به گزارش همشهری آنلاین روزنامه همشهری نوشت: ۱۴زندگی فراموششده با نام بشیر احمد بنگالزهی، زبیر نیازی، طاهر بنگالزهی، نصیر بنگالزهی، کاظم کلکی، سهیل بلوچی، احمد عنبری، زهرمحمد روزافزا، افشین داوودی، مسلم و عارف دهانی و خالد، حمید و جاوید گره خورده. با شناسنامه و بیشناسنامه زندگیشان فراموششده و کسی نمیداند ۷سال گذشته را دور از خانواده چطور تحویل کردهاند. اسفند۹۳بود که به آبهای چابهار زدند و بازنگشتند و در همه سالهای گذشته به جز یک خبر از شبکه بیبیسی و بیانیه گروه تروریستی الشباب که اعلام کرد لنج و خدمهاش را به اسارت گرفته، دیگر ردی
از آنها برجای نماند.
خسته شده ایم
نانی به سفرهشان نمیآمد؛ مگر با صیادی. این بار هم به امید یک صید نان و آبدار و یک لقمه نان که به هزار زحمت از دریا به خانه بیاورند، سوار لنج سدیس شدند و به آبهای فراساحلی رفتند؛ بیبازگشت. قرار این نبود. قرار بود دریا یارشان باشد و دست پر بازگردند تا هم لنج تازه به آب افتاده محمدصالح کرمزهی روی غلتک بیفتد و از پس قسطهای بانکی صاحبش برآید و هم چرخ زندگی ۱۴صیاد و ملوان بچرخد. استان سیستان و بلوچستان، محروم است و در جنوب آن به جز صیادی و سوختبری چه کار دیگری میتوان کرد تا نان سر سفره بیاید؟
میگویند هیچ و بغض ته گلویشان میشکند. بغض ته گلوی عابده رئیسی میشکند. علاوه بر همسرش یعنی ناخدا بشیر احمد بنگالزهی، برادر همسر، برادر و پسرعمویش هم در لنج سدیس بودند: «ناخدا وقتی به آب زد، ۳۴ساله بود. حالا اگر عمرش به این دنیا مانده باشد، ۴۰را هم رد کرده. از ناخدا ۲دختر به یادگار مانده که یکیشان حالا ۱۲ساله و یکی ۹ساله است. دختر بزرگترم پدرش را خوب به یاد دارد.»
ناخدا از نوجوانی روی لنج کار میکرد و پیش از این سفر، یکبار دیگر هم با سدیس به دریا رفته بود و حالا خانواده نمیدانند که او زنده است یا مرده.
عابده مثل خیلی از خانوادههای خدمه با تلاش صاحب لنج و همسرش تحت حمایت کمیته امداد امامخمینی(ره) قرار گرفته و با ۲دخترش در خانه پدر ناخدا در کنارک زندگی میکند. پولی که کمیته امداد به او میدهد (ماهی ۴۰۰هزار تومان) کفاف زندگیشان را نمیدهد و او هم مانند بسیاری از دختران و زنان بلوچ سوزندوزی میکند.
او توضیح میدهد که در سالهای اول همه خانوادهها با هم پیگیر سرنوشت لنج و خدمه بودند، اما مسئولان هیچوقت پاسخ درستی به خانوادهها ندادند و فقط وعده پیگیری میدهند: « آخرین بار همین یک سال پیش بود که رفتیم. خانواده همه خدمه پیگیری کردند، اما نتیجهای نداشت. پول تهران آمدن نداریم و اینجا هم کسی جواب ما را نمیدهد. فرمانداری، شیلات و استانداری هم رفتم، اما هیچ کاری نکردند. همینطور نشستهایم چشم به راه. میگوییم امروز میآیند، فردا میآیند.» آنطور که عابده میگوید، خانواده خدمه ۲،۳سال اول چند وقت یکبار به خانه او میآمدند و پیگیر خبری از سرنوشت عزیزشان میشدند، اما بعد از این همه سال خیلیها دیگر خسته شدهاند و دست از پیگیری کشیدهاند.
چه بر سر سدیس آمد؟
لنج سدیس را محمدصالح کرمزهی با وام بانکی خریده بود تا نانآور خانه خودش و چند نفر دیگر باشد. چند باری میشد که سدیس به دریا رفته و سلامت بازگشته بود. این بار هم قرار همین بود. کرمزهی روایت میکند که لنج قصد سفر به آبهای فراساحلی را داشت و به همین دلیل از نظر فنی بهطور کامل بررسی شد. اواخر اسفند هم با ۱۴صیاد و ملوان به آب زد، اما چند روز بعد جایی حدود ۲۰۰مایلی چابهار روی دریا ماند. ناخدا بشیر احمد بنگالزهی، فرمانده لنج با او تماس میگیرد و میگوید که موتور لنج بهدلیل نقص فنی از کار افتاده است.
بعد از چند روز مشخص میشود که آب مخلوط در سوخت مصرفی لنج، دلیل از کار افتادن موتور بوده و مشکل طوری است که حتی موتوریست (ملوان بخش موتور لنج ماهیگیری) هم قادر به تعمیر آن نیست و لنج باید تا ساحل یدک کشیده شود.
صاحب لنج از دریابانی، نیروی دریایی، ادارهکل بنادر و هر جای دیگری که فکر میکرد درخواست کمک میکند، اما به نتیجه نمیرسد و پس از ۲ماه سرگردانی سدیس روی دریا، باد و جریان آب، لنج را از آبهای فراساحلی ایران خارج و وارد آبهای بینالمللی اقیانوس هند میکند.
