روزنامه اعتماد: تاریخ زندگی گذشتگان ما از جمله مادربزرگها و پدربزرگهایمان پر از نکات دستنیافتنی بیشماری است که تحقق و امکان این نکات آن هم در جامعه امروزی نه تنها غیرممکن که تابو محسوب میشود. یک نمونه آن ازدواج زودهنگام مردم این دوران بود. با رجوع به سن ازدواج مادربزرگهایمان درمییابیم قریب به اتفاق آنها در سنین پایین پای سفره عقد نشستند.
حتی بعضی از آنها که داستانهای زندگی خود را تعریف میکنند ۹ ساله بودند که ازدواج کردند و از آداب زناشویی چیزی نمیدانستند، آنها به محض اینکه اوقات فراغتی پیدا میکردند با هم سنوسالان خود به بازیهای بچهگانه مشغول میشدند؛ اما امروز در شرایطی که جامعه با سرعت هر چه تمام به سمت مدرنیته پیش میرود و سن ازدواج در جوامع توسعهیافته بالا رفته، ازدواج در سنین پایین امر سرزنشآمیزی به شمار میرود و اغلب آن را تصمیم غلطی میدانند. شاید فقر فرهنگی و باور و تصور اشتباهی که میان اقوام و خانوادههای گذشته ایرانی وجود داشت، باعث میشد در کودکی، ازدواج امری قابل قبول باشد؛ در چنین وضعیتی افراد زیر بار مشکلات زندگی قرار میگرفتند و به دلیل سن کمی که داشتند واکنش مناسب را در برابر معضلات زندگی مشترک از خود نشان ندهند.
فیلم «هندی و هرمز» به کارگردانی عباس امینی که این روزها در گروه هنر و تجربه روی پرده رفته است، نمونهای از ازدواج زودهنگام کودکان را به نمایش میگذارد؛ اگرچه مشکلاتی که سد راه شخصیتهای اصلی این فیلم قرار میگیرد در مورد زوجهای جوان هم صادق است، اما در بخشهایی خیلی کوتاه از فیلم اشارههای ملموسی به آسیبهای این تصمیم اشتباه میشود.
شرایط اقتصادی بد که کاراکترها در یکی از نقاط محروم کشور با آن دستوپنجه نرم میکنند زمینه را برای تصمیمگیری اشتباه میچیند. بدینترتیب آنها زیر یک سقف قرار میگیرند و زندگی مشترکشان را شروع میکنند. هرمز (پسر داستان) در آستانه گذار از دوره نوجوانی به جوانی قرار دارد و برای امرارمعاش و پیدا کردن کار به این در و آن در میزند. در نهایت نیز به شرط متاهل بودن وعده استخدام میگیرد. از طرفی خانواده هندی (دختر داستان) نیز به پشتوانه مالی که این کار برای هرمز فراهم میکند، دخترشان را به عقد او درمیآورند.
از حس و حال ابتدایی فیلم پیداست دو کودک داستان تمایلی به ازدواج با یکدیگر ندارند و چه بسا از کنار هم قرار گرفتن خجالت هم میکشند. رفتهرفته و در ادامه فیلم یخ رابطه هندی و هرمز (دو کودک داستان) باز میشود. آنها با هم حرف میزنند، میخندند و در صحنههایی برحسب همان اقتضائات کودکی سر مشکلات با هم گلاویز شده و همدیگر را هم میزنند. از این حیث فیلم پر است از لحظات کودکانه و معصومانه که بیشتر از یک رابطه عاشقانه به سادگی دنیای کودکانه پهلو میزند؛ اما مشکل فیلم از آنجایی شروع میشود که به جای تمرکز بیشتر روی آسیبهای روحی و جسمی ازدواج زودهنگام کودکان، به مشکلاتی که هرمز برای کارش با آن دست به گریبان است، میپردازد.
