نماز سکوی پرواز بچه‌ها

شمال نیوز سه شنبه 03 مهر 1403 - 23:51
دفعه اولش نبود. از همان بچه‌گی هر دفعه یک بلایی سر نمازم می‌آورد. از برداشتن مهر و جویدنش و خوابیدن توی سجاده بگیر تا همین به قول قدیمی‌ها کولی گرفتن.
نماز سکوی پرواز بچه‌ها

صدای اذان بلند شد. سرم توی گوشی بود و از این کانال به آن کانال می‌چرخیدم. الله اکبر آخر را که گفت به خودم نهیب زدم: نمازو اول وقت بخون. فاز معنویتو یه کم ببر بالا. 

 

چادر را بستم دور سر. با این فکر که نماز اول وقت را، فرشته ها صاف می‌برند آن بالا و می‌شود مایه فخر خدا. تکبیر را گفتم و ایستادم به نماز. تمام حواسم را دادم پی ادای درست حروف. 

 

رکوع اول نماز، از جلویم رد شد. رفتم به سجده که پرید روی پشتم و دست ها را گره کرد دور گردن. سر از سجده برداشتم. جایش را روی پشتم تنظیم کرد، سُر نخورَد. با دست پایش را گرفتم. کشیدم پایین. رفتم سجده دوم. اما قفل دست‌هایش باز نشد. دوباره آمد بالا. قیام که کردم مثل بچه کوآلا به گردنم آویز ماند. خون خونم را می‌خورد. نمی‌دانستم حواسم را بدهم پی باز نشدن چادر یا باز شدن گره دست‌های پسرک.

 

دفعه اولش نبود. از همان بچه‌گی هر دفعه یک بلایی سر نمازم می‌آورد. از برداشتن مهر و جویدنش و خوابیدن توی سجاده بگیر تا همین به قول قدیمی‌ها کولی گرفتن. قبل‌تر، زورش برای ماندن آن بالا، چند ثانیه بیشتر نمی‌شد، ولی تازگی‌ها پرقدرت بالا می‌ماند.

 

مدتی پیله مهر و جانمازم بود. یک سجاده کوچک انداختم کنار خودم. تا چند وقتی از نماز و سجده‌های درازکشش لذت می‌بردم. اما حالا آن محیط‌آرایی برایش مزه این کولی ها را ندارد. دوباره پایش را گرفتم، کشیدم. ول کن نبود. انگار بازی تازه جدی شده بود. با هر شکست من، صدای خنده‌اش بیشتر می رفت بالا.

 

مانده بودم توی برزخ. غیر نماز بود، محکم‌تر می‌کشیدمش بیفتد پائین. بعد هم می‌گفتم از بلندی افتادن خطرناک است. اما توی نماز باید حواسم به حسی که از نماز خواندن من می‌گیرد هم باشد.

 

غیر این‌ها توی این اوضاع قمر در عقرب، قرائت و تمرکز که هیچ، همین پوشاندن مو و دست و پا، با تغییر هر رکن، خودش کار حضرت فیل بود.

 

هر لحظه که نقطه جوشم می‌رسید به انفجار با یک، خدایا خودت شاهد باش به خاطر تو نمی‌زنم توی سرش، دما را می‌آوردم پایین. اما دوباره که گره دست‌ها را محکم می‌کرد و راه نفس را می‌بست، می‌رفت بالا.

 

سلام نماز را که دادم، برگشتم توی صورتش: وقتی دست هاتو می‌ندازی دور گردنم خفه می‌شم.

 

داد نزدم ولی محکم گفتم. یک تای ابرو را داد بالا و گوشه لب‌هایش آمد پایین:

 

خب دوست دارم پرواز کنم. 

 

نفس عمیق را با فوت دادم بیرون. آرام تر گفتم: ولی من که آماده پرواز نبودم.

 

انگشت گرفت به دهان:

 

الان آماده شو.

 

از جا بلند شدم:

 

خب، باید یکم صبر کنی.

 

دراز کشید کنار سجاده. نماز دوم را سلام دادم. منتطر نگاهم می‌کرد. چادر را باز کردم:حالا بیا پرواز.

 

از جا پرید. دست هایش را گرفتم توی دستم. انداختمش روی کول. بلند شدم . چرخیدم و چرخاندمش. اوج گرفت. صدای خنده اش رفت آن بالاها.

 

انسیه شکوهی 


منبع خبر "شمال نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.