برترین ها-آیدا فلاحیان: شاید بتوان گفت برای خلق یک اثر جنایی موفق، وجود یک بازپرس باهوش و حرفهای از حضور مجرم و متهم ضروریتر است! بازپرسها در سینمای کشورهای مختلف چهرههای متفاوتی دارند اما به طور کلی میتوان گفت تمامی آنها حاصل تیپ شخصیتی مشابهی هستند که در فرمهای مختلف اجرا میشوند. مردانی باهوش، خشن، رک، با عواطفی خاکستری که حل پرندههای جنایی از هرچیزی برایشان مهمتر است! در ادامه این مطلب قصد بررسی برخی بهترین سکانسهای بازجویی در سینمای ایران را داریم. سکانسهای ماندگار با بازی درخشان که سکان دار فراز و نشیبهایشان، بازپرس پرونده است.
یکی از پر بحثترین فیلمهای امسال، "بی بدن" ساختهی مرتضی علیزاده بود. از آنجایی که سناریوی بی بدن برگرفته از یک پرونده جنایی واقعی است، نظرات و بازخوردهای مربوط به این فیلم در فضای مجازی سروصدای زیادی به پا کرد. البته نکتهی قابل توجه برای مخاطبان تنها داستان واقعی فیلم نبود. نقش آفرینی نوید پورفرج به عنوان کاراکتر بازرس شکوهی، در فضای مجازی موج عظیمی ایجاد کرد که باعث شد بسیاری از کاربران بیش از روایت اصلی داستان، محو تماشای این بازپرس کاربلد شوند. در ابتدا جای تعجب است که نوید پورفرج بعد از یک عمر بازی در نقش خلافکارها، حالا نقش یک مجری قانون را ایفا کند. او در بازجوییهایش همان لحن ارازلی خود را حفظ میکند و به عنوان یک بازپرس چندان لحن و گفتار موجهی ندارد. به هرحال چهره و استایل پورفرج در این نقش آفرینی، باعث شد مخاطبان زیادی او را جذابترین بازپرس سینمای ایران بدانند و به کل پرونده جنایی فیلم را فراموش کنند!
اگر بگوییم یکی از مهمترین نقش آفرینیهای پیمان معادی در فیلم متری شیش و نیم رقم خورد، اغراق نکردهایم. باید بدانیم که پیمان معادی در اجرای سکانسهای پر تنش ماهر و کاربلد است و بیش از این فیلم نیز قدرت بازیگری خود را به مخاطبان ثابت کرده بود. اما در متری شیش و نیم این تنش را با آرامش و اعتماد به نفس کامل به تصویر میکشد. صمد در جایگاه بازپرس، از تمام حقایق به طور کلی آگاه است. او برای رسیدن به جواب سوالاتش بازجویی نمیکند بلکه سوالات را برای رسیدن به یقین مطرح میکند. پیمان معادی با بیان دیالوگهای طولانی به شکل بی وقفه و بدون مکس، علاوه بر متهم، بیننده را نیز از ترس میخکوب میکند. تهدید کردن برای صمد چندان پر سود نیست؛ او با متهم معامله میکند. یک معامله دو سر برد برای رسیدن به هدف بزرگ.
حضور پژمان جمشیدی در فیلم علفزار، یک تجربه جدید در کارنامه بازیگری او بود. یک تجربه جدید و شاید موفق که نظرات مثبتی از سوی مخاطبان به همراه داشت. جمشیدی در ظاهر یک بازپرس تیپیکال است اما نکته بسیار مهم در کاراکتر او این است که او سعی دارد همه چیز را به نفع همه تمام کند طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب! حل کردن پرونده با کمترین تلفات هدف اصلی او برای بازجوییست .این وجه سفید و خیرخواه در بازپرسی است که او را از سایر بازجوها متمایز میکند. او برای اعتراف گرفتن به زور متوصل نمیشود بلکه انتخاب بین بد و بدتر را برای متهم فراهم میکند تا خودش سرنوشت خود را تعیین کند.
بازجویی مهران مدیری در ساعت ۶ عصر یک تیپ متفاوت از بازجویی است. بدون شک اجراهای متفاوت و خارج از چهارچوب از مهران مدیری یک پدیده دور از ذهن نیست اما در ساعت ۶ عصر به این اجرا توجه کافی نشده. مهران مدیری اما یه بازجوی متفاوت است. در بهترین تعریف، او شمایلی از یک بازجویی کلاسیک یا شاید اسطورهای را به تصویر میکشد. بازجویی که با کمال خونسردی و آرامش متهم را وادار به اعتراف میکند تا با پای خودش به تله بیفتد. در نگاه اول این بازجو هیچ ترسی در وجود متهم و مخاطب ایجاد نمیکند اما همین آرامش پایدار اوست که باعث میشود سکانس بازجویی چیزی فراتر از یک گفت و گوی پر رمز و سوال باشد.
اصلیترین سکانسهای فیلم خشم و هیاهو مربوط به سکانسهای بازجویی است. پر بیراه نیست اگر بگوییم سعید چنگیزیان بخش اصلی بار این سکانسها را به دوش میکشد. او بازجوی باهوشیست که حقایق زیر دست خود را به مرور و به موقع بیان میکند. حقایق باید طوری در کنار هم چیده شوند که متهم هیچ راه فراری نداشته باشد. سکانس بازجویی سعید چنگیزیان بیش از هر چیز شبیه به یک دوئل دو نفره است. دوئلی بین وقایع مشهود و حقیقت.
نکته قابل توجه در بازجویی او این است که ترحم در شغل او هیچ جایگاهی ندارد و او نسبت به احساسات متهمان خود هیچ واکنشی نشان نمیدهد. شاید بتوان گفت او تنها بازپرس ناکام این لیست است که در نهایت نمیتواند در این دوئل پیروز شود چرا که بیان حقیقت چیزی فراتر از حوزه اختیارات اوست.