پرسشی که به وجود میآید، این است که آیا کودکان در سنین کودکی به بازی کردن علاقهمند نیستند؟ به دنبال شیطنت نیستند؟ آیا به اقتضای سن خود درخواستها و توقعات نابجا ندارند؟ طبیعتا کسانی که کودکانی به این سن و سال دارند این موضوع برایشان قابل درک است. اشکال فیلم در این است که بیننده با دو کودک پختهای طرف است که نهتنها ویژگی کودکانه ندارند بلکه نوجوان به حساب آمده و مشکلات را لمس میکنند و در مقام مقابله با مشکلات برمیآیند. حتی این پرسش در ذهن ما شکل میگیرد که اگر جای دو کاراکتر هندی و هرمز دو شخصیت جوان، بالغ و پخته قرار دهیم، آیا تفاوتی در پیرنگ فیلم ایجاد میشود؟
دوربین کارگردان برای روایت این داستان به مناطق دورافتاده جنوب میرود؛ جایی که پرنده هم در آنجا پر نمیزند چه برسد به سکونت یک انسان. اگر این موضوع را در نظر نگیریم، باید گفت: روایت داستان فیلم در چنین منطقه جغرافیایی بیشتر این نکته را به ذهن میرساند که انگار بافت و خاصیت زندگی مناطق محروم ایجاب میکند مردمان این خطه مانعی برای ازدواج کودکان نبینند.
البته که این ویژگیها مهمترین عامل در ازدواج زودهنگام است، اما تنها دلیل نیست، چراکه فقر فرهنگی هم دلیل دیگری بر این مهم است. در بعضی شهرهای بزرگ در میان خانوادههای مقید دخترانشان را در سنین پایین به خانه بخت میفرستند، چراکه آنها معتقدند دخترها باید زود ازدواج کنند. غیر از این نکته، ازدواج زودهنگام در یکی، دو سال اخیر در اغلب شهرها فراگیر شده و حتی موضوعاتی نظیر طلاق کودکان، فساد و آسیبهای جسمانی حاصل ازدواج زودهنگام در کنار هم باعث شده موضوع برای بررسی بیشتر به مجلس هم کشیده شود.
با تمامی این تفاسیر، فیلم «هندی و هرمز» از بازیهای نسبتا خوبی برخوردار است. در چهره دو شخصیت اصلی فیلم «هندی و هرمز» معصومیتی نهفته است که نقشآفرینیشان را تاثیرگذار کرده و کاراکتر آنها را قابل باور میکند. حتی شخصیتهای فرعی فیلم (همکلاسیهای هندی، دو کارفرمای هرمز) با وجودی که نابازیگر هستند بازیهای درخور توجهی ارایه میکنند و در شمایل یک بازیگر بازیشان پذیرفته شده است. به تعبیر دیگر بازیها اغراقآمیز نیستند و به دل مینشینند. اساسا مردمان این شهر به واسطه نوع زندگی در مناطق مرحوم غریبند و حس دلسوزی را در مخاطب برمیانگیزند.
همچنین حرکت دوربینهای متفاوت و انطباقی که تصاویر با صحنهها دارد از «هندی و هرمز» یک فیلم متفاوت و ارزشمند میسازد که نشان از تلاش یک تیم حرفهای دارد.
اما تمام سکانسهای جذاب در طول فیلم بیننده را به این نکته متوجه میکند که فیلم از پایانبندی بکری باید برخوردار باشد، اما در نهایت اینگونه نیست و فیلم شعارگونه به پایان میرسد و سکانس پایانی فیلم بیشتر جنبه تزئینی دارد تا اینکه در واقعیت کارکردی داشته باشد و راهکاری ارایه دهد.
دختری که به واسطه سن کم ازدواج میکند و در مدرسه اجازه ندارد با همکلاسیها در مورد ازدواجش صحبت کند و نمیتواند اتفاقاتی که در خانه میافتد را برای دوستانش تعریف کند و حتی از سکانسهای میانی فیلم او ترک تحصیل میکند؛ حالا چطور در سکانس پایانی فیلم بچه بغل وارد مدرسه میشود؟ اگر در پایان فیلم، هندی بدون بچه وارد مدرسه میشد چه بسا این صحنه به سکانس تاثیرگذار فیلم هم تبدیل میشد. در واقع مدرسه به عنوان نمادی از آگاهی و علم و تربیت، قابل باور بود اگر در انتها هندی را به آغوش خود میپذیرفت و به این شکل میتوانست درسی باشد برای همه خانوادهها.
به هر جهت «هندی و هرمز» به لحاظ تجربی و هنری فیلم ارزشمندی است و زوایای قابل بررسی دارد، اما توقعات را در باب آسیبهای ازدواج کودکان برآورده نمیکند.