با خود میگفتیم با یک چارک ارزن چطور میشود زندگی کرد که مقنیها برای دریافت آن حاضر به تن دادن به آن کار شاق میشدند؟ در آن لحظات به ذهنمان خطور نمیکرد که ممکن است چند دهه بعد با وضع مشابهی روبرو شویم!
دولت حداقل پایۀ حقوق امسال را حدود یک میلیون و نهصد هزار تومان اعلام کرده است اما میدانیم که به دلیل نرخ بالای بیکاری و کمبود شغل، بسیاری از شاغلان این رقم را هم دریافت نمیکنند. در بسیاری از کارگاههای تولیدی و مشاغل خدماتی، افراد با رقمی بسیار پایینتر از این مشغول به کار میشوند.
زنی میانسال را سراغ داشتم که در همین ماههای اخیر، از مرکز استان به یکی از شهرهای تابعه رفته بود تا با کمک یک زن دیگر، در یک رستوران بیرونبر آشپزی کند. او به دلیل مهاجرت مجبور به کرایه کردن اتاق محقری در خانۀ پیرزنی بیاعصاب شده بود که اجازۀ ورود او به اتاقش از درِ ساختمان را نمیداد و بنابراین، آشپز بینوا مجبور بود از پنجرۀ اتاقش که رو به بیابان بود، با هزار بدبختی و زحمت وارد محل خواب و زندگی خود شود!
حقوق ماهیانۀ زن یک میلیون تومان بود که سیصد هزار تومان آن را بابت کرایۀ اتاق به صاحبخانه میپرداخت. در واقع او برای دریافت ماهی هفتصد هزار تومان، مجبور به مهاجرت و اشتغال به آشپزی در یک رستوران بیرونبر بدون هرگونه امکانات لازم شده بود. صاحب رستوران هم به نوبۀ خود از راه قرض سرمایۀ کوچکی را فراهم کرده و به زعم خود کاسبی حلالی را راه انداخته بود تا هم موجب اشتغال آن دو زن شود و هم خودش به سودی برسد. رستوران اما عایدی نداشت و بیشتر همراه با ضرر بود و صاحبش میگفت از روی ترحم به آن دو زن، رستوران بیرونق را سر پا نگه داشته است وگرنه هر چه سریعتر باید آن را تعطیل کند. دروغ هم نمیگفت.
در حقیقت زن آشپز روزانه 33 هزار تومان دستمزد میگرفت که با کسر کرایۀ خانه روزی 23 هزار تومان می شد.
امروزه بهای انواع حبوبات از جمله لپه به کیلویی حدود 60 هزار تومان رسیده است. در واقع آن زن اگر بیکار و در به در نشده باشد، دستمزدی معادل سیصد گرم لپه در روز دریافت میکند که تقریباً معادل قیمت همان یک چارک ارزن است! ارزن در حال حاضر کیلویی حدود 30 هزار تومان است!
البته این زن میتواند با 23 هزار تومان به جای سیصد گرم لپه چند قرص نان گندم بخرد کاری که در دهۀ 20 و 30 با یک چارک ارزن نمیشد کرد، ولی از این که بگذریم سطح دستمزد اینگونه افراد تقریباً به همان سطح دستمزد کارگران مقنی در دهۀ 20 و 30 رسیده است. آیا به این میتوان گفت "مقاومت شجاعانۀ ملت ایران در مقابل تحریمها" آنطور که حسن روحانی و دیگران میگویند؟ یا فلاکت خاموشِ جمع بسیاری از مردم که صدایشان به هیج جا نمیرسد و حتی به قدری غرق مشکلات زندگی شدهاند که اصلاً صدایی ندارند؟
این وضع فلاکتبار از هر جهت شرمآور است، اما شرم هم دیگر گویی حکم کیمیا پیدا کرده است!
منبع: کانال تلگرامی نویسنده