مالک لنج بعد از این اتفاق، سراغ صلیبسرخ در دوبی میرود و بعد از درخواست کمک، یک کشتی خارجی به کمک لنج میرود و به ملوانان که تقریباً ۲ماه سرگردان بودند، آب و غذا میدهد. در این زمان، طبق اعلام صاحب لنج و اطلاعاتی که از جیپیاس لنج موجود است، سدیس در نزدیکی آبهای سومالی و شمال این کشور قرار داشته است. بعد از کمک غذایی، کشتی خارجی لنج را صبح روز ۲۳اردیبهشت۹۴به یکی از بنادر خارجی یدک میکشد و به ساحل میرساند. قرار بود هماهنگی برای انتقال لنج و خدمه به ایران انجام شود، اما همان شب توفان کار دست همه میدهد.
لنج با جریان آب به منطقه الدهیر میرسد و به گل مینشیند و اینجا، همان اتفاقی که نباید، میافتد.
لنج و ۱۴صیاد و ملوان آن به اسارت گروه تروریستی الشباب درمیآیند و همان روز سخنگوی الشباب در گفتوگو با سرویس سومالی بیبیسی این خبر را اعلام میکند. خبر بیبیسی و یک تلفن در شهریور تنها تماسی است که در همه این ۷سال از سوی لنج با ایران گرفته شده است و بعد از آن دیگر هیچ اطلاعی از سرنوشت لنج و خدمهاش در دست نیست.
آخرین تماس
آخرین تماس تلفنی ناخدا با صاحب لنج در شهریور۹۴اتفاق افتاد. کرمیزهی این تماس تلفنی را اینطور روایت کرده است: «تلفن را به ناخدا بشیر دادند. از ناخدا بشیر و ملوانان جویای احوال شدم. ناخدا گفت: حال همه خوب است. گفتم: کجا هستید؟ گفت: مهمانیم. گفتم: چرا نمیآیید؟ گفت: چون ایرانی هستیم ما را نگه داشتهاند. از آن موقع به بعد ارتباطم قطع شد و تاکنون از سرنوشت ملوانان لنج اطلاعی ندارم.»
همین بیخبری هم برخی خانوادهها را خسته کرده است. تعدادی از خدمه نه شناسنامه داشتند و نه مدرکی. خانوادههای برخیشان به روایت بازماندگان رفتن را به ماندن ترجیح دادهاند و سر از پاکستان درآوردهاند؛ آنهایی هم که ماندهاند دیگر ارتباطی با هم ندارند. حیاطی، همسر زبیر نیازی است؛ صیادی که وقت رفتن ۴۰ساله بود و از او یک پسر ۱۵ساله و یک دختر ۱۷ساله به یادگار مانده. دختر زبیر در غیاب پدر به خانه بخت رفته است. روزگارشان میچرخد با یارانه و کمک اندکی که کمیته امداد میکند: «۱۹سال است که ازدواج کردم و حالا ۷سال است که از همسرم بیخبرم. ما که دستمان به جایی نمیرسد، اما کسی هم پیگیر کارمان نشد. خیلی سختی کشیدم تا بچهها بزرگ شدند. بچهها البته در نبود پدر خیلی راه آمدند. چه کار میکردیم؟ چاره دیگری هم داشتیم؟» او فکر میکند زبیر و ۱۳همسفرش زنده هستند؛ جایی هستند که نمیداند کجاست، اما خدا خودش میداند و مراقبشان است.
اگر شما خبر دارید، ما هم خبر داریم
خدا مراقب ۱۴ملوان و صیاد ایرانی است، اما خانوادهها از مسئولان دلگیرند و میگویند هیچکس پیگیر سرنوشت جگرگوشههایشان نیست. چند خانواده به پاکستان کوچ کردهاند و اثری از آنها نیست. مادر و همسر ۲نفر از خدمه در نبودشان دق کردهاند. دختر یکی دیگر از صیادان به خانه بخت رفته و آنچه برجای ماند،فقط دوری است و بیخبری. حتی خانوادهها از هم دور شدهاند.
کرمزهی، همسر صاحب لنج روایت میکند که خانواده خدمه آنها را مقصر این حادثه میدانند: «ما در این سالها بدبخت شدیم. هر جایی که فکرش را بکنید، رفتیم. هیچکس به ما کمک نکرد و جواب مشخصی هم نمیدهند.
۱۴کارگر بیچاره در این لنج بودند. یکی مادرش مرد. یکی همسرش مرد. غم دوری ماند و فلاکتی که نمیدانیم به که بگوییم. قسط لنج ماند روی دستمان و ناراحتی که خانواده خدمه از ما دارند.
کاش گروه الشباب از ما پول میخواست و میتوانستیم خدمه را آزاد کنیم. هیچکس از ما چیزی نخواسته است. تنها کاری که توانستیم بکنیم، این بود که کمیته امداد را راضی کنیم چند نفر از خانوادهها را زیرپوشش بگیرد. ما همه زندگیمان را از دست دادیم و همه هم فکر میکنند مقصر حادثه هستیم.»
خانه و زندگی صاحب لنج صرف جبران ورشکستگی شد. این روزها پسر خانواده سوختبری میکند و کرمزهیها نمیدانند چه میتوانند بکنند تا زندگی از دست رفته خود و ۱۴خدمه لنجشان را بازگردانند.
پیگیریهای همشهری برای یافتن پاسخی از نهادهای مختلف بینتیجه ماند. محمدهادی مرعشی، معاون امنیتی انتظامی استاندار سیستان و بلوچستان بهعنوان مسئولی که وظیفه صریح در این قبال دارد در گفتوگو با همشهری اعلام بیخبری میکند و فقط در یک جمله کوتاه اعلام میکند که پیگیری این مورد در دست وزارت امور خارجه است و تاکنون هم به نتیجه مشخصی نرسیده است