عمری است که با سینما و نوشتن زیسته ام و به همان اندازه که تصویر و قاب و دوربین برای صنف ما مهم است، قلم و کاغذ و نوشتن هم اهمیت دارد و بذر هویت ماست.
به همان اندازه که با فیلم دیدن و تماشا ربط داریم، به کتاب و خواندن هم متصلیم. هم اهل فیلم هستیم هم اهل قلم. نسبت این دو اما در این روزگار، بیش از آنکه استراتژیک باشد، تراژیک شده. در روزگاری که هم قلمها را می شکنند و هم قلم می کنند. در آستانه « روز قلم » هستیم.
نمیدانم باید این روز را تبریک بگویم یا تسلیت که در این سرزمین هر آنکه در سر سودای قلم داشت به سوگ و غم نشست. تیغ تیز و برندهی سانسورهای سلیقهای چنان بر پیکرهی نوشتهها و کتابها و فیلمنامهها و حتی ترانهها تاخته که تبریک روز قلم نه حتی به یک شوخی که بیشتر به تمسخر شبیه است.
این یک واقعیت است که جامعهی ادبی ما در تنگنای خفگی گرفتار شده؛ همانطور که سینما و موسیقی و تئاتر و هر آنچه از هنر در این کهنهبوم به جای مانده در حال احتضار است.این تلخ است که نویسنده از ترس سانسورهای فلهای دست به خودسانسوری میزند و خود قبل از بقیه نوشتهاش را تکهتکه میکند، مبادا که بیسلیقگی اغیار روح نوشتهاش را به یغما ببرد و آن را از معنا تهی کند. و تلختر از خودسانسوری این است که نویسنده خود قلمش را بشکند و دیگر ننویسد! چند داستاننویس، چند فیلمنامهنویس و چند ترانهسرا سراغ داریم که در سالهای اخیر حتی نامی هم از آنها در محافل ادبی نیست؟! ماهیت قلم تا حد جشن امضاهای نمایشگاهی و اکران خصوصیهای پرتعارفِ بیمایه پایین آمده، اما در بیشتر مواقع نه آن کتابها و نه این فیلمها بار معنایی و محتوایی ندارند.
نتیجهی اعمال سلیقههایی که دولت به دولت تغییر میکند، بدون اینکه حتی یک نظر درست کارشناسانه را در خود داشته باشد، جولان نویسندهنماهاییست که بیشتر از آنکه به ذات قلم وفادار باشند، ثناگوی کسانی شدهاند که هم زر دارند و هم زور!
تربیت قلمبهمزدها افتخار نیست و چنین قلمی نهتنها مبارک نیست که مایه افسوس و وا اسفا هم هست. با این همه اما هنوز هم با قلم و نوشتن است که دم میگیریم تا یادمان نرود که «می نویسیم پس هستیم»
جعفر گودرزی-رییس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران