سید فرید قاسمی، روزنامهنگار و نویسنده، در مراسم بزرگداشت دکتر هادی خانیکی گفت: دکتر خانیکی یک آموزشگر صرف نیست. او آموزشگری نهادساز و نسلپرور است که آن هم به دو رده تقسیم میشود؛ ردهای که همکاریهای جمعی داشته و ردهای که فقط کار فردی خود او بوده است. ممکن است برخی کارهای او به نام دیگران ثبت و ضبط شده باشد ولی در پشت صحنه و اندیشه اولیه و اصلی، آقای دکتر خانیکی بوده است. او تاسیس دو مرکز گسترش آموزش رسانهها و مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها -که متاسفانه در اسفند ۱۳۷۵این دو مرکز مفید را در هم ادغام کردند-، انتشار فصلنامه رسانه، تشکیل انجمنهای علمی و نشرهای گوناگون در حوزههای فرهنگ و رسانه، تاسیس دوباره دانشکده علوم ارتباطات تا مقطع دکترا و دهها خدمت دیگر را در کارنامهاش دارد. امیدواریم خدمات علمی و فرهنگی موثر دکتر خانیکی استمرار داشته باشد.
در ادامه سیدمحمد بهشتی، پژوهشگر، گفت: امروزه یکی از معیارهایی که برای اندازهگیری داریم سواد است. اما چیز مهمتری هست که شعور است. شعور و سواد دو چیز هستند و از مصادیق آدمهای باشعور و باسواد آقای هادی خانیکی است. یکی از نشانههای شعور انس با شعر است؛ چون شعر عرصه بیان شعور است و چیزهای دیگر عرصه بیان شعور نیستند. شعور فهم در روشنایی است و سواد فهم در تاریکی. شعور معادل دانایی است.
آقای خانیکی انسان باشعوری است و همین میشود یک ارزش فوقالعاده زیاد و غالب در او.
در ادامه مراسم، سیدغلامرضا کاظمی دینان، استاد روابط عمومی، سخنرانی کرد و ویژگیهای خانیکی را در رعایت «هفت ح» یعنی حد، حق و حقوق، حرمت، حریم، حسن خلق، حسننیت و حامیگری و حمایت دانست.
رضا قویفکر، از روزنامهنگاران پیشکسوت، نیز از محبوبیت این استاد روزنامهنگاری حرف زد. در ادامه مراسم بهروز بهزادی، روزنامهنگار، درباره یادداشتهای خواندنی هادی خانیکی در دوران بیماریاش سخن گفت.
یونس شکرخواه، روزنامهنگار، در ادامه مراسم گفت: این مرد شبیه یک کریستال است یعنی با هر چرخشی یک وجه دیگر و یک تلالوی دیگر در او میبینید. دورها، دیرها و قرنها پیش، معرفت، شرف و حرمت معنا داشت اما زبان که باز کردیم بگوییم حرمت، شرف و معرفت چیست، آنها محو شدند چون آنها را به برداشتهای خودمان فروکاستیم. واقعا آنچه درباره این مرد گفتند، برای شما شاید خاطره یا یک ذهنیت و دریافتی است، ما با او زندگی کردهایم. من از هولناکترین سختیها توسط هادی عبور داده شدم و دیدهام که او در زندگی با سختیها چه کرده است. دو دوست عزیزم، شجریان و مرتضی ممیز و برادرم با سرطان رفتند؛ این مرد انتقام هر سه را گرفت. آنچه نوشت سرطان را لو داد، ترسش را نابود کرد و نشان داد که این پدیده پیش از اینکه مضمون و کنش باشد، فرم است که او آن را شکست و یک ادبیاتی در حوزه درد به مجموعه اضافه کرد.
