به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،خشونت علیه زنان یکی از پیچیدهترین و گستردهترین مسائل اجتماعی است که ابعاد مختلفی را شامل میشود. این خشونت تنها به کتک زدن یا فحاشی محدود نمیشود، بلکه اشکال مختلفی از آزار و اذیت جسمی، روانی، اقتصادی و اجتماعی را دربرمیگیرد. خشونت فیزیکی، که شامل ضرب و شتم، آسیب جسمی و تهدید به استفاده از زور میشود، فقط یکی از جنبههای این مشکل است. هرچند که این نوع خشونت از نظر ظاهری آشکارتر است، اما نمیتوان ابعاد دیگر خشونت علیه زنان را نادیده گرفت.
یکی دیگر از ابعاد خشونت علیه زنان، خشونت روانی یا عاطفی است. این نوع خشونت شامل تهدید، تحقیر، کنترل و ایجاد احساس بیارزشی در زنان است. مثلاً همسری که همواره همسرش را به خاطر ظاهر یا تواناییهایش تحقیر میکند یا او را از ارتباطات اجتماعی بازمیدارد، در حال اعمال خشونت روانی است. این نوع خشونت میتواند تأثیرات عمیقی بر روان فرد بگذارد و منجر به افسردگی، اضطراب و احساس خودکمبینی شود، حتی اگر هیچ نشانهای از خشونت فیزیکی وجود نداشته باشد.
خشونت جنسی نیز یکی از مهمترین ابعاد این پدیده است. این نوع خشونت شامل تجاوز، اجبار به روابط جنسی ناخواسته و استفاده از بدن زن به عنوان ابزار جنسی است. همچنین، استفاده از تهدید یا فریب برای وادار کردن زن به فعالیتهای جنسی که او با آنها مخالف است، نمونهای از خشونت جنسی است. در بسیاری از جوامع، این نوع خشونت به دلیل تابوهای اجتماعی کمتر گزارش میشود و قربانیان اغلب از بیان تجربههای خود احساس شرمساری میکنند.
خشونت اقتصادی بعد دیگری از خشونت علیه زنان است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این نوع خشونت شامل کنترل درآمد و منابع مالی زنان، منع آنها از دسترسی به کار یا آموزش، و وابسته نگهداشتن اقتصادی آنان به فردی دیگر است. این محدودیتها میتوانند زنان را در شرایطی قرار دهند که قادر به ترک روابط سمی یا خشونتآمیز نباشند، زیرا از لحاظ مالی به شخصی که آنها را آزار میدهد وابسته هستند.
در نهایت، خشونت اجتماعی علیه زنان نیز جنبهای مهم از این مشکل است. این نوع خشونت میتواند شامل ایجاد محدودیت در آزادی اجتماعی، تحمیل نقشهای جنسیتی محدودکننده و اعمال فشار برای پیروی از انتظارات فرهنگی یا سنتی باشد. زنان در بسیاری از جوامع با این نوع خشونت مواجهاند که مانع از مشارکت فعال آنها در جامعه، سیاست و اقتصاد میشود. بنابراین، خشونت علیه زنان پدیدهای چندبعدی است که نیاز به شناخت و مقابله همهجانبه دارد.
خشونت علیه زنان یکی از مهم ترین و زشت ترین اقسام آسیب های اجتماعی است. این خشونت ها که در درجات مختلفی قابل اجرا هستند، با اعمال راهکار های موثری از بین می روند که مهم ترین آنها فرهنگ سازی و اطلاع رسانی است. این اطلاع رسانی در قالب های متعددی مانند آموزش، رسانه ها، بیلبورد ها و فضای شهری انجام می شود. خبرنگار اجتماعی رکنا در گفتگویی با شیما قوشه، فعال حوزه زنان، به بررسی این موارد پرداخته است.
قوشه ضمن تاکید بر امکان اعمال خشونت بر مردان توسط مردان یا زنان گفت:« از آنجایی که تعداد زیادی از انواع خشونت ها توسط مردان بر زنان اعمال می شود، ما بیشتر بر مسائل زنان متمرکز می شویم. ضمن اینکه مردان اساسا به ندرت خشونت سازمانی یا قانونی به علت جنسیت خود می بینند البته اینطور نیست که الویت رسیدگی به خشونت ها با مردان نباشد. اما به علت رایج بودن فرهنگ مردسالار در جامعه ممکن است بسیاری از افراد اعمال خشونت مردان بر زنان را نادیده بگیرند.»
وی به مبحث تبعیض های جنسیتی در مشاغل پرداخت و اظهار کرد که در هیچ شغلی به جز پزشک زنان و زایمان منع قانونی برای آقایان ندارد. این درحالی است که بسیای از مشاغل برای بانوان منع عرفی یا سنتی دارد. البته خوشبختانه در چند سال اخیر برخی از این کلیشه ها شکسته شده است که در نتیجه آن زنان هم می توانند به مشاغلی مانند نجاری، مکانیکی، رانندگی ماشین های سنگین و... دوشادوش مردان ورود کنند. به طور کلی این مشاغل از ابتدا منع قانونی نداشتند اما زنان مانند مردان امکان ورود آسان به مشاغل و امور فنی را ندارند و بسیاری از کارفرمایان پذیرش شاگردان و کارمندان زن را در شان خود نمی بینند و دوست ندارند که در آینده زنان جانشین آنها شوند.
