به گزارش خبرآنلاین روزنامه فرهیختگان نوشت:عمده دلیل این شکست سیاسی «سادهانگاری»هایی است که مصادیق فراوان دارد. یکی از جدیترین آنها، نداشتن تحلیل از جامعه روستایی و طبقه محروم است. طبقهای که جریان بازنده، اتفاقا آنها را منشأ اصلی آرای خود تلقی میکرد. اما دیوار واقعیت چنان محکم بود که توان تحلیل پس از شکست را از بسیاری از موثرهای فضای انتخاباتی گرفت.
این گزاره به این دلیل مورد اشاره قرار میگیرد که نقص مهم «شناخت» برجسته شود. جریانی که از جامعه روستایی، طبقه فرودستان، دغدغههای آنان و حتی نگاه جنوبشهری- که مدعی داشتن سبد رای از میان آنان است- دور بود، بهتبع معلوم است چه جایگاهی در میان طبقه متوسط شهری خواهد داشت! جریانی که طی چندساعت پایانی شامگاه 15 تیر، پای صندوق آمدند و کار را تمام کردند.
این دور شدن از واقعیت، البته معلول پدیدههای تازهای است که عرصه سیاست ایران را بهشدت مبتذل کرده است. اگر اینستاگرام، در ماجرای بلوای1401، توانسته بود واقعیت و منطق را در بخشی از مخاطبانی که با اخبار فیک مواجه میشدند و آن را میپذیرفتند، تعطیل کند، گزارههای طرحشده در یک شبکه اجتماعی خاص با برخی مذهبیون و طرفداران یک کاندیدا چنین کرد.
مثلا وقتی حمایتهای پیدرپی علما از کاندیدایی دیگر طرح میشد، در شبکه اجتماعی محدود هواداران دیگر کاندیدا، تکذیب میشد و همه باور میکردند. در روزهای نزدیک به انتخابات این ماجرا به اوج خود رسید. مسائلی مانند امضای میثاقنامه اصلاحات مبنیبر تایید همجنسبازی توسط پزشکیان، یکی از مواردی بود که علیرغم فیک بودن، انتشار گسترده پیدا کرد و متاسفانه در بخشی باور شد. که البته بهطور قطع این گزاره مورد تایید کاندیدای مرجع این گروه نبوده است و خطاب این نقد منتشرکنندگان هوادارند تا ستاد کاندیدا. آیا این امور بیاخلاقی نبود؟ آیا اخلاق برای این گروه مهم نبود؟ آیا میشود این بیاخلاقی و مذهبی بودن را با هم جمع کرد؟ حال آنکه شاید همینها اثر وضعی خود را بر پیروزی کاندیدای دیگر گذاشت.