در بخش پایایی مراسم دکتر هادی خانیکی به روی صحنه رفت و در سخنانی گفت: آنچه من را راضی کرد که در خدمت شما باشم دو چیز بود؛ اول اینکه روزنامهنگار آمریکایی عراقیالاصل، خانم سیلیکا جواد که بعد از ابتلا به سرطان درباره بیماریاش مینویسد، نام زندگیاش را زندگی بین دو جهان میگذارد. زندگی در جهانی که مورد تهدید قرار گرفته -جهان سالم و زیستش- و جهانی که باید به آن سمت برود اما بین این دو یک آمد و شدی هست که من هم از سه سال پیش در آن قرار گرفتم. هر لحظه هم با مرگ زیستم و هم با زندگی. با مرگ زیستن و با زندگی زیستن در دوران مبارزه و دوران سرطان خیلی فرق میکرد. دوران مبارزه سختترین وضع، زندگی کردن بود. در دوران سرطان سختترین وضع دل برداشتن از زندگی است. در دوران مبارزه همه چیز را سیاه میبینی و نقطه سفیدش رفتن خودت است. در دورانی که من قرار گرفتم در سرطان خیلی چیزها را خوب میدیدم. گویا برای این خوبیها باید جبران کنم و هنوز بمانم.
خانیکی گفت: دلیل دوم این است که آنچه من میگویم از زیستههایم است؛ واژههایی است که با آن زندگی کردم. من سخت به این سرزمین، این جوانها و دانشجویانم امیدوارم. من سخت به آینده ایران امیدوارم. همه این امیدها را همینطور به دست آوردم. سال گذشته اینجا آمدم و دیدم که با چه شور و اشتیاقی، کسانی که نمیشناسم از شعر و موسیقی حرف میزنند. گفتم حالا هم من میتوانم در این حد به شوق آنها کمک کنم. شوق آنها یکی این است که امروز دیدید؛ برای کسی که به شعر علاقه دارد و جوانی که به شعر میاندیشد، درک حضور استاد شفیعی کدکنی یکی از آرزوهایش است و این توفیقی که آنها و ما پیدا کردیم که بین این آرزو و واقعیت پلی زده شود، بگذار که ما این پل باشیم.
او افزود: من در مقطعی از عمرم فکر کردم برای اینکه رسانه را وسیعتر کنم به رسانههای جایگزین یا آلترناتیو بیایم و دوستانی به من کمک کردند؛ تئاتر به مثابه رسانه، فیلم به مثابه رسانه و رمان به مثابه رسانه. چرا با همان چیزی که ما در زبان فرهنگی، ادبی و هنری از زبان امثال استاد شفیعی کدکنی شنیدیم، از این طرف رسانه را غنی نکنیم؟
از آن به این نتیجه رسیدم که ارتباطات وقتی ارتباطات میشود که فراتر از خودش و فراتر از روزنامهنگاری، روابط عمومی و فناوری آن را ببینند که چه چیزهایی در این جهان و در این سرزمین است؛ من خوشبختانه از آنها بهره گرفتم و ذهنم بازتر شد که ارتباطات و رسانه را پردامنهتر ببینم. امروز یک تجربه بر آن افزوده شد؛ من میخواستم از شعر، تئاتر و سینما، رسانه بسازم و امروز فهمیدم که از آنها باید ارتباط بسازم. ارتباطات بالاتر از رسانه است. رسانه نهتنها ممکن است نقشی در ارتباطات نداشته باشد بلکه ضد ارتباط هم عمل کند. تجربه صداوسیما را در ایران داریم که رسانه بزرگی است اما در خیلی از زمینهها ضد ارتباطی عمل میکند.
این استاد روزنامهنگاری گفت: ارتباطات، انتقال معناست، مشترک کردن یک مفهوم است. ارتباطات باید منجر به گفتوگو شود. ارتباطات وقتی به گفتوگو رسید، میتواند نه تنها قدرت گفتن و زبان و توانش زبانی را تقویت کند، بلکه بیش از آن و پیش از آن، قدرت شنیدن و توانش شنیدن را بالا برد. به خاطر اینکه زاویهها و ساحتهای بستهای که در جامعه وجود دارد، با شعر و موسیقی باز میشود. اینجاست که کسی بهتر دیگری را میفهمد و اینجاست که میفهمیم اگر در ایران کسی شعر را نفهمد و نداند، نمیتواند ارتباط را بفهمد و بداند.
او افزود: من از استاد شفیعی کدکنی یک بار آموختم؛ ایشان به من یک تصویر نمادین ارائه دادند، نمادی که جلوی دانشگاه برلین است و نشان میدهد چه کسانی آلمان را ساختند و آلمان صنعتی و آلمان امروز بیشتر وامدار چه کسانی است. در آنجا گوته بیشترین نقش را داشته است.