او به فقدان وجود آموزش سیستماتیک در کتب درسی برای آموزش عدم خشونت و برخورد مناسب با مردان و زنان اشاره کرد و اذعان داشت:« در مدارس نه تنها آموزشی برای دانش آموزان در نظر گرفته نشده بلکه ما شاهد نوعی اعمال تبعیض در کتب درسی علیه دختران هستیم. برای نمونه در مسائل و مثال هایی که در کتب درسی آورده می شود، برای دختران از ابزارهایی همچون بشقاب، پارچه، گل و برای پسران از ابزارهایی مثل میخ، چکش، ماشین و... استفاده می شود. حتی کارهایی که در مثال های کتاب ریاضی دانش آموزان برای دختران آورده می شود، کارهایی مانند خیاطی و آشپزی است که طبق عرف سنتی جامعه ماهیتا زنانه هستند. درحالی که برای پسران از کارهایی همچون نجاری و مکانیکی یاد شده است که در عرف سنتی کشور مردانه به حساب می آیند. همچنین در کتاب های علوم معمولا فردی که پشت میکروسکوپ نشسته پسر و فردی که به گل های گلدان آب می دهد دختر است. متاسفانه این نگاه جنسیت زده از ابتدای تاسیس مدارس در کشور وجود داشته و همچنان هم وجود دارد.»
وی در ادامه از برخی معلمان شایسته و آینده نگر که به صورت خودمختار به دانش آموزان خود در این زمینه آموزش می دهند، تقدیر و تشکر کرد.
قوشه درباره اطلاع رسانی و فرهنگ سازی برای عدم اعمال خشونت گفت:« در حال حاضر تنها رسانه ملی ما صدا و سیما است که در زمینه اطلاع رسانی و فرهنگ سازی شهری هیچ اقدام مثبتی انجام نداده است. رسانه هایی مانند سینما و تئاتر هم درباره عدم خشونت علیه زنان فرهنگ سازی هایی را انجام داده و می دهند اما از آنجایی که دنبال کنندگان این رسانه ها بیشتر از اقشار مرفه و شهرنشین کشور هستند، آگاهی رسانی های آنها به اقشار بسیار کم درآمد و روستانشین کشور نمی رسد.»
به گفته او، در فضای شهری و روی بیلبورد ها نیز مانند کتب درسی به وضوح شاهد نگاه جنسیت زده و سنتی مبلغان هستیم. برای نمونه فردی که در یخچال یا ماشین ظرفشویی را روی بیلبورد ها باز می کند خانم و فردی که تلویزیون را روشن می کند آقا است. حتی رنگ پوششی که برای بچه ها استفاده می کنند هم به نوعی دارای جنسیت است. یعنی معمولا دختران لباس صورتی و پسران لباس آبی به تن می کنند. این تبعیض ها و تفاوت های کوچک به تدریج به قدری گشترده می شوند که به عمق جامعه و مشاغل نیز نفوذ می کنند و آنها را نیز از نظر جنسیت از یکدیگر متمایز می کنند.
قوشه افزود:« وظیفه اصلی آموزش یکپارچه خشونت خانگی به مردم، بر عهده حاکمیت است؛ زیرا تنها نهادی است که دسترسی کامل به رسانه ملی، آموزش و پرورش، دانشگاه ها و فضای شهری دارد. افزایش و تداوم خشونت در کشور نشان از این دارد که در تمام این سال ها حاکمیت وظایف خود را در این زمینه به خوبی انجام نداده یا اگر اقدامی انجام داده، بر مبنای تعریف علمی از خشونت نبوده است.»
قوشه در آخر به مسئولیت ها و نقش مهم NGO ها در حوزه فرهنگ سازی و آموزش اشاره کرد و تصریح کرد:« بخش دیگری از این فرهنگ سازی یکپارچه وظیفه جامعه مدنی و NGO های مختلف است که در حوزه خشونت های خانگی در حال فعالیت و اطلاع رسانی هستند. این نهاد ها و گروه ها می توانند در کنار حاکمیت، افرادی آگاه و اصلاح گر به نقاط مختلف کشور بفرستند تا مردم از طریق آنها آموزش ببینند. متاسفانه در ایران اکثر NGO ها به بهانه های مختلف، صدای درخواستشان به جایی نمی رسد و نادیده گرفته می شوند یا پس از شروع فعالیتشان منحل می شوند و نمی توانند کاری را از پیش ببرند. بنابراین به نظر می رسد که اراده ای از سوی حاکمیت برای آگاه سازی مردم کشور وجود ندارد.»