به گزارش رکنا، حمیدرضا گودرزی یکی از حقوقدانانی است که این روزها او را با وکالت پرونده محمد علی نجفی شهردار سابق تهران میشناسیم اما او در سالهای قبل قاضی پروندههای مهمی چون جنایت در بانک کشاورزی، شاهرخ و سمیه، خفاش شب و... بوده است که بهزعم اغلب کارشناسان حقوقی، وی در کارش موفقیت قابل توجهی را تجربه کر ده و حالا بعد از 4 دهه فعالیت به صراحت میگوید که هیچگاه بهدنبال اسم و رسم نبوده و عشق به کارش او را تا رسیدن به این جایگاه یاری کرده است.
شما بعد از تحصیلات دانشگاهی بلافاصله وارد کار قضاوت شدید و در ابتدا بهعنوان دادیار دادسرای کرمانشاه و بعد از 2 سال در همدان بهعنوان دادیار دادگاه کیفری کارتان را ادامه دادید. پس از آن رسیدگی به پروندههای جنایی را در دستور کارتان قرار دادید. مهمترین پروندههای شما در آن سالها چه بود؟
در آن سالها پروندههای متعددی را مورد بررسی قرار دادم و در بازه زمانی سالهای 66 تا 68 چند پرونده شاخص داشتم که معروفترین آن پرونده قتل رئیس یکی از شعب بانک کشاورزی بود که از سوی سارقان مسلح به طرز فجیعی او و خانوادهاش را که ساکن طبقه بالای بانک بودند قتل عام و پس از آن هم خزانه بانک را تخلیه کرده بودند. من برای این پرونده تا مدتها زندگی خصوصیام را تعطیل کردم تا بالاخره توانستم قاتلان پرونده را شناسایی و دستگیر کنم و پولهای به سرقت رفته را هم برگردانم. پرونده دیگری که بسیار ویژه بود پرونده آدم ربایی بچههای کوچک در همدان بود که آدم ربا بچهها را پس از ربودن مورد تجاوز قرار میداد و بسیاری از والدین در آن شهر ابراز نگرانی میکردند و برخی از مادران بچههای ربوده شده دست به خودکشی زدند که بازهم موفق شدم متهم را در کوتاهترین زمان ممکن شناسایی و دستگیر کنم.
بعد از کرمانشاه و همدان در سال 69 بهعنوان بازپرس ویژه قتل تهران و رئیس شعبه 18 بازپرسی منصوب شدید. رزومه شما نشان میدهد که در تهران هم عملکرد قابل قبولی داشتید بویژه به سرانجام رساندن قتلی که در سال 1334 رخ داده بود و شما پس از 35 سال راز پنهان آن را کشف کردید، آن هم در سن 36 سالگی.
بله بهنظرم یکی از مهمترین پروندههایی است که به آن رسیدگی کردم همین پروندهای که شما به آن اشاره کردید. فردی به قتل رسیده بود و پس از آن توسط قاتل در دو طبقه زیرزمین یک مغازه کبابی دفن شده بود. بالای کبابی هم چند طبقه خانه مسکونی وجود داشت. وقتی پرونده را بررسی کردم دیدم هیچ سرنخی وجود ندارد. تحقیقات زیادی کردم تا بالاخره توانستم عامل قتل و محل دفن جسد را شناسایی کنم. به خاطر دارم که هنگام حفاری محل کشف جسد بسیاری از همکاران من را از ادامه کار نهی کردند و گفتند که جست و جو نتیجهای ندارد اما من کارم را با جدیت ادامه دادم با اینکه آن خانه هر لحظه ممکن بود فرو بریزد اما در نهایت به یک آب انبار رسیدم و پس از آن هم اسکلت مقتول، چاقویی که با آن به قتل رسیده بود و حتی سکههایی را که همراهش بود پیدا کردم و قاتل هم دستگیر شد.
پیگیری پروندههایی که به نوعی مختومه شده بود بیشتر به قصد پیشرفت و تجربه بود یا عطش دیده شدن و به اسم و رسم رسیدن را داشتید؟
اگر عشق نباشد با اسم و رسم تنها نمیتوان هیچکاری انجام داد. در بحث رسیدگی به این پروندهها 2 مسأله برایم وجود داشت. در کار جنایی اگر عشق نباشد هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود بنابراین من از ابتدای ورودم به عرصه قضا به کشف حقیقت علاقه داشتم و با عشق آن را دنبال کردم. رسیدن به عدالت باید در روح و جان آدم وجود داشته باشد. من به خاطر رسیدگی به پرونده هایم بیش از 10 سال خواب راحت نداشتم. در بسیاری از پروندهها برای رسیدن به حقیقت بسیاری از شبها تا صبح بیداری کشیدم تا به سرنخ درستی برسم و راز یک جنایت را کشف کنم. این در خانواده انسان هم تأثیر میگذارد. من در اغلب مواقع همه زندگیام کارم شده بود. بنابراین تنها به اسم و رسم فکر نمیکردم و به کارم عشق داشتم.
پس از انحلال دادسرا وتشکیل دادگاههای عمومی، شما هم رئیس یکی از شعب آن شدید. در آن برهه 2 پرونده مهم داشتید. یکی شاهرخ و سمیه و یکی خفاش شب. رسیدگی به این دو پرونده به خاطر توانایی و موفقیتهای شما در کشف جرایم بود یا کاملاً اتفاقی به شما محول شد؟
واقعاً به خاطر شایستگی من نبود، من در زمان وقوع جنایت از سوی شاهرخ و سمیه بازپرس کشیک قتل بودم. اما در پرونده خفاش شب کشیک من نبود. در ابتدا پرونده دست بازپرس دیگری بود اما چون قتلها سریالی انجام شد و حساسیت زیادی به وجود آمد پرونده به من سپرده شد.
افراد جامعه اغلب وکلا، حقوقدانها و قضات را افرادی بسیار منطقی با تصمیمهای عقلانی میبینند. شما که نزدیک به 4 دهه در کار حقوق و قضا فعالیت کردید آیا تاکنون احساساتتان بر عقلتان غلبه کرده؟ به طور مثال در پرونده خفاش شب بسیاری از مردم بر این باور بودند که مجازات اعدام برای خفاش شب کم است و باید مجازات بیشتری را تحمل کند...
من دیدگاهم این نبوده. من هنوزهم معتقدم که بچههای زیر 18 سال را نباید اعدام کرد. کنوانسیونهای جهانی هم این موضوع را تأیید کرده. البته در حال حاضر با وجود قوانین اسلامی در کشور ما شاهد آن هستیم که پیشرفتهای بسیار خوبی در مسائل حقوقی اتفاق افتاده. یعنی متهم زیر 18 سال باید به پزشکی قانونی معرفی و ثابت شود که به لحاظ عقلی طفولیت نداشته است. اما در پرونده خفاش شب موضوع فرق میکرد او علاوه بر اینکه بسیاری از خانوادهها را نابود کرد، تشویش و اضطراب زیادی در جامعه به وجود آورد.
در زندگی خانوادگی خودتان چطور؟ فرزندان شما با یک حقوقدان طرف هستند یا یک پدر و دوست مهربان؟
من از ابتدا راجع به فرزندانم بسیار حساس بودم و با آنها ارتباط دوستانهای داشتم و همیشه هم فرزندانم مثل یک رفیق همه مسائلشان را با من در میان گذاشتهاند. من یاد گرفتم که بین خودم و فرزندانم دیوار نکشم. چون مطمئنم دیوار بین پدر و فرزندان میتواند دستمایه بروز بسیاری از تخلفات باشد و بنیان خانوادگی را ویران میکند. من با دوستان و همکارانم هم هیچوقت خشک و رسمی برخورد نکردهام چه برسد به فرزندان و خانواده ام. دیدن قتلها، مرگها و جنایات در پروندهها درسهای بزرگی به من که سالها بازپرس بودم داده است. واقعاً بازپرس جنایی خشن نیست. چون میداند که زندگی یک لحظه است. هیچکس مثل بازپرس جنایی نمیداند که چقدر زندگی بیارزش است. همه من را متهم میکنند که بیش از اندازه به خانواده محبت میکنم. چون میدانم که یک جنایت، قتل و اتفاق بد میتواند در هر لحظه و برای هرکسی پیش بیاید پس خوب است تا وقتی که هستیم خوب باشیم.
وقتی قدر این لحظات را میدانید و محبت کردن و خوب بودن را بلدید، در پروندههایی که بهعنوان قاضی و بازپرس فعالیت میکردید هم تا این حد قدرشناس لحظهها بودید؟
من سعی کردم پروندهای را که به من سپرده شده به بهترین نحو مورد رسیدگی قرار دهم و به کشف جرم برسم اما پس از حاصل شدن نتیجه و موفقیت در پرونده هیچگاه بهدنبال مجازات متهمان نرفتم و سعی کردم پروندهها را با رضایت خاتمه دهم. من در کرمانشاه به بازپرس موقوفی تعقیب معروف بودم. نمونه دیگرش پرونده دکتر نجفی- شهردار سابق تهران- و شاهرخ و سمیه و بسیاری دیگر از پروندههایی است که در آن نقش داشتم. اگر در پرونده امثال خفاش شب بهدنبال رضایت نرفتم به خاطر این بود که زندگی مردم را ویران کرده بود.
آیا پروندهای هم داشتید که بخواهید با آن همذات پنداری کنید؟
بله. روزی پروندهای با موضوع آدم ربایی کودکی بهنام آرین به من گزارش شد. ساعت حدوداً 2 بعدازظهر بود. وسایلم را جمع کردم و به خانه رفتم تا ناهار بخورم. وقتی در خانه را زدم پسرم که همسن و سال آرین بود در را باز کرد و گفت که بابا بیا ناهار بخوریم در حال رفتن به داخل خانه بودم که یک لحظه با خودم گفتم کودک خانوادهای که همسن پسر من است در چنگال آدم رباهاست و من با خیال راحت با پسرم ناهار بخورم. همان موقع برگشتم و با مأموران آگاهی به خانه آرین کوچولو رفتم. در آنجا به یکی از اقوامشان مشکوک شدم و در نهایت به اینجا رسیدیم که او همدست آدم ربایان است و پس از شناسایی محل اختفای آرین و آزادی او ساعت 8 شب به خانه برگشتم و به پسرم گفتم حالا بیا با خیال راحت باهم شام بخوریم. من واقعاً برای قربانیان پرونده هایم نگران بودم.
چه عاملی شما را ترغیب میکرد که در کارتان جدی باشید؟
من زمانی که قاضی و بازپرس بودم با عشق کارم را انجام میدادم و حالا هم که وکیلم علاوه بر عشق ضوابط و قواعدی دارم. هرگز برای پول کار نکردم و اگر ببینم در پروندهای حق با شخصی نیست هیچگاه در جایگاه دفاع از او حاضر نمیشوم و پروندهاش را قبول نمیکنم. من اگر پرونده دکتر نجفی را قبول کردم بهخاطر این است که ایشان را محق میدانم. وگرنه ورود نمیکردم. حقش بود که از او دفاع کردم و به کارم در این پرونده افتخار میکنم و به هیچ وجه هم در کارم عقب نشینی نخواهم کرد. هنر من کشف جنایت در بیش از 80 درصد پروندههایی است که به من محول شده بود. این آمار تنها یک معنا دارد و آن هم عشق به کارم است.
نقش مطبوعات را در کشف جرایم و کمک به قاضی چگونه میبینید؟
من در زمانی که بازپرس جنایی بودم همواره ارتباطم با مطبوعات خوب بود چرا که معتقد بودم مطبوعات و رسانهها بازوی بسیار محکمی برای حل بسیاری از مشکلات هستند.
آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.