمر پس از جنگ سرد به سراغ جهان اندیشههای کیسینجر میرود. خروجی چنین بازگشتی به اندیشههای کیسینجر برای درمان دردهای امروز، ارائه پرتره جدیدی از وی با تمرکز بر ایدههای اساسی و زیربنای سیاستهای این استراتژیست آمریکایی است: واقعگرایی، توازن قدرت، و منافع ملی.
در واقع از نگاه نویسنده این کتاب توسل جستن دوباره به این بنیادهای سهگانه، امکان احیای عقلانیت، انسجام و چشمانداز ضروری بلندمدت در سیاست خارجی آمریکا را به وجود میآورد. در واقع آنچه باعث محروم ماندن پالیسی آمریکا از عقلانیت، انسجام و چشمانداز در قرن ۲۱ شده است، توسل جستن به ایدههای اخلاقی، ذهنی و خارج از مدار عقلانیت و منافع ملی است. شاید در جهان پسا جنگ سرد مهمترین ایدهای که عوارض متعددی بر سیاست خارجی تحمیل کرده است، تعریف رهبری آمریکا پیرامون مفهوم دموکراتیزه کردن جهان باشد.
درحالیکه در دوران جنگ سرد سیاست خارجی پیرامون مفهوم «سیاست مهار» شوروی انسجام یافته بود و نه دموکراتیک کردن آن، تغییر جهتگیری کلان سیاست خارجی آمریکا پس از آن به آشفتگی، عدم انسجام و سرانجام شکست ختم شد. به همین دلیل هم کیسینجر آن بخشی از نخبگان آمریکایی را که درصدد تحمیل ارزشهای دموکراتیک بر جهاناند، صلیبیون جدید یا اخلالگران در روند صلح مینامد. کیسینجر چه در دوره سیاستورزیاش در جنگ سرد و چه در دوره ایدهپردازی پس از آن در قالب یک اندیشمند و روشنفکر بر این مساله تاکید کرده است که برخلاف تصور نخبگان آمریکایی، چه نومحافظهکاران و چه لیبرالها، دموکراسی و آزادی یک تمایل جهانی نیست.
در اینجا آنچه در اندیشههای وی ظهور و بروز مییابد، بدبینی به تاریخ و همچنین سرشت آدمی است. او تاریخ را یک رویداد نفرینشده پس از رویدادی دیگر و درعینحال امری غیرقابلپیشبینی و غیرقابلکنترل میداند و به همین دلیل هم در چنین هرجومرجی، منافع ملی منهای ایدههای اخلاقی و ذهنی را تنها لنگرگاه ثبات میخواند. او با نفی حرکت جهان به سمت عدالت جهانشمول، کاربست قدرت علیه قدرت را یگانه جایگزین برای جلوگیری از بروز فاجعه میداند.
کیسینجر در عین بسط اندیشههایش برای تسهیل برونرفت از بحران در سیاست خارجی آمریکا، درعینحال به دام «آنتیتز» تز دموکراتیزه کردن جهان هم نمیافتد. این آنتیتز از سوی بخشی از راستگرایان که امروز آنها را تحت عنوان ترامپیستها میشناسیم، بر انزواگرایی و خروج آمریکا از مدار رهبری تاریخیاش تاکید میکند. بر این اساس آنچه در کتاب گوین در کانون توجه قرار میگیرد، اندیشههای کیسینجر و بررسی آن جهت فائق آمدن بر بحرانهای امروز سیاست خارجی آمریکاست.
به همین دلیل هم کتاب بر پایه اصول و مفاهیم بنیادین در اندیشه کیسینجر تنظیم شده است و فصول آن نیز بر پایه اهمیت و ضرورت تبیین همین اصول چیدمان یافتهاند. لذا کتاب از میانه تاریخ زندگی سیاسی و اندیشهای وی آغاز میشود و نقطه آغازین آن نیز بر پایه نیاز امروز آمریکا، یعنی پایان دادن به رجحان دموکراسی بر منافع ملی، تعریف شده است. بدین ترتیب فصل اول کتاب از میانه داستان این استراتژیست آمریکایی آغاز میشود و بلافاصله به سراغ تجربه شیلی و آلنده میرود. این فصل به قول نویسنده کتاب در حال بازگو کردن یک نمونه کلاسیک از تضاد همیشگی انتخابات آزاد در دیگر کشورها و امنیت آمریکاست.
در واقع اگر در این برهه تاریخی کیسینجر و آمریکا به بحث ضرورت حمایت از انتخابات آزاد میپرداختند، به دست خود اسباب گسترش بیسابقه قدرت شوروی در نیمکره غربی را فراهم میکردند. کیسینجر در این برهه از تاریخ تا آنجا پیش رفت که تحت شرایط خاص، آمریکا باید از منافع ملی خود محافظت کند، حتی اگر این به معنای سرکوب تلاشهای سایر کشورها برای دموکراسی باشد. شاید به همین دلیل هم باشد که امروز بخش بزرگی از جناح چپ و راست با معرفی وی بهعنوان آخرین ماکیاولی، وسعت و پیچیدگی اندیشه او را نادیده میگیرند.
در همینجا بحث زمینه فکری چنین بدبینی به دموکراسی و انتخابات آزاد مطرح میشود و نویسنده تلاش میکند نشان دهد که چگونه تجربه آلمان وایمری و برآمدن هیتلر از یک انتخابات آزاد و دموکراتیک و فجایع بعدی آن به بدبینی بزرگ تاریخی در میان روشنفکران یهودی آلمان، لئو اشتراوس و هانا آرنت، منجر میشود و این بدبینی در متفکران نسل بعد، یعنی کیسینجر، نیز رسوب میکند.
در فصل بعدی به سیاستورزی کیسینجر در جنگ ویتنام اشاره میشود و دورهای که در آن منازعه دو رئالیست، یعنی مورگنتا و کیسینجر، در کانون توجه قرار میگیرد. این منازعه دارای اهمیت است؛ آن هم به دلیل رابطه استاد و شاگردی بین این دو اندیشمند واقعگرای روابط بینالملل. در این منازعه یکی در طرف دفاع از به درازا کشاندن جنگ قرار میگیرد و دیگری در صف اول مخالفان جنگ. در این فصل بهوضوح بر ضرورت درک کامل از محدودیتها و دشواریهای قدرت بهعنوان یکی از پایههای تصمیمسازی رئالیستی تاکید میشود؛ امری که با وجود بروز اختلافات میان مورگنتا و کیسینجر بر اثر جنگ ویتنام از نقاط مورد اجماع میان این دو اندیشمند بزرگ بود.
اما در دو فصل پایانی دیگر مضامین مهم در زمان حضور کیسینجر در قدرت و سالهای پس از آن مورد توجه، بررسی و تبیین قرار میگیرد. این کتاب صبغه فکری و اندیشهای دارد و به همین دلیل ما را با واقعیتهایی سخت در روابط بینالملل و تصمیمسازی در عرصه سیاست خارجی روبهرو میکند. واقعیتهایی از این دست: گزینهها در سیاست خارجی یا بد هستند یا بدتر. باید به دنبال گزینههای محتمل و دردسترس بود و نه گزینههای مطلوب. باید نسبت به کاربست ملاحظات اخلاقی در سیاست خارجی بدبین و حتی بیاعتماد بود و حداکثر دامنه استفاده از اخلاقیات در تصمیمسازیها را تا آنجایی گسترش داد که به قربانی شدن منافع ملی منجر نشود.
و اما سرانجام گزاره طلایی این کتاب: «سیاست جهانی مبتنی بر رقابتی اجتنابناپذیر و غمانگیز برای قدرت است.» این همان گزارهای است که در عنوان کتاب نیز نقش بسته است، در واقع تراژدی اجتنابناپذیر اشارهای روشن به مهمترین مفروضه رئالیستی در مورد جهان، تاریخ و سرشت و طبیعت بشر دارد و چنین بدبینی راهی جز موازنه نیروها و مهار قدرت به وسیله قدرت دیگر بهعنوان راهکارهای موقتی جهت گریز از فاجعه برای رئالیستهایی چون کیسینجر باقی نمیگذارد.
این اثر کمنظیر که در ۲۰۲۰ از سوی نیویورکتایمز به عنوان یکی از ۱۰۰ کتاب برجسته سال برگزیده شد، هماکنون با ترجمه شیوا و ارزشمند دوست عزیزم محمدحسین باقی و با مساعی انتشارات سرایی در 567 صفحه و بهقیمت 600هزارتومان روانه بازار کتاب شده است.