نظرسنجیهای ایسپا نشان میدهد 61 درصد مردم در سال 1390 مشکل عمده کشور را مسائل اقتصادی از جمله گرانی، تورم و بیکاری می دانند. این عدد در سال 1394 با یک شیب ملایم به 63 درصد و در سال 1395 نیز به بیش از 70 درصد رسید و در حال حاضر نیز نارضایتی از وضعیت اقتصادی در نظرسنجیها بالاست.
در این میانه توجه به دانش، دانشهای جدید و در یک کلام «اقتصاد دانش بنیان» محور صحبتها و سخنرانیهای متعدد و سیاستهای کشور قرار گرفته است. یعنی راه برون رفت از این وضعیت بر اقتصاد دانش بنیان تکیه زدن است.
اما کدام دانش یا دانشها میتوانند مشکلات اقتصادی کشور را رفع و رجوع نمایند؟ آیا بدین گونه است که فقط تعدای از دانشهای نوین فنی و مهندسی راه گشای مسائل اقتصادی هستند؟ آیا علاوه بر تجربههای دنیای امروز، در تجربه مدرن شدن یا صنعتی شدن ایران، توجه تک ساحتی به آن راه گشا بوده است؟ پاسخ به این سوالات از لابه لای آن چه بیشتر شنیده میشود، توجه افراطی به برخی رشتههای دانشگاهی و حذف علوم انسانی و اجتماعی است. این نگاه علاوه بر آن که بر ناتوانی علوم انسانی و باروری بومی آن به شدت میکاهد، هرگونه نگره پیشرفت را نیز با خطاهای متعدد روبرو میسازد.
ممکن است این سوال به ذهن مخاطب خطور کرده باشد که اکنون که هدف محوری در کشور، تولید و جهش تولید مطرح شده است، آیا علوم اجتماعی و علوم انسانی میتوانند به این مفهوم به صورت عینی کمک کنند؟ به هر حال هرچه باشد بحث روشن است و تولید در حوزه صنعت، تجارت و نهایت خدمات تعریف میشود و در این جا به صورت معمول علوم انسانی و اجتماعی جایگاهی نخواهند داشت. اما نکته این جاست که تا در جامعهای ظرفیتهای حرکت و پیشرفت فراهم نباشد، هیچ کدام از عرصههای دیگر نخواهد توانست، جامعه را به سمت توسعه پیش برد.
از این رو میتوان گفت با نگاه جدید به علوم انسانی و اجتماعی میتوان چشم انداز جدیدی را طراحی کرد که توسعه یک کشور را به جای حرکتهای دانش بنیان با نگره «فرهنگ بنیان» پیش ببرد. در این نگره اگر فرهنگ توسعه و پیشرفت و مولفههای کلیدی و اساسی آن مورد توجه قرار گیرد، میتوان امید داشت که به قلههای ترسیم شده رسید.
در این خصوص دو منظر را به صورت عمده میتوان در نظر داشت. منظر نخست این است که بافت علوم انسانی به صورت مستقیم در تولید و جهش تولید موثر واقع شود. در بسیاری از تجربههای حکمرانی جهان، با محور قرار گرفتن فرهنگ و حکمرانی فرهنگی، تولیدات فرهنگی و صنایع خلاق، نقش مهمی را در تولیدات ملی بازی میکنند. بازخوانی نظام سیاستگذاری فرهنگی کشورهای پیشرفته مشرق زمین در یک دهه گذشته مبین این مطلب است.
خروجی چنین عملکردی، افزایش تولیدات خلاق خواهد بود. از آن جا که در این حیطه علوم انسانی و علوم اجتماعی به شدت امکان نقش آفرینی دارند و در حالی که قریب به پنجاه درصد ظرفیت آموش عالی کشور به این دانشها اختصاص دارد، میتوان نوع جدیدی از توجه به فرهنگ را رقم زد و به طور طبیعی وضعیت فرهنگی داخلی و نیز حضور بین المللی فرهنگی را تقویت کرد.
منظر دیگر توجه علوم اجتماعی انعکاس فهم درست از جامعه به سیاست گذاران خواهد بود. این فهم در صورتی که مبتی بر مطالعه روندها و استخراج الگوهای رفتاری باشد، میتواند حرکت به سمت توسعه را هموار کند، در غیر این صورت و به هر میزان که نگرشهای مردم در تضاد با توسعه تعریف شده باشد، با صرف اجرای صحیح و تبلیغات مبتین بر آن نمیتوان از جامعهای انتظار حرکت به سمت جلو را داشت.
محمد آقاسی/جامعه شناس