سرویس اجتماعی؛ تابناک_ ساعت 18 روز دوشنبه 3 مهر ماه است. اینجا ترهبار قصر است در نزدیکی خیابان شریعتی. ورود به سالن اصلی کمی سخت است چون جمعیت زیادی ایستادهاند به انتظار و باید از میانشان رد شد. مردی هر چند دقیقه اسمی را بلند میخواند. اگر جوابی نشنید، اسم بعدی را. این صف گوشت است و آدمهایی که ایستادهاند بیشتر کارمندهایی به نظر میرسند که از راه کار تا خانه سری هم به ترهبار زدهاند که دست پر برگردند.
مرد اسمی را میخواند و جوابی نمیآید. زنی در کنارش میگوید: «حالا آقا با این اسمها که نمیان چی کار می کنی؟ هر وقت اومدن سریع میفرستیشون پشت میز قصاب؟» مرد جوری بلند جواب میدهد که همه بشنوند: «نه اصلا. هر کی رو فقط دو بار میخونم. اگر هم نیومد، اسمش رو خط میزنم. اگر هم دیر اومد و شاکی شد، میگم که نبودی. این همه آدم اینجا معطل ایستادن. دوباره برو ته صف. مگه ما مسخرهایم...»
با صف کنار نیامده ام
هیچ وقت با صف بستن کنار نیامده ام. جایی که صف بسته می شود، حس می کنم که مشغولمان کرده اند و در جای دیگری، اتفاقاتی می افتد.
انگار صف ها ما را می بندند. با این نگاه بدبینانه ام به صف، حس می کنم حالا این گوشت های ارزان تر هستند که دارند خریداران ایستاده در صف را می خورند. از لابلای کلافگی های روزانه، باید بایستی تا تکه ای گوشت دستت را بگیرد.
یخچال گوشت تقریبا خالی است و انگارگوشتها آن پشت است چون هیچ کس دست خالی برنمیگردد. در یخچال جز یکی دو سینی گوشت، فقط قیمتهاست که نسبت به گوشت آزاد منصفانهتر به نظر میرسد. کنارش، یخچال مرغ هست که گرچه تمام طبقاتش پر است اما مشتری زیادی ندارد. پیوسته یکی دو نفر در صف هستند و زود کارشان راه میافتد. فروشنده بخش مرغ میگوید: «این بساط صف گوشت همیشگییه. کسی هم که اسم مینویسه و میخونه، از مسولان ترهبار نیست معمولا. از بین خود مردم یه نفر فداکاری میکنه و داوطلب میشه و اسم مینویسه تا همه چیز آرومتر پیش بره و نوبت به همه برسه.»
ساعت 18 است اما ترهبار خلاف همیشه چندان میزهای غرفههایش پر نیست. معلوم است که مردم از قبل حسابی خرید کردهاند. این سمت هم کیسههای صیفیجات و پیاز و سیبزمینی گرهخورده و ارزانتر روی زمین زیاد است و خیلیها قیمت میکنند و یک حساب دودوتا چهارتا که کدام بیشتر میارزد.
دوباره برمیگردم به سمت غرفه گوشت. از آن جمیعت کم نشده. چون هر لحظه تعدادی اضافه میشوند. با مردی که اسم میخواند حرف میزنم.
-آقا اگر من الان اسم بنویسم به من هم گوشت میرسه؟
-گوشت که میگن هست و زیاده اما خیلی طول میکشه.
مرد دیگری که انگار زیاد ترهبار میآید و این صف را دیده سریع میگوید: «اگر شما وقت داری که روزهای دیگه هم بیای و امروز عجله نداری، بذار یه روز دیگه بیا. الان نفر 48 رو خوند. این همه آدم هم باقی مونده. روزها از نزدیک ساعت 3 بیا اینجا. اسم بنویس.»
مرد دیگری میگوید: «حوالی ساعت 4 این طورا گوشت میاد. یه روز زود بیا راحت گوشتت رو بگیر و برو. وقت هم تلف نکن. تازه، اگر زودتر بیای جاهای بهتر گوشت دستت میرسه. مثل رون. اگر دیرتر بیای، دیگه میشه آبگوشتی و سردست و اینا. اما شما زودتر بیا که با این همه پولی که میدی حداقل گوشت خیلی خوب بهت برسه.»
به آدمهایی که چهرههایشان خسته است، نگاه میکنم. وقت همه اینها هم دارد تلف میشود. فقط کسی حوصله ندارد با دیگری حرف بزند. به جز خانمی که دارد با همان مرد مودبانه بحث میکند که شما اسم من رو نخوندی و مرد میگوید خوندم و زن میگوید که نه، باید بلندتر میخوندی. من نشنیدم. وگرنه من هم یکی دو ساعته که اینجا معطلم...
خیلیها هم آنقدر سن و سالشان بالا است که با نمیتوانند با چرخیدن در گوشیهای همراهشان وقتکشی کنند. همان موقع خانم پیری که گوشه چادرش را به دندان گرفته، پشتم میزند و میگوید: «این صف چیه؟ صف گوشته؟ به من هم میدن؟»
هر چه سریع تر بهتر!
و تمام قصهها از زبان مردها و زنهای ایستاده در صف تکرار میشود؛ قصه این که گوشت هست اما صفی است. قصه این که گوشت ارزانتر را در ازای تلف کردن وقت بیشتر باید به دست بیاوری. قصه این که اگر زودتر بیایی قسمتهای بهتری از گوشت نصیبت میشود....
یکی از مشتری ها از تخلف بعضی از غرفه دارها شکایت دارد. او به چشم خود در یکی از بازارهای غرب تهران دیده است که پیرزنی برای خرید گوشت آزاد و نرخ بالا آمده، پولش را هم حساب کرده، اما غرفه دار، به جای گوشت کیفیت بالا و آزاد، از همین گوشت های دولتی به او داده است. و حالا از اینکه به راحتی چنین تخلفی انجام می شود، کلافه است.
همان موقع مردی که لباس مرتبی به تن دارد میگوید: «هر روز همین بساطه. هر روز صف برای گوشت. این بود کرامت ایرانی که از اون حرف میشد؟»
من گوشت نمیگیرم. اسم هم نمینویسم. به سبزیجات تازه دل خوش میکنم. اما در تمام مسیر با صدای چرخ سبدی که آن را در دست دارم، مثل آن مرد مدام از خودم میپرسم: این بود کرامت ایرانی؟ کرامت انسانی؟ بعد از کلی کار کردن، صف ایستادن برای یکی دو کیلو گوشت که تعداد تکههایش در خورشتهایمان کمتر شده...
شما هم این روزها هنگام خرید گوشت در صف میایستید؟ اصلا این روزها گوشت میخورید مثل چند سال پیش؟ برایمان بنویسید...