به گزارش اقتصادنیوز به نقل از ایسنا، محمدجعفر امیرمحلاتی - نماینده پیشین ایران در سازمان ملل و استاد دانشگاه در الهیات صلح - در ادامه یادداشت خود در روزنامه «همشهری» نوشت: این خبر به نقل از رحمان العامری، سفیر عراق در واتیکان، منتشر و پیشبینی شده بود که این سند در سفر پاپ به عراق به امضا برسد. چند روز بعد تکذیبیهای در رسانهها در اینباره منتشر شد.
اینکه امضای آن سند که نشانه ارتقای تمدنی در گفتوگوی بین الادیان است، رخ دهد یا نه چیزی از اهمیت و ضرورت آن نمیکاهد. اگر چنین سندی امضا شود، کاش به جای ترکیب «برادری انسانی»، از اصطلاح «دوستی» استفاده شود. از میان مقالههایی که در دوستیپژوهی نوین، بهطور برجسته، تأثیرگذار بودهاند، نوشته خانم سیبل شوارزنباخ، استاد دانشگاه شهر نیویورک، است که تحت عنوان «برادری، همبستگی و دوستی شهروندی» منتشر شده و ترجمه آن در کتاب «دوستی در سپهر اندیشگی شرق و غرب» آمده است. در این مقاله، نویسنده بیان میدارد که چرا بسیاری از فلاسفه معاصر و مصلحین اجتماعی نیاز بهاصطلاح و مفهومی دارند که موجب تحکیم قوام اجتماعی مردمان در یک واحد سیاسی (مثلا اتحادیه، کشور یا جامعهای کوچکتر) شود. به سبب همین نیاز، فلاسفه اجتماعی عمدتا به سراغِ ۳ اصطلاح «دوستی شهروندی» در آثار ارسطو، «اخوّت یا برادری» در آثار روسو و جان رالز و بالاخره «همبستگی» در آثار مارکس و فلاسفه مارکسیست رفتهاند.
بهنظر خانم شوارزنباخ، از بین ۳ اصطلاح پُرطرفدار، اصطلاحِ دوستی شهروندی (Civic Friendship)، بنابه دلایلی چند، بر ۲ اصطلاح دیگر مُرَجَّح است. در مورد «برادری» که بهصورت یکی از شعارهای اصلی در انقلاب فرانسه بهکار رفت و در برخی متون الهیاتی هم مورد توجّه است، چند نکته وجود دارد.
مهمترینِ آنها این است که برادری بارِ سنگینِ جنسیتی دارد و بیانگرِ روابطِ دوستانه خواهران نیست. دیگر اینکه، بیشتر در چارچوب یک نظام دینی ویژه بهکار میرود و افراد خارج از آن دین را شامل نمیشود. بنابراین، بخشی از جوامع را از شمولِ توجّه خارج میکند. ازاین گذشته، برادری نوعی ارتباط خونی را به ذهن متبادر میسازد و برخی دیگر را از حیطه خویشاوندی خارج میکند. بهنظر نویسنده، شاید به همین دلیل بوده که شعارهای سهگانه انقلاب فرانسه - یعنی «آزادی، برابری و برادری» - در اعلامیه استقلال آمریکا به ۳ شعارِ «زندگی، آزادی و جستوجوی شادی» تبدیل شد. شوارزنباخ، به کاربرد وسیع کلمه برادری در حزب نازی آلمان نیز اشاره دارد.
شوارزنباخ، معتقد است که بهدلیل اشکالات فوق، اصطلاح برادری - که در قرن هجدهم میلادی، مورد استفاده فلاسفه و فعّالانِ سیاسی بود - در قرن نوزدهم کمکم جای خود را بهاصطلاحات «وحدت» و «همبستگی» داد. اصطلاح همبستگی، عمدتا به مدد نوشتههای فلاسفه سیاسی مارکسیست رواج یافت زیرا این دسته از فیلسوفان میپنداشتند که فراخوان مدرن برای تثبیت حقوق فردی و شهروندی باید از مفاهیم جزئینگر، اعم از قومیت، نژاد، سرزمین، یا مالکیت خاص، فراتر باشد. همبستگی، در نگاه فلاسفه قرنِ نوزدهم، مستلزمِ «باهمایستادن»، «نبرد برای آزادی انسان از بردگی» یا «مقابله با لشکر سرکوبگران» بود. این اصطلاح، در قرن بیستم، بیشتر در اتحادیههای کارگری و جنگهای ضداستعماری بهکار رفت.
بدینترتیب، گرچه دامنه شمول کلمه همبستگی فراتر از برادری است، اصطلاح شامل و کاملی برای دربر گرفتن کل جوامع انسانی نیست؛ بلکه بیشتر در فضای روابط اقتصادی - استعماری تعریف شده و مستلزم نوعی مبارزه طبقاتی و نبردهای فراملیتی است.
و اما دوستی شهروندی نیز که مورد نظر ارسطو بود، نه در تئوری بلکه در عمل، بهشدت نخبهگرا بود و عدّه بسیاری را خارج از معادله خود قرار میداد. مثلا ارسطو، برابری انسانی با بردگان را برنمیتافت. در عین حال، کلمه دوستی، در مفهوم مدرن آن، خیلی بهتر و شاملتر از اصطلاحات برادری و همبستگی بهنظر میرسد؛ زیرا در دوستی، سهگانه «آگاهی متقابل از برابری اخلاقی دیگری»، «حسننیت متقابل نسبت به آنها» و «رفتار متقابلا سودمند» در پسزمینه جامعه تجسم مییابد.
مهم است که خوانندگان توجّه کنند که برخی از خشونتپژوهانِ معاصر - مثل هانا آرِنت، اسلاوُی ژیژِک و بیونگ چولهان - در آثار خود، نسبت به سوءاستفاده از اصطلاحات برادری، همبستگی، و عشق به همسایه - که از اصطلاحات مهم مسیحی است - هشدار دادهاند. ژیژِک، در نقد اصطلاح مسیحی«عشق به همسایه» میگوید که نفسِ تصور همسایه، متضمن خروج غیرهمسایه از شمول نگاه عاطفی است. او میگوید که عشق به همسایه بدون تصور دشمنی متجلی نمیشود و لذا مشکل این اندیشه ضرورت وجود دشمنان است. این همان مشکلی است که کارل اِشمیت - اثرگذارترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم - با آن درگیر بود و نمیتوانست وحدت ملی را بدون وجود دشمن ملی تصور و تصدیق کند.
پس از ملاحظات فوق، این سؤال مطرح میشود که اگر بخواهیم در بیانیه مشترک یا سند توافقی فرضی بین یک پاپ و یک رهبر مذهبی مسلمان بدیلِ کاملتری برای اصطلاح «برادری انسانی» بهکار بگیریم، چه ترکیبی را جایگزین کنیم؟ بهنظر نگارنده، ترکیب «دوستی جهانوندی» (CosmopolitanFriendship) بسیار بهتر از اصطلاحات دوستی شهروندی، برادری، همبستگی، وحدت و غیره ایفای نقش میکند. برای این پیشنهاد دلایلی چند دارم که ذکر همه آنها از حوصله این نوشته کوتاه بیرون است اما از آن میان به چند دلیل اشاره میکنم:
کلمه دوستی فارسی - یا معادل عربی آن: الصداقه - ریشههای بسیار استواری در فرهنگ ایران باستان، فرهنگ اسلامی و نیز در فرهنگ یونانی دارد و کلّیه ادیانِ ابراهیمی نیز از آن استقبال کردهاند. یاد آوریم که بنیانگذار مذاهب ابراهیمی از خداوند لقب خلیل (دوست) گرفت. جناب پاپ میداند که آخرین سخن حضرت مسیح (ع) به حواریون، طبق روایت انجیل، این بود: «اکنون که من پیام الهی را بهطور کامل به شما ابلاغ کردهام، شما را از این پس دوست مینامم».
آیتاللّه سیستانی استحضار دارند که در قرآن مجید، در آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّا» [مریم (۱۹): ۹۶]، خداوند خروجی ایمان و عمل صالح را داد و دوستی میداند. قرآن مجید همچنین گزارش میدهد که اهل جهنم از فقدان صدیق حمیم یا دوست صمیمی، در رنج و خسران هستند. روایات متعدد از پیامبر اکرم(ص) و ائمّه معصومین (ع) نیز جایگاهی بسیار متعالی برای دوستی قائلاند. از امامصادق (ع)
- بنیانگذار مکتب شیعه - روایت شده است که: «أکثِروا مِنَ الأَصدِقاءِ فِی الدُّنیا؛ فَإِنَّهُم یَنفَعونَ فِیالدُّنیا وَالآخِرَه»؛ «دوستان بیشتری بگیرید؛ زیرا هم در دنیا و هم در آخرت سود میرسانند».
حکمای اسلامی نیز از موضوعِ دوستی در اندیشه ارسطویی استقبال کردهاند و امثال ابوعلی مسکویه، راغب اصفهانی و نصیرالدین طوسی بر غنای آن افزودهاند (نگاه کنید به کتابدوستی، بهمثابه جهانبینی)
واژه دوستی نهتنها انسانها، بلکه عالم طبیعت را در بر میگیرد و فعالان محیطزیست را همراه میکند. کلمه جهانوند، در قیاس با کلمه شهروند، گستره مفهومی کلانتری دارد. اگر شهروند به حقوق و مسئولیتهای ملی خود واقف است، جهانوند با نگاه به کل جهان بهمثابه وطن انسان، به حقوق و مسئولیتهای فراسرزمینی خود آگاه است و عمل میکند.
امضای یک پاپ و یک آیتالله بر سند «دوستی جهانوندی» - هرگاه که رخ دهد - میتواند منشور ملل متحد را نیز ارتقا دهد و بشارتدهنده مودت جهانی باشد. ۲ اصطلاح «دوستی» و «جهانوندی» بههیچوجه بار تبعیضهای طبقاتی، جنسیتی، اعتقادی، ملی و قومی ندارند و برای ارتقای روابط تمدنی بسیار مناسب بهنظر میرسند. سعدی روشن ضمیر به سائقه اندیشه فراسرزمینی دریافته بود که: «تا دوست در کنار نباشد به کام دل / از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری.» این سخن نهتنها در زندگی شخصی بلکه در مقیاس بینالمللی، بینالادیانی و بین تمدنی درست بهنظر میرسد. نه فردی، نه کشوری، نه هیچ نهاد دینی، نه تمدنی و نه محیط طبیعی بیدوست نمیتوانند